پروفایل اشتراکی sadae-badakhshan

موملای صدای بدخشان | صدای بدخشان - شماره دوم صدای بدخشان | صدای بدخشان | صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com | صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com |

موملای

صدای بدخشان

سال سوم/شماره پانزدهم   صدای بدخشان   7/11/1385

 هفته نامـه صدای بدخشان مشترک مـی پذیرد

در صدای بدخشان اشتراک نماييد و هفته نامـه خويش را از مراکز توزيع درون مرکز و ولايات بـه دست آوريد.

وجه اشتراک سالانـه: ۲۵۰ افغاني

وجه اشتراک شش ماهه: ۱۵۰ افغاني

براي محصلين و متعلمين: موملای نصف قيمت

اشتراک کنندگان مي‏توانند وجه اشتراک را بـه نمايندگي هاي توزيع هفته نامـه درون مرکز و ولايات تحويل داده و هفته نامـه خويش را از همان مرکز توزيع بـه دست آورند.

 

سرمقاله

 

بعد از حوادث 11 سیپتامبر   به منظور نخستین بار درون تاریخ کشور ما بعد از دو نیم دهه جنگ ، موملای ویرانی و برادر کشی  چانس استثنایی به منظور مردم رنج دیده افغانستان مـیسر شد که تا بتوانند اازین فرصت درون راستایی باز سازی کشور ویران شده واقتصاد نابود شده  خویش حد اعظمـی بهره برداری را نموده و زمـینـه را به منظور ایجاد تفاهم سراسری ، وحدت ملی واقعی نـه شعاری  و نـهادینـه فرهنگ شـهروندی و مسئولیت پذیری ، بجای قوم پرستی ، قبیله گرای  و تفرقه افگنی  ، مساعد نمایند.

بعد از توافقات بن مردم ما بدین باور بودند کـه دوران تیره بختی ساکنان این سر زمـین بـه سر رسیده و در جریـان چند سال آینده تمام زخمـهای  وارده بر پیکرهِ فرهنگ و اقتصاد و ساختار های زیر بنایی جامعهِ ما مرحم گزاری شده و التیـام مـیابند.

اما صد درد و صد دریغ کـه چنین نشد ، بعد از اعلام پرداخت کمکهای سخاوتمندانـهِ جامعه جهانی بـه افغانستان از یکطرف افراد فرصت طلب و استفاده جو از سراسر جهان با بـه دوش کشیدن ژنده موسسات خیریـه و انجیو و نـهاد های جامعهِ مدنی مانند مور و ملخ بـه افغانستان سرازیر شدند و از سوی دیگر کشور های کمک کننده بنابر ضرب المثل مشـهور" بز درون غم جان کندن و قصاب درون غم چربو" از یکسو مـهره های بی کفایت و ناتوان افغانی الاصل وابسته بـه خود را درون پستهای کلیدی دولت بـه عنوان سهمـیه نصب د و از سوی دیگر اتباع بیکار و بی بند و بار خود را کـه در کشورهای خود کار مناسب حال خود نداشتند درون هئیت کارمند موسسات و دفاتر ملل متحد بر شانـه های مردم بیچاره ما تحمـیل نمودند از جانب دیگر رهبران افغانستان خصوصاً احزاب کـه در گذشته بنام مـیانـه رو شـهرت داشتند بیشتر پستهای  مـهم و پول سازدولتی را بین خود تقسیم نموده وباز هم افراد بی کفایت ، ناکارا و غیر متعهد بـه افغانستان را بر دولت تحمـیل د.

چنانیکه این افراد تحمـیل شده بر دولت حتی حاضر نبودند درون بدل کرسیـهای وزارت و بالاتر ازان حتی بـه شکل ظاهری هم کـه شده از تابعیت خویش بگذرنداز همان روز نخست آغاز کار دست بـه استخدام افراد وفادار بـه خود از تیپ خودشدند درحالیکه تمام هوش و فکر شان بـه سرزمـینـهای بود کـه خانواده هایشان درانجا زیست داشتند بیشتر توجه خویش را درون جمع آوری پول نمودند و کمتر را بـه مردم ، کـه در نتیجه هرکدام دست بـه ایجاد انجیو ویـا شرکت ساختمانی زدندو بودجه های کمکی را با دوستان خود تقسیم نمودند.

همانگونـه کـه امروز شاهد هستیم مـیلیـارد ها دالر درون جریـان پنج سال گذشته مصرف شد اما آنچه را کـه مردم ما توقع داشت انجام نپذیرفت.

جالبتر ایسنت کـه هر کدام ازین شایسته سالار ها زمانیکه بر پشت پردهِ تلویزیونـها ظاهر مـیشود با چنان طمطراقی از کارکردهای خود صحبت مـیکنند و سنگ صداقت را بر های خود مـیزنند کـه بیننده ها خجالت مـیکشند و بر جرئت شان آفرین مـیگویند.

از سوی دیگر عدهِ تاجران بی احساس افغانی زمـینیکه تنور را گرم دیدند وارد افغانستان شدند و به عوض اینکه دست بـه احیـای فابریکات و پر.وژه های تولیدی بزنند تاسیسات را ایجاد نمودند کـه فقط کارآنـها جمع آوری پول از افغانستان و انتقال آن بـه خارج شد.

فقط شرکتهای مصرفی را ایجاد نمودند که تا در جریـان چند سال پولی را کـه از دست موسسات و شایسته سالاران جان بدر بود آنـها جاروب نمایند کـه چنین د نتیجه همان شد کـه در کشور مانند افغانستان که تا کنون 5 شرکت تیلفون ایجاد شده و هنوز هم دو قرت ونیمش باقیست.

با کمال تاسف امروز کـه ما بر گذشته نظر اندازی مـی نمائیم مـی بینیم کـه بسیـاری فرصت ها را از دست داده ایم.

با جرئت مـیتوانیم بگوئیم که  بخش اعظم کمکها توسط تیمـی از نامردان وطنی و ولگردان خارجی تاراج شده ، غارت شده، حیف و مـیل شده هست ، بدانگونـه کـه قسمت اعظم مردم ما از حضور قوای حفظ صلح ملل متحد درون روز های نخست سقوط طالبان استقبال د دیگر بیشتر مردم افغانستان درون مقابل حضور این نیروها حساسیت پیدا کرده اند.

نیروهای طالبان کـه در سالهای نخست بعد از سقوط هرگزی درون مورد ظهور مجدد شان اندیشـه نمـی نمود بیک خطر جدی مبدل شده هست زیرا کارکردهای تیم حاکم و دوستان خارجی شان زمـینـه را به منظور سرباز گیری مجدد آنـها مساعد ساخت و حامـیان خارجی آنـها نیز دوباره دست بـه تسلیح و تقویـهِ آنـها زدند.

نتیجه این شد کـه کشور ویران شدهِ ما ویران باقیماند ، وحدت ملی تامـین نشد ، تفاهم ملی بـه وجود نیـامد ، تب گرم قومگرایی ، فرقه گرای و اختلافات سمتی و سلیقوی بالا گرفت، امنیت روز بـه روز عوض اینکه بهتر شود بد تر شد ، اعتماد مردم روز بـه روز نسبت بـه دولت و نیروهای خارجی کمتر شده رفت و کشور یک بار دیگر درون پرتگاه سقوط قرار گرفت.

هیچ شکی نیست کـه اگر دیر تر بجنبیم و کارگردانان سناریوی فعلی ستراتیژی خود را تعغیر ندهند دیر یـا زود شایسته سالاران افغانی الاصل درون حالیکه هزاران برابر عایدات مـهاجرت و معاش سوسیـال خویش بودجه های کمکی را بـه جیب زده اند باربندی خواهند نمود یـا اینکه درون هئیت سفیر و نماینده افغانستان درون کشور های خارجی کشور را ترک خواهند نمود و درانجا دوباره ترانـه شایسته سالاری را سر خواهند داد کـه پیشقراولان آنـها مانند وزرای داخله و ترانسپورت قبلی نمونـهِ خوبی هستند به منظور مردم ما ، خارجیـها هم خود را درون چار دیواری سیمـهای خاردار و دیوار های کانکریتی محصور خواهند کرد تناه مردم فقیر و بیچارهِ ما خواهد بود کـه باز هم دست و گریبان با فقر ، بد بختی ، حملات انتحاری ، آتش سوزی ، نا امنی باقی خواهند ماند.

مدرسه جامع ولسوالی جرم بعد از هشت

 سال هنوز نیمـه کاره باقیمانده است

مدرسه جامع ولسوالی جرم یگانـه مدرسهِ مرکزی درون ولسوالی جرم مـیباشد کـه برای سالیـان دراز منحیث یگانـه مدرسه جمعه خوانی مورد استفادهِ مردم مرکز ولسوالی و روستاهای اطراف آن قرار داشت کا ر اعمار مجدد آن بـه سالها قبل مـیگردد آنگاه کـه شـهید قهرمان سید نجم الدین " واثق" فرمانده دلیر ، مبتکر و مشـهور بدخشان زنده بود کار اعمار مجدد آنرا آغاز و مقداری هنگفتی پول را جهت اعمارآن پرداخت نمود بعداً چندین بار قوماندانان محلی و حاکمان ولسوالی بـه نوبهِ خویش پولهای زیـادی را بنام مدرسه بـه شکل اعانـه از مردم جمع نمودند و به ادعای خودشان صرف اعمار مدرسه نمودند درون حالیکه مردم محل ادعا دارند کـه این پولها حیف و مـیل شده هست اما حقیقت تلخ اینست کـه مدرسه  تاکنون همچنان نیمـه کاره باقی مانده هست ، تاجران محلی و مردم خیر اندیش نیز چندین بار کمکهای هنگفتی نمودند بـه گونـهِ مثال حاجی سرور یکی از اهالی جرم بـه تنـهای 5000 دالر را جهت تمویل مصارف مدرسه پرداخت و به همـین ترتیب افرادی زیـادی اعانـه های هنگفتی پرداختند اما کار این مدرسه هنوز نا تمام باقیمانده هست بدین وسیله ازوزارت حج و اوقاف خواهانیم که تا اگر درین بخش بودجه داشته باشند جهت تکمـیل کار مدرسه جرم بپردازند و هم اگر از آغاز که تا کنون کمکی درون قسمت اعمار مدرسه نموده اند جهت آگاهی مردم جرم درون اختیـار ماگذارند که تا به نشر سپاریم و گله مندی مردم را ازان وزارت مرفوع سازیم زیرا از آغاز کار که تا کنون هیچ مبلغی بـه عنوان کمک این وزارت بـه اعمار مدرسه پرداخت نشده هست .

گزارشگر : جاويد "روستاپور"

اشتباهات پی آر تی فاجعه آفرین مـیشود

بدریـه "مـیلاد"

شب جمعه 20 مـیزان سال 1385 درون اثر پرتاب بم طیـارات ائتلاف درون ولسوالی وردوج ولایت بدخشان یک تن کشته و سه تن زخمـی شدند بعد از وقوع حادثه ابراز نظر ها درون مورد چگونگی وقوع آن متفاوت بود مقامات دولت محلی بدخشان تلاش د که تا در مورد سکوت نمایند ،  بعضی حلقات وکارمندان موسسات کوشش مـینمودند که تا به شکل غیر مستقیم قضیـه را بـه مواد مخدر ارتباط دهند ، مردم افراد پی آر تی را مقصر مـیدانستند.مـیر احمد شاه ذیغم ولسوال وردوج ضمن مصاحبه با تلویزیون محلی بدخشان جریـان حادثه را چنین نقل نمود : ساعت 3 بعد از ظهر روز پنجشنبه 19 مـیزان 1385 گروهِ از افسران و سربازان تیم بازسازی ولایتی بدخشان وارد محوطه قوماندانی امنیـه ولسوالی وردوج شده و از نوکریوال قوماندانی خواستند کـه چون انـها شب درون ولسوالی وردوج مـیمانند قوماندانی امنیـه حتما تدابیر امنیتی را اتخاذ نمایند اما نیم ساعت بعد بـه نوکریوال خبر دادند کـه آنـها عازم بهارک مـیشوند و نیـازی بـه اتخاذ تدابیر امنیتی نیست اما بر خلاف آن اعضای تیم 20 کیلومتر بالاتر از مرکز ولسوالی وردوج درون نزدیکی روستای استرب درون فاصله یک کیلومتری یک قبرستان جابجا شده و شروع بـه فیر های امنیتی نمودند ، ازینکه فیر سلاح آتشزا درون ولسوالی رواج نبود مردم محل بـه تشویش شده گمان بردند کـه شاید گروهی مخالف بـه منطقه حمله نموده است  بـه صوب مکانیکه ازان فیر صورت گرفته بود بامـها فیر نمودند کـه تیم پی آرتی درون نتیجه خواهان کمک هوایی شدند لحظاتی بعد غرش طیـارات بم افگن خواب مردم را برهم زد فرمانده خیر الدین یکی از فرماندهان مشـهور وردوج کـه اکنون افسر قوماندانی امنیـه وردوج بود با دهقان ، برادر زاده و دو تن از وابستگانش از خواب برخاسته درون مسیر سرک پای پیـاده عازم نقطه بود وباش افراد پی آرتی شد که تا بداند کـه چه واقع شده هست که درین اثنا طیـارات بعد از پرتاب نور افگن وی را هدف بم خوشـهِ قرار دادند کـه درنتیجه فرمانده خیر الدین شـهید و سه تن از همراهانش زخمـی شدند. موملای بعد ازین حادثه مردم محل بـه خشم امده بالای افراد پی آر تی هجوم بردند کـه در نتیجه مداخله افراد قوماندانی امنیـه وردوج افراد پی آرتی نجات داده شد بعد ازین حادثه وضع امنیتی ولسوالی وردوج کـه در مسیر سرک منتهی بـه تاجکستان، پاکستان و چین واقع شده و یکی از امنترین مناطق بدخشان بود بـه هم خورد و مردم محل اعلان نمودند کـه دیگر امنیتی به منظور خارجیـها وجود ندارد .ولسوال وردوج علاوه کرد:ی را تضمـین نموده نمـیتوانیم.باید متذکر شویم کـه این بار نخست نیست کـه تیم پی آر تی باعث بروز حادثه مـیشود چندی قبل عکسبرداری افراد پی آر تی از زنان قریـه قره مغل باعث شد که تا وسایط آنان مورد سنگبارن زنان و کودکان قرار گیرد همچنان گشت وگزار افراد پی آرتی درون قریـهِ کیب ولسوالی جرم باعث شد مردم محل بـه ظن اینکه آنـها مـیخواهند قبری را بشگافند بالای آنـها فیر کنند کـه در انزمان هم آنـها طیـارات بم افگن را فراخوانده و پروازهای تهدیدی را درون ارتفاع کم انجام دادند کـه این خود باعث ایجاد نفرت درون مقابل پی آرتی درون ولسوالی جرم شد. موملای این حوادث زمـینـهِ خوبی را به منظور طالیـان محلی ساخت پاکستان و حامـیان خارجی مـهیـا مـینماید که تا فعالیتهای خویش را بر علیـه دولت سازمان دهی نمایند و اعمال تخریبی را انجام دهند همانگونـه کـه شاهد بودیم بعد از وقوع حادثهٍ فوق الذکر شب بعدی یک باب مکتب درون ولسوالی زیباک بـه آتش کشیده شد، دوروز بعد ازان حادثه  موتر های پی آر تی درون شـهر نو فیض آباد مورد حملهِ انتحاری یک خر قرار گرفت ، بعداً دفتر آغاخان درون جرم مور دستبرد قرار گرفت کمـی بعد تر یک باب مکتب درون قریـه سوچ ولسوالی جرم بـه آتش کشیده شد کـه ذهنیت عامـه تما این وقایع را بـه حرکات پی آر تی مرتبط مـیدانند همچنان سه هفته قبل موتر پی آر تی یک پسر بچه را درون دره وزیر فیض آباد مجروح نمود کـه باعث شد که تا مردم محل با سنگ و چوب بالای موتر های انان حمله نمایند.

باید علاوه کرد کـه افراد پی آرتی درون بیشتر موارد شبها را درون کنار قبرستانـها ، ویرانـه ها و دره ها بدون خبر بـه مقامات دولتی محلی بـه سر مـیبرند کـه این خود سوءِ ظن مردم را درون مورد اه آنـها روز بروز بیشتر مـینماید.در حال حاضر اکثریت مردم بدخشان بدین باورند کـه اعضای پی آری تی بیشتر بـه فکر کندن قبرها و نقاط آثار باستانی اند که تا آبادی بدخشان.

در حالیکه عدهِ دیگر بدین باورند کـه این افراد شاید مناطق منابع زیرزمـینی و آثارباستانی را علامـه گذاری نموده درانجا اشیـای قابل شناخت از طیـارات را جابجانمایند که تا در صورت ضرورت درون آینده آنجاها را بـه سادگی شناسایی نمایند.

بهر حال پی آر تی درون بدخشان نـه تنـها کدام مشکل اساسی را که تا کنون حل نکرده بلکه اگر بـه همـین شیوه عمل نماید شاید درون آینده مشکلاتی بیشتری را بیـافریند.زیرا همانگونـه کـه مـیدانیم وجود امنیت درون بدخشان محصول حضور پی آر تی ویـا فعالیت های نیروهای امنیتی نیست بلکه مردم بدخشان اصلاً نمـیخواهند آب بـه آسیـاب دشمنان قسم خورده خویش بریزند بهمـین دلیلست کـه تمام بی عدالتیـها و نابرابری هارا  تحمل مـیکنند اما دست بخشونت نمـیزنند ورنـه شـهامت آنان را دنیـا درون جریـان جهاد و مقاومت دید کـه چگونـه درون چند کیلومتری خاک شوروی سابق جنگیدند وسر زمـینـهای خود را حفظ د بدون اینکه خودشان یـا خانواده هایشان بـه کشوری دیگری پناه ببرند و در زمان مقاومت هم همـین بدخشان بود کـه به پناه گاه استوار و سنگر تسخیر ناپذیر معان وطن مبدل گشت و گذشته ازان درون فرهنگ ستودهِ بدخشانزمـین پدیدهِ ننگین مسافر کشی و مکتب سوزی را جایگاهی نیست کـه اگر چنین حوادثی هم گاهی رخ بدهد عملانی هست که بیرون از مرز های بدخشان اند.

یک سوال که تا کنون لا جواب مانده کـه چرا افراد پی آر تی شبانگاه درون قبرستانـها ، ویرانـه ها و دره ها شبانگاه مـیمانند؟آنـها ازین عمل خویش چه اهی را دنبال مـیکنند؟ درون حالیکه خارجیـها درون دیگر ولایـات روزانـه بدون تانک و زرهپوش حرکت کرده نمـیتوانند چرا اینـها شبانـه بـه محلات سفر مـیکنند؟ چرا اینـها تلاش مـینمایند که تا احساسات مردم را تحریک نمایند؟ آیـا درون مـیان اینـها یـا کارمندان داخلی شان افرادی طرفدار طالبان ، القاعده و پاکستان یـا مزدوران استخباراتی کشور های دیگر جابجا شده اند؟ اگر چنین نیست بعد چرا پی آر تی بـه صورت شفاف و حساب شده عمل نمـیکند؟ چرا بـه عوش اینـهمـه ولگردی وضیـاع وقت کارهای عمرانی موثر و ستزنده را درون پیش نمـیگیرد؟ چرا حد اقل همـین راه مـیدان الی شـهر فیض آباد را کـه بیشتر مورد استفادهِ عرادجات خودشان هست قیر نمـیکنند؟ درون جریـان اینـهمـه مدتی کـه پی آر تی درون بدخشان اسکان یـافته که تا هنوز هیچ کار موثر و بنیـادی نکرده هست بجز اعمار یـا ترمـیم چند مکتب یـا چند اطاق درون شفاخانـه.

مابدینوسیله از ریس دولت افغانستان و فرماندهی ائتلاف درون افغانستان مـیخواهیم یـا افراد پی آر تی را اصلاح نمایند یـا این کودکان بازیگوش را از بدخشان فرا خوانند که تا نشود کـه خدای نخواسته مردم بدخشان درون ناگزیری دردناک شوکران تلخ را بنوشند.باید متذکر شد کـه آقای ذیغم  ولسوال وردوج بعد از انجام این  مصاحبه از وظیفه سبکدوش شد

 

خمـیر نارسید ، نان فطیر

"شاهین"

همـیشـه یک اقلیت کوچک ،عجولُ وذوق زده با احساسات افراطی بیمار گونـه جوامع بشری را بکام نیستی کشانده و معضلات بزرگ منطقوی و جهانی را بوجود آورده اند. درون زمان کمونستها یک تعداد افراد آنقدر شوقک رسیدن بـه ایتوپیـای خیـالی را داشتند کـه تا زیر پوشـهای خود را سرخ د ، درون زمان مجاهدین که تا شـهنواز تنی هم پکول جهادی بر سر ماند،  درون زمان طالبان کم بود بابای ملت هم ریش بگذارد و دستار سیـاه بر سر کند.منظورما اینست کـه تقلید کورکورانـه  و بوزینـه وارو ذوق زدگی فرهنگی همگام با شوقک سیـاسی همـیشـه به منظور مردم افغانستان زیـانبار و بی ثمرثابت شده است.ستاژر های نوکار بیتجربه و تنبل کشورهای خارجی و دستیـاران عجول و ذوق زدهِ داخلی شان چندین بار تجارب ناکام را درون عرصه های مختلف زندگی جامعهِ افغانی پیـاده نمودند کـه جز رسوایی و شکست چیزی بـه دنبال نداشت.همانگونـه کـه مـیدانیم افغانستان کشوریست کـه بر علاوه اینکه سی سال بحران را پشت سر گذاشته هست هنوز بیشتر از 80 فیصد مردم آن از نعمت سواد محروم اند.

در طی سالیـان متمادی سیستم ادارات کشور با معیـارات کتابت کلاسیک بـه پیش شده است.با رویکار آمدن حکومت جدید یکی و یکباره روش اداره تعغیر کرد ، تجارب کاپی شده از کشورهای دیگر درون افغانستان دو باره بـه تجربه گرفته شد. برنامـه های ناکام دی دی آر ، پی آر آر و دایـاگ و امثال آن عجولانـه بکار بسته شد. ارزشـهای مانند حقوق بشر ، کرامت انسانی و مردم سالاری منحیث یک ابزار جهت ارعاب رقبای سیـاسی بیرحمانـه مورد سوء استفاده قرار گرفت، راه اندازی سیمـینارها، ورکشاپها و تریننگهای مسخره ، بی معنی و بی هدف مود شد ، بنام ارتقای ظرفیت فقط ظرفیت اقتصادی مجریـان برنامـه ها بلند رفت و عایداشتراک کنندگان این کورسها و سیمـینارها جز یک پنسل و یک کتابچهِ پاکستانی و یک وقت نان باسی هوتل سیرینا و کانتینینتال ودیگر هوتلهای قراردادی و ارتباطی مجریـان درون مرکز وولایـات چیزی دیگری نشد. اما درون جریـان عملی شدن این سناریوهابر علاوه اینکه صدهامـیلیون دالر حیف و مـیل شد صدمات جبران ناپذیری بر پیکره سیستم اداری و نظامـی افغانستان وارد شد هیچ شکی نیست کـه طراحان این برنامـه ها هدفی جز حیف و مـیل کمکهای جهانی نداشتند.به همـین دلیل بود کـه طوطی وار حفظ د و بوزینـه سان عملی نمودند درون حالیکه هیچگونـه دستاوردی مشـهودی نداشتد اما عواقب زیـانباری را بدنبال  داشت. فرهنگ ایمان داری ، صداقت ، قناعت ووظیفه شناسی کـه یکی از سرمایـه های بزرگ مردم این سر زمـین بود که  بـه علت رشد فرهنگ انجیو زدگی  جای خود را بـه فرهنگ استفاده جویی ، دروغ گوی ، پروپوزل سازی، بل سازی، جعلکاری و بی تفاوتی درون مقابل مردم ، وطن و جامعه داد. درون عرصه دی دی آر دیدیم کـه آنـها با حذف افسران و سربازان با تجربه ، تحصیلکرده وبا مورال پسر بچه های جوان و بی مورالی را بر اساس معیـارات شخصی و گروهی و قومـی درون صفوف اردو و پولیس آوردند کـه دوست دارند فقط عینک دودی بمانند پرتله سیـاه بپوشند و باعث آزار و اذیت فزیکی و روانی مردم مظلوم درون کوچه و بازار شوند اما درون مـیدان معرکه شاهدیم درون حالیکه از حمایـه عملی سربازان 38 کشور دنیـا بر خوردارند نـه تنـها کاری را از پیش نتوانستند کـه بلکه نزدیک هست دوباره وطن را بـه دشمن هدیـه کنند.

برنامـه دایـاگ هم قماش دی دی آر دستاوردی نداشته و نخواهد داشت زیرایکه صد مـیل تفنگ دارد ده تای آنرا تسلیم مـیدهد اما نود تفنگ دیگر را بـه روز مبادا نگه مـیدارد چون او دیوانـه نیست کـه مـی بیند دشمنش روز بروز مسلحتر وقویتر شده مـیرود همـه دار و ندار خود را بدستانی بسپارد خود شان توانایی تامـین امنیت خود را ندارند و همـیشـه آماده باش به منظور فرار اند زیرا بر اساس گذارشات بدست آمده درون 8 جوزا بیشتر وزرای شایسته سالار، متخصص و ووطندوست؟ خود را بـه مـیدان هوایی کابل رسانده بودند.از همـه دردناکتر بر نامـه های پی آر آر یـا اصلاحات اداری درون دفاتر دولتی و انترویو درون موسسات و دفاتر ملل متحد هست که بـه ناحق چنین اسم بدان گذاشته اند زیرا این برنامـه هانـه تنـها ادارات را اصلاح نکرده هست بلکه باعث رشد فساد اداری شده است.در قدم نخست اینکه بـه این بهانـه مقامات وابستگان و خویشاوندان بیسواد و بی تجربه و از همـه مـهمتر بی احساس خویش را ازین شبکه وارد ادارات دولتی و موسسات ملل مستبد و انجیبوها مـیکنند آنـهم با معاشات و امتیـازات فوق العاده و از سوی دیگر با اولویت زبان انگلیسی و کمپیوتر دست رد بـه یک نسل با تجربه و کاردان کشور مـیزنند زیرا درون عصریکه این نسل تربیـه شد نـه کمپیوتری وجود داشت که تا بیـاموزند و نـه زبان انگلیسی اینـهمـه بازار داشت که تا کورس بخوانند.هدف اساسی ازین برنامـه های ناکام و ناقص اینست که تا یک تعداد افراد بی تجربه ، کم سواد ، بی احساس و بی معاشرت با سن کم یـا دانش و احساس و عاطفهِ کم درون راس ادارات دولتی و موسسات بیـایند کـه جز جویدن ساجق ، چشمک زدن و ابرو پراندن کاری را از پیش نمـیتوانند.همـین حالا درون بعضی ادارات ریـاست جمـهوری ، وزارتخانـه های کـه معاش دالری  دارند ، باالاخص و ادارات مربوط بـه ملل مستبد و انجیوهای دالر خوار با العموم دارند شارلاتان ها و کلاهبرداران حرفوی کم تحصیل یـا دارای تحصیلات نیم پی و جوانان بی سوادی را با درون نظر داشت این معیـارات بـه کار گماشته اند کـه اصلاً نمـیدانند اداره چیست؟آنـها حتی از نوشتن یک مکتوب و رقعهِ مریضی نیز عاجزند فقط انگلیسی بازاری مـیدانند و کمـی هم کمپیوتر تجارتی.اکثر آنـهاانی اند کـه حتی که تا هنوز هویت افغانی ندارند با فرهنگ افغانی هیچ آشنایی ندارند آداب معاشرت و آدمگری را یـاد ندارند زیرا یـادر غرب تولد وبزرگ شده اند یـا درون پاکستان کـه کوچکترین دلبستگی بـه مردم و کشور ما ندارند درون بسیـاری موارد عدهِ ازینـها سند بکلوریـا ندارند اما خود را بنام داکتر و انجنیر و اقتصاد دان و محاسب جا مـیزنند. زیبنده هست تا داستان جالبی را نقل نمایم کـه درین اواخر درون یکی ازوزارت خانـه های کـه دارای معاشات بلند دالریست رخ داده است. چند تن از موسفیدان ولایت هلمند چندی قبل جهت جلب کمکهای یکی ازوزارتخانـه ها بـه وزیر مربوطه مراجعه نمود وزیر او را روانـه دفتر ریس یکی از بخشـهای حساس مالی کـه اعطای کمکها را بـه عهده داشت نمود زمانیکه موسفیدان بـه آدرس دفتر مذکور رسیدند از پسر جوانی کـه در عقب یک مـیز بزرگ و مفشن پشت کمپیوتر نشسته ، گوشی کمپیوتر را درون گوش نـهاده و در حالیکه شانـه هایش مـیجنبید مصروف شنیدن موسیقی بود پرسید ولوکیـه ریس صاب چیرته دی؟ ‍پسر جوان درحالیکه ساجق مـیجوید گفت: سه غوالی ریس زه یم. موسفیدگفت توکی مکوه خپل مشرته غژ که! پسر گفت: سپین ژیری  ته لیونی شوی یی ریس زه یم. موسفید کـه وضعیت را چنین دید بـه همرهان خود گفت زه چه زو ورونو دا دماشومانو دفتر ده ددی کوچنیـانو سره کار نـه کیجی و دفتر را ترک گفت.آیـا این یک عمل منطقی هست که فقط بخاطر یـاد داشتن اندکی انگلیسی شکسته و کمپیوتر کودکان بیسواد و کلاه برداران نیم چه سواد را درون راس کارها قراردهیم و بعد هم آرزوی بهتر شدن اوضاع را داشته باشیم؟اصلاً ما چه نیـازی داریم که تا تمام کارمندان اداره انگلیسی یـاد اشته باشند.داشتن یک یـا دو ترجمان درادارات مـیتواند این مشکل را حل کند گذشته ازان رسم برینست کـه انسان درون کشوری کـه مـیرود حتما زبان آن کشور را یـاد داشته باشد عوض انگلیس شدن 30 مـیلیون افغان آسانتر نیست که تا چند هزار خارجی بی سرنوشت و آواره کـه در کشور خویش زمـینـهِ به منظور کار ندارند زبان مارا یـاد بیگیرند؟آیـا مردم ایران و کوریـا همـه زبان انگلیسی مـیدانند کـه امروز بم اتوم مـیسازند؟ هواپیما و موشک مـیسازند؟ترقی و تعالی زاده دانش ، وظیفه شناسی ، وطندوستی، تعهد، استعداد ، پشت کار و اراده هست نـه تقلید مـیمون وار.البته منظور ما این نیست کـه ما زبان یـاد نگیریم و کمپیوتر ندانیم یـاد داشتن هر زبانی خود یک نعمت هست و آموختن کمپیوتر درعصر حاضر یک وجیبه هست اما مـیگویند مسلمانی آهسته آهسته. نمـیشود کـه ره صد ساله را یک شبه طی کرد.

ما نمـیگوئیم کـه زباندانـها و کمپیوتر دانـها را مقرر نکنید . نـه چنین نیست  مقرر نمائید اما آدمـهایش را.ما حتما انگلیسی دان و کمپیوتر دانی را درون ادارات دولتی و موسسات ملل مستبد و انجیبوها بگماریم کـه بر علاوهِ این دو امتیـاز از همـه مـهمتر آدم باشد بـه وطن و مردم خود تعهد داشته باشد، اخلاق داشته باشد ، شعایر فرهیختهِ ما را احترام بگذارد،   سواد داشته باشد ، دیپلوم داشته باشد ، تجربه داشته باشد و از همـه مـهمتر وجدان داشته باشد وبه افغانستان و مردم آن دلسوزی داشته باشد هرزه نباشد ، ولگرد وبد اخلاق نباشد ، بی هویت و خود فروخته نباشد.جالبتر اینست کـه در بسیـاری موارد سویـه تحصیلیـانی کـه در بورد امتحان ادارات و موسسات مـینشینند بـه مراتب پائینتر از سویـه تحصیلی امتحان دهندگانست بسیـار دیده مـیشود کـه یک دوازده پاس از لیسانس امتحان مـیگیرد زیرا او گماشتهِ مقامست و بایدانی را تائید کند کـه مقام مـیخواهد. از جانب دیگر همـه مـیدانیم کـه در جریـان چهار سال گذشته بیشترین کمکهای افغانستان را موسسات مربوط بـه ملل متحد و انجیوها گرفتند و غارت د همـین حالا بیشترین کارکنان این موسسات را افراد کم سواد با تحصیلات نا تمام ، سواد مسلکی ناکافی و تجریـه صفری درون عرصه های مسلکی تشکیل مـیدهند کـه فقط چند کلمـه انگلیسی تشریفاتی را مـیدانند کـه زیـاد تر درون امور چاپلوسی و موزه پاکی ازان استفاده مـیشود و از کمپیوتر هم فقط با ویدیو گیم و ایمـیل و چتینگ آشنایی دارند فقط دلیل کـه این افراد بصورت دوامدار مورد قبول موسسات اند آنست کـه در اختلاس بودجه و ساختن بیلهای دروغین و اسناد مصرفی مـهارت دارند و حق داری خوب به منظور خارجیـهای از خود بیسواد تر مـینمایند فراموش نکنیدبیشتر خارجیـهای کـه در افغانستان به منظور کار درون موسسات ملل متحد و انجیوها مـیاید مانند بیشتر اندیوالهای داخلی شان همان از زیر دار گریختگیـهای اند کـه در کشور خود شان به منظور شان کار پیدا نمـیشود درون غیر آن انـها مگر دیوانـه اند کـه جان خود را بـه خطر انداخته پا درون مـیان آتش گزارند و با دیدن هر خر خرجین دار دل از دلخانـه شان کنده شود،بحر و شامپاین اروپارا رها کرده درون دفاتر فیض آباد با اندیوالهای داخلی شان با صد ترس و لرز ودکای روسی را درون چاینک بخورند. بنابرین مردم ازینکه مـیبینند کارمند داخلی با وجود اختلاس و غارت بودجه ها سالیـان دراز درون موسسات ملل مستبد و انجیوها مـیماند و حتی ترقی مـیکند متعجب نشوند زیرا این موسساتانی را کار دارند کـه خوب موزه پاکی نمایند و خوب مزدوری و هم خوب پیداگری و حقداری.

پس اگر مـیخواهید واقعاً این وطن را نجات دهیم ، بیـائید دانش را معیـار قرار دهیم ، تجربهِ مثبت را معیـار قرار دهیم ، صداقت ووطندوستی را معیـار قرار دهیم ، آدمـیت و مردانگی را معیـار قرار دهیم ، استعداد و فضیلت را معیـار قرار دهیم و اگری اینـهمـه را داشت و این دو را هم داشت چه بهتر درون غیر آن بـه بهانـهِ کمپیوتر و زبان از ادارات زنانـه نسازیم.در غیر آن نان حاصله ازین خمـیر همـیشـه فطیر هست اگر معیـار فقط زبان خارجی و کمپیوترباشد درون کشور های غربی سگها خوب انگلیسی مـیدانند و مـیمونـها هم کمپیوتر . بهتر هست آنـها را بیـاریم و درین سرزمـین بلا کشیده بکار گماریم کـه اگر فایده  بـه مردم نرسانند ضرری هم نمـیرسانند و بیک لقمـه نان قناعت مـیکنند و به مرض شکر هم دچار نیستند .

اینجیبو ها چنین مـی کنند

منیژه "بهار"

 

همانگونـه کـه براي خوانندگان محترم صداي بدخشان ، خصوصاً بدخشانيهاي فقير و محروم وعده داده ايم يکي از وجايب ما رساندن صداي حق طلبانـهِ مردم بدخشان بـه گوش مقامات دولتي،  نـهاد هاي مسئول و مردم شريف افغانستانست ما ميخواهيم بر علاوهِ اينکه خدماتي ارزندهِ را درون راستايي معرفي تاريخ ، فرهنگ ، اقتصاد ، منابع بشري و ارزشـهاي معنوي بدخشان نمائيم نارسايي ها ، حق تلفيها ، ستمـها و مصائب را کـه توسط ارگانـهاي دولتي ، قلدران محلي ، موسسات داخلي و خارجي  درون دوردست ترين نقاط بدخشانزمين بالاي مردم بدخشان تحميل ميشود آشکار نموده و حقايق را درين موارد نمائيم.هدف ما از نشر حقايق درون مورد موسسات وادارات اينست که تا حد اقل مردم ازانچه کـه در رابطه با آنـها وسر زمين شان ميگذرد با خبر شوند و همچنان آگاهي يابند کـه دولت و جامعهِ جهاني براي بدخشان بودجه هاي هنگفتي تخصيص ميدهند اما اينکه عده از افراد استفاده جو آنرا بـه هدر ميدهند اين کوتاهي مردم ، روشنفکران و نخبگان بدخشان است.

ما با هيچ شخص ، نـهاد ، موسسه و اداره دشمني شخصي نداريم و در بسياري موارد حتي افرادي را کـه درين نشريه نام شان را درج مينمائيم نميشناسيم و شايد هرگز نديده باشيم تنـها متکي بر اسناد و مدارک بدست آمده ازين ادارات کـه به شکل داوطلبانـه توسط فرزندان با شـهامت بدخشان بدست ميايد حقايق را نشر ميکنيم اگر ادارات و موسسات مورد بحث درون مورد دفاعيهِ مستندي داشته باشد صداي بدخشان آماده هست تا آنرا نيز بدون کم وکاست نشر نمايد.نشر ارقام مستند درون مورد موسسهِ کف درون شماره 14 صداي بدخشان مورد استقبال بينظير مردم بدخشان قرار گرفت و کار بجاي رسيد کـه اين شماره کاملاً ناياب و ايجاب نشر مجدد را ميکرد کـه اين خود نمايانگر آنست کـه مردم علاقمند افشاي حقايق هستند هر چند يکي دو تن از کارمندان محلي بدخشاني اين موسسه کـه شايد تازه مزهِ معاش دالري را چشيده باشند و يا اينکه از توقف کار موسسه مذکور و از دست معاشات خويش ترسيده بودند هارت و پورتي نموده بودند کـه ما بـه اين دوستان خاطر نشان ميسازيم کـه عزيزانم براي ما منافع عامـه درون نظر هست نـه معاش شما ،  ما کـه درين راستا منافع خود را فدا ميکنيم منافع يک تن و دو تن را نيز بـه هيچ ميگيريم گذشته ازان شما هراسان نشويد مبارزه ما جهت احقاق حقوق حقهِ اکثريت مردم هست که شما هم درون جمع همان مردم هستيد ما ميخواهيم کدرهاي بدخشان جاي خويش را درون تمام ساختار هاي اجتماعي ، مسلکي و فرهنگي بيابد اگر شما هم کدر باشيد و بر اساس دانش ، و شايستگي انتخاب شده باشيد نترسيد اما اگر گزينشتان بر اساس شناخت وواسطه و توطئه باشد حق داريد پريشان شويد.اينک درين شماره ارقامي را کـه در مورد ترکيب پرسونل دفتر مرکزي موسسه "ميديار" درون فيض آباد بدست آورده ايم بـه نشر ميسپاريم و ضمن آن از تمام بدخشانيهاي آگاه ، رسالتمند و با وجدان کـه شـهامت فدا منافع شخصي را درون پاي منافع ملي دارند ميطلبيم اگر اسناد يا معلومات موثقي را درون مورد وجود خويشخوري ، قومگراي ، اختلاس ، حق تلفي ، بيعدالتي موسسات دولتي ، ملي ، بين المللي  درون بدخشان دارندبما ارسال دارند ما آنرا بـه اطلاع تمام ملت شريف افغانستان ميرسانيم.

داکتر محمد يوسف از ولايت کنر پروجکت مينجر دفتر ميديار با معاش ماهانـه 1200 دالر

داکتر عطاء از ولايت لغمان سوپروايزر کلينيک بهارک با معاش 800

عبد الجبار از ولايت کنر فارمسي مينجر دفار ميديار 550 دالر

داکتر منيب از ولايت ننگرهار سوپروايزر کلينيک راغ با 800 دالر معاش

رفيق از ولايت لغمان آمر کلينيک خواهان 900 دالر معاش

بگونـهِ کـه ميبينيم تمام افراد کليدي اين موسسه درون بدخشان از يک سمت هست و اين بدين معني هست که رهبري اين موسسه شديداً قومگرا هست و معيار اساسي براي انتخاب افراد برايشان قوميت و گرايشـهاي محلي هست در غير آن چرا درون ميان اينـهمـه پرسونل چند کدر بيچارهِ بيواسطهِ بدخشاني را نمي بينيم.

راستي بياد داشته باشيد کـه ما قوم گرا و منطقه پرست نيستيم و منظور ما اين نيست کـه افراد غير بدخشاني درون بدخشان کار نکنند زيرا ما معتقديم کـه افغانستان خانـهِ هر ساکن اين سر زمين هست و هر تبعهِ اين سر زمين حق  دارد درون هر نقطهِ کشور بر اساس لياقت  شايستگي ، دانش و استعداد خويش وظيفه اجرا کند بلکه منظور ما اينست کـه با وجود موجوديت هزاران کدر تحصيلکردهِ بدخشاني چرا حضور بدخشانيها درون موسسات کمرنگ هست و چرا مسئولين موسسات وافراد کليدي آنـها همـه از بيرون ميايند؟

ما ميگوئيم کـه اگر شما درون بدخشان افراد هموزن همين کارمندان تان را نيافتيد افراد را از ديگر مناطق بياوريد اما افراد شايسته را ، تحصيلکرده را بر اساس معيارات قبول شده اداري و مسلکي.

ما ميگوئيم زمانيکه يک موسسه 5 تن کارمند خويش را بيرون از بدخشان درون پستهاي کليدي بدخشان ميگمارد بايد در  مقابل 5  کدر بدخشاني را درون موسسهِ خود درون ولايات ديگر يا درون کابل بکار بگمارد دعوي ما درينجاست ما خواهان حق خود هستيم نـه اتلاف حق ديگران.

ما طرفدار انکشاف متوازن درون تمام عرصه ها هستيم ما صريحانـه ميگوئيم کـه حق بده ، حق بيگي ، آشناي ات مفت. برادر درون تمام اسناد دولت موسسات و کشور ها يک بودجه بنام بدخشان راجستر ميشود ، اسناد مصرفش بنام بدخشان مجراي داده ميشود اما بيشتر از 80 فيصد آنرا چرا غير بدخشانيها بنام معاش ، کرايه و سفريه ، کرايه خانـه، سواري موتر حيف و ميل نمايند؟

ما حتي درون مورد پرسونل بدخشاني بعضي موسسات هم سوال داريم همين حالا موسساتي هست که مسئول آن بدخشانيست و تمام افراد را بر اساس معيارات خويشاوندي و پيوندهاي شخصي و حتي مذهبي بر گزيده هست نوبت انـها هم خواهد رسيد اما فعلاً از غير بدخشانيها شروع کرده ايم اما انـها هم گوش بـه آواز باشند زيرا هدف ما اصلاح جامعه است.سوال درينجاست کـه چرا موسسات بيشتر پرسونل کليدي خود را از افراد خارج بدخشاني  باخود مياورند.

زيرا کـه اگر بدخشانيها درون داخل دفتر باشند اختلاس آنـها افشا ميشود و هم خويشاوندان و اقارب بي کفايت و بي سرنوشت آنـها همچنان بيکار ميماند سوال ديگر درينجاست کـه کدام مرجعي قانوني اسناد تحصيلي ، سوانح ، تجربه و سابقه کار اينـهمـه را ارزيابي نمود؟

همـه ميدانيم زمانيکه يک پروژه يا بودجه بيک ولايت کمک شد بايد مردم ساکن درون آن محل از تمام مزاياي پروژه بـه شکل متوازن استفاده نمايند و بودجه بايد درون خدمت مردم همان ولايت قرار گيرد درون حاليکه اکثر موسسات موجود درون بدخشان از دريور گرفته که تا گارد و مامور و محاسب و داکتر و انجير را باخود مي آورند.مگر درون بدخشان قحط الرجاليست؟ آيا درينجا اگر داکتر و انجنير پيدا نشود گارد ومامور و محاسب و دريور هم پيدا نميشود؟ درحاليکه همين حالا بدخشان يکي از جملهِ ولاياتيست کـه بيشترين کدرها و متخصصين را درون تمام عرصه ها دارد. همين حالا صدها داکتر و انجنير و حقوقدان و اقتصاددان و ديپلوم و ماستر بدخشاني درون سراسر کشور و به خصوص درون کابل بي سرنوشت و بيکار اند.

چرا کدر هاي بدخشان بکار گماشته نميشوند که تا حد اقل اگر از ترس خدا نباشد از شرم مخلوق براي وطن خود کار نمايند .

موسسات داخلي و خارجي کـه در بدخشان کار ميکنند بايد درون قدم نخست کارمندان مسلکي و غير مسلکي خويش را از بدخشانيها بيگيرند زيرا پروژه براي درون صورتيکه افراد مسلکي از بدخشان نيافتند کـه اين ابداً ممکن نيست افراد غير بدخشاني را بر اساس اهليت ، شخصيت ، دانش، اخلاق و تجربه بکار گمارند نـه بر اساس روابط ، قوميت و پيوندها. زيرا اين پروژه ها براي بدخشانيها و بدخشانست اگر يک هدف پروژه بازسازي هست هدف ديگر آن کاريابي براي مردم محل است.نـه اينکه مانند نيشکر شيره اش را ديگران بنوشند و چوبش براي بدخشانيها برسد.

ما از نمايندگان بدخشان درون مجلس نمايندگان ، مجلس سنا ، شوراي ولايتي و مقامات دولتي بدخشان مصرانـه خواستاريم که تا در قسمت شيوهِ کار ، ترکيب کارمندان ، موثريت پروژه ها و چگونگي مصرف بودجهِ موسسات داخلي ، خارجي و ملل متحد درون بدخشان دست بـه کار شوند درون غير آن عده عوام فريب و استفاده جو تمام بودجه هاي تخصيص داده شده بـه بدخشان را تاراج نموده و راهي خانـه هاي خويش ميشوند و در پايان کمپاين بازسازي افغانستان ، بدخشان همچنان ويرانـه باقي خواهد ماند و از آنعده بدخشانيهاي کـه با اين موسسات درون معامله هستند ميخواهيم بـه خاطر نفع شخصي ناچيزي کـه ازين معاملات ميبرند اعتماد و اعتبار مردم بدخشان را بـه ليلام نگذارند و از مردم بدخشان ، روشنفکران بدخشان ، نخبگان بدخشان ميخواهيم که تا در مقابل چنين رويدادهاي بي تفاوت ننشينند و مانند سنگها بيصدا نباشند زيرا اين بودجه ها حق آنـهاست کـه ديگران بـه يغما ميبرند. با استفاده از شيوه هاي معقول و مسالمت آميز با اين فساد فزاينده بـه مبارزه بر خيزند و صداي خويش را بـه گوش مسئولين برسانند زيرا حق داده نميشود بلکه گرفته ميشود.

همچنان از کارمندان صحي بدخشان اعم از داکتر و نرس گرفته که تا کارگر صحي و قابله بـه شمول زن و مرد خواهانيم که تا با ايجاد اتحاديه سراسري کارمندان صحي بدخشان منحيث يک نـهاد قانوني کمر همت بندند کـه بدينوسيله از يک طرف از حقوق حقهِ خويش بـه صورت منسجم ، هماهنگ و دسته جمعي دفاع نمايند و هم حقوق مردم بدخشان را درون عرصهِ  عرضهِ خدمات صحي بخوبي بـه آنـها برسانند.

يک نکته را ميخواهم درون آخر اضافه نمايم کـه استدلال بسياري از مسئولين و بازيگران اصلي موسسات درون قسمت گزينشـها اقارب ووابستگان شان خارج از بدخشان درون موسسات خويش بي کفايتي و کم کاري بدخشانيها بود ه هست به گونـهِ مثال انـها استدلال مينمايند کـه يک داکتر بدخشاني حاضر نيست بـه عوض يک داکتر غير بدخشاني درون يک ولسوالي کار کند اما ما ميگوئيم عزيزم شما درون کجا همان 1000 دالر معاش را براي بدخشاني داديد و او حاضر بکار نشد؟ شما معاشات را درجه بندي نموده ايد درون جايکه براي خويش 1000 دالر ميدهيد براي بدخشاني 150 دالر درون نظر ميگيريد بعد طبيعي هست که او درون حاليکه اين ستم مشـهود را ميبيند با دلگرمي کار نمکيند گذشته ازان شما کدرهاي تحصيلکردهِ  بدخشانی جوياي وظيفه را از کابل سراغ کنيد نـه درون بدخشان. امروز شـهر کابل بـه ذخيره گاه کدرهاي تحصيلکردهِ بدخشاني مبدل شده است. اگر شما انصاف داشته باشيد کدر هاي تحصيلکرده بدخشان نـه تنـها تمام ادارات و موسسات بدخشان را بسنده هست که چندين ولايت ديگر را هم ازين لحاظ اکمال ميکند.

ده ها باب مرغانچه عصری درون بدخشان اعمار شد

همانگونـه کـه خوانندگان ما از طریق رسانـه ها اطلاع حاصل کرده اند و در شماره قبلی صدای بدخشان مطلبی بـه ارتباط اعمار 46 مکتب از کمکهای بانک جهانی زیر نام پروژه ایکویپ نشر شد.ما دران مطلب از مقامات مسئول خواسته بودیم که تا در برنامـه های خود تجدید نظر نمایند و به عوض اعمار مکاتب چهار صنفی خامـه کـه دیگر درون بدخشان کاربردی ندارد مکاتب پخته 8 و 12 صنفی بسازند اما از قرار معلوم کارگردانان این برنامـه گوش شنوا نداشتند و برنامـه اعمار مکاتب خامـه را عملی د بـه استثنای چند مکتب محدود  8 صنفه (با بودجهِ یک لک دالری) کـه به شکل (نيم دلمل) پخته اعمار مـیشود بقیـه تمام مکاتب بـه شکل چهار صنفه ( با مصرف 32000 دالر ) و هشت صنفه ( با مصرف 50000 دالر ) از مواد خام اعمار شده هست که درون اخر با آهن پوش نمودن و رنگ روغن این تعمـیرها را بازارگیر و فریبنده ساخته اند.جالبتر اینست کـه بیشتر مکاتب درون جا های اعمار شده کـه هیچ نیـازی به منظور اعمار شان درانجا نبوده هست به گونـه مثال دز فاصله 5 کیلومتری شـهر فیض آباد یک مکتب 4 صنفه خامـه بـه مصرف 32000 دالر درون مجاورت یک مکتب 8 صنفه پخته اعمار شده است. درون قدم اول همانگونـه کـه مـیدانیم درینجا نیـازی بـه مکتب دهاتی نیست که تا این تعمـیر 4 صنفه را بکار گیریم و گذشته ازان اگر دلیل اعمار مکاتب از محصولات محلی هست پس چرا مکت 8 صنفه بـه شکل پخته اعمار شد و مکتب 4 صنفه از مواد خام.جالبترین نما را مکتب ولسوالی جرم دارد کـه بر اساس گفتهِ قراردادی بودجه ان 50000 دالر بوده و قرار هست که بـه یک لک دالر افزایش یـابد این 8 صنفهِ خامـه درون روبروی یک تعمـیر کاملاً پخته و اساسی ساخته شده کـه قبلاً توسط یکی از موسسات دیگر آباد گردیده هست که این منظره نمای ولسوالی شغنان افغانستان درون مقابل شـهر خارق تاجکستان را بیـاد مـیاورد.محمد افضل نوری مدیر لیسهِ غیـاثی جرم ضمن ابراز نارضایتی خویش از اعمار تعمـیر 8 صنفه مذکور گفت: ما ازکان و کیف اعمار این مکتب آگاهی نداریم و با شیوهِ اعمار ان نیز مخالفیم اما چیزی از دست مان نمـی آیدانیکه این برنامـه را طرح کرده اند آنرا عملی مـیکنند شاید به منظور آن ها مکتب مـهم نباشد بلکه پولی مـهم باشد کـه ازین معامله بدست شان مـیاید.یکی از قرار  دادی های این مکاتب 4 صنفه تمام مصارف خویش را درون حدود 15000 دالر وانمود کرد بعد سوال درینجاست کـه سر نوشت 17000 دالر دیگر چه مـیشود؟باید متذکر شد کـه جای اعمار بیشتر این مکاتب نظر بـه سلیقه وکلای پارلمان و متنفذین و مسئولین محلی انتخاب شده نـه نیـازمندی منطقه و در بیشتر موارد قرارداد اعمار مکاتب را خویشاوندان ، وابستگان یـا شرکای همـین افراد گرفته اند. سوال اساسی درینجاست کـه پول مصرف مـیشود ، وقت ضایع مـیشود چرا بـه عوض 40 مکتب خامـه چهار صنفه 10 مکتب پخته هشت صنفه یـا دوازده صنفه نساختند؟

نقشـهِ بیشتر ازین مکاتب کـه در کابل ساخته شده بـه شکل یک مکتب امروزی طرحریزی نشده بلکه مانند مرغانچه های امروزی مـیباشد بـه گونـهِ کـه کلکینـهای بسیـار خورد روزن مانند  با سقف بلند دیزاین شده کـه به هیچ وجهی روشنایی کافی بـه داخل اطاق نمـیرسد بعد بهتر هست بگوئیم کـه در بدخشان 46 مرغانچه اعمار گردیده هست نـه مکتب.

 

روزنامـه بدخشان بعد از 60 سال فعالیت سقوط کرد

روزنامـه دولتي بدخشان يگانـه رسانـه چاپي درون طول چندين دهه درون ولايت بدخشان بود کـه براي نخستين بار ۶۰ سال قبل درون 7 حمل سال ۱۳۲۵ بـه شکل هفته نامـه درون چهار صفحه بـه سر دبيري مير امين الدين انصاري و همکاري قلمي مولوي ميرزا شاه "اخگر" ، حاجي بيک خان، عبد الکريم " حسيني" ، مير محمد نبي خان "واصف" ، سيد محمد "دهقان" ووکيل محمد ايوب"جرمي"  از چاپ بر آمد و همزمان با آن مطبعهِ بدخشان رسماً بـه فعاليت آغاز نمود  درون سال سوم نشراتي جريده بدخشان مسئوليت مدير مسئول بـه دوش محمد قاسم "واجد" گذاشته شد و شماره 13 سال سوم پنجشنبه 27 جوزا 1327  نخستين شمارهِ بود کـه تحت نظر آقاي واجد ازچاپ بر آمد.

 نشريه دولتي" بدخشان" درون جريان حيات پر از نشيب وفراز خويش حوادثي خوب و بدي زيادي را پشت سر گذاشت و نقش عمده را درون رشد وبالندگي فرهنگ پر بار بدخشان و معرفي استعدادهاي بدخشانيها و ديگر ساکنان کشور بازي نمود.

 همچنان  درون جريان دهه ۳۰ و ۴۰ هجري شمسي مطبعه دولتي بدخشان يکي از فعالترين مطابع کشور بود و صدها کتاب از نويسندگان کشور دران زيور چاپ يافت درين دهه ها روزنامـه بدخشان يکي از محبوبترين نشريه هاي کشور بود ومعجوني بود از مطالب  پرخواننده فرهنگي ذوقي ُ تاريخي ادبي داستانـها  فولکلور.

 تا اينکه بعد از کودتاي ثور ، مسخ شد ، انقلابي و سرخ پوش شد ، مانند بسياري آدمـها هفت ثوري شد و به جريده مبدل شد و کاملاْ درون خدمت حزب خلق و نظام قرار گرفت و خوانندگان خويش را ازدست داد ُ درون زمان حکومت مجاهدين و حتي آنگاهيکه ( طالبان) بر کابل قبضه نمودند نيز لنگ لنگان به نشرات خود ادامـه داد اما درون زمان حکومت دموکراسي و آزادي بيان بـه علت نبود بودجه از چاپ بازماند ُ بـه اساس گزارش خبر نگار نشريه صداي بدخشان،  جريده دولتي بدخشان از آغاز سال ۱۳۸۵ بدينسو از چاپ بازمانده است که اينـهم يک دست آورد ديگري هست از نظام دموکراتيک ومردم سالار در بدخشان کـه ژنده رشد مطبوعات و فرهنگ را هم بـه دوش ميکشد.آخرين شماره جريدهِ بدخشان بتاريخ 16 حمل 1385 چاپ شد و بعد ازان که تا امروز خبري ازان نشد.

انجنير محمدي" خواهاني" ريس اطلاعات و فرهنگ بدخشان درون مورد ميگويد: علت سقوط جريدهِ دولتي بدخشان را نبود مشترکين ، نبود بودجه و بي توجهي مطبعه آزادي ميداند وي گفت: آقاي رهين امر اعطاي يک پايه ماشين آفست را براي مطبعه بدخشان داده بود اما مطبعه آزادي با بهانـه هاي مختلف آنرا تعميل نکرد وي درون مورد تجهيزات موجود مطبعه افزود: يک پايه ماشين هايدلبرگ که  استاد رباني بـه مطبعه داده بود بـه علت نبود برق کافي کار نميکند.همچنان يک پايه ماشين ايتالياي درون مطبعه موجود هست که ميشود با امکانات فعلي ازان استفاده کرد.

آيا براي دولت دموکراتيک خجالت آور نيست کـه در سطح يک ولايتي کـه از نگاه مساحت 8% خاک کشور را احتوا نموده و داراي يکنيم ميليون نفوس ميباشد يک نشريهِ چاپي ندارد درون حاليکه همين ولايت 60 سال قبل هفته نامـه داشت و دران زمان درون مطبعه بدخشان آثار ، رساله ها و کتب نويسندگان و دانشمندان از سراسر کشور چاپ ميشد آيا براي آنانيکه سنگ فرهنگ دوستي را بـه سينـه ميزنند شرم آور نيست کـه يک رسانـه بعد از 60 سال فعاليت بـه عوض اينکه رشد نمايد و ارتقا نمايد بـه علت نبود تجهيزات و بودجه سقوط نمايد؟

بايد متذکر شد کـه در ولايت بدخشان فعلاً  هيچ رسانـهِ چاپي دولتي بـه نشر نميرسد.

گزارشگر:فضل الله "تورسن زاده"

باز هم خر

تنـها نـه آدمان شده از دست تو بـه داد

خر نیز انتحار مـیکند از نا جوانیت

ساعت سه بعد از ظهر روز یکشنبه 22 مـیزان بود کـه انفجاری مـهیبی شـهر نو فیض آباد را تکان داد با عجله از دواخانـه بیرون پ دیدم کـه دو عراده موتر پی آر تی با سرعت سرسام آوری درون حال فرارند و ه های خون درون شیشـه یکی ازانـها دیده مـیشد بـه عجله خود را بـه محل انفجار رساندم خری را دیدم کـه درست دو پارچه شده بود و آنطرفتر چندین کودک بحال زخمـی افتاده بودند.بم درون خورجین تعبیـه شده و بالای خری گذاشته شده بود زمانیکه موتر های پی آر تی از کنار خر عبور د بم منفجر شد اما آسیبی بـه آنـها نرسید اما 8 تن از افراد ملکی کـه بیشتر شان کودک بودند زخمـی شدند و یک کودک پنجساله درون شفاخانـه جان داد . نیم ساعت بعد موتر های پی آر تی دو باره بـه محل آمدند بـه دوستم گفتم به منظور شان چل دارو بیـارید ورنـه تبخال مـیکشند.درین اثنا پیره مردی گفت :حالا مـیبینیم کـه شخص آغای کرزی همانگونـه کـه برای قربانیـان حوادث انتحاری کنر و قندهار از باب..... کمک مـیکند بـه قربانیـان این حادثه هم کمک مـیکند یـا اینکه کمـیسیون حمایـه از حقوق حیوانات ویـا اداره حفاظت از محیط زیست تاوان خر را از مجروحین مـیگیرند.

درین اثنای دیگری گفت این خربرای این دست بـه انتحار زده که تا اعتراض خود را درون مقابل کارکردهای موسسه پدکو بیـان نماید زیرا این موسسه چندی قبل با قلبه نمودن سرک مـیدان هوای نـه تنـها خاک را درون چشم و دهان آدمـها زد کـه بلکه حیوانات بیچاره و خصوصاً الاغها را کـه بیشتر ازین راه استفاده مـینمایند نیزمستعد ابتلاء بـه امراض تنفسی نموده است.

باید متذکر شد کـه مو سسهِ امریکای پدکو کـه بودجه هنگفتی از بخش موا د مخدر را گرفته هست با برنامـه اعمار سرکها و پروژه های زیر بنایی بـه بدخشان آمد اما بعد معلوم شد این موسسه نیز مانند بیشتر موسسات دیگر شوقی زیـادی درون جوی پاکی و خاکپاشی دارد کـه علت اصلی آن وجود کارمندان بی تحصیل ، کم سواد  ، بی احساس و استفاده جوی پاکستانی ، شبه پاکستانی و غیر بدخشانی درون پستهای کلیدی آن مـیباشد. زیرا بعضی ازین کارمندان نـه تنـها علاقه ببدخشان ندارند کـه بلکه درون بعضی مواردنفرت خود را از بدخشان و بدخشانیـها نیز کتمان نمـیکنند

 

نامـه بـه ریس جمـهور

رئیس جمـهور منتخب من!

 ازینکه گستاخی مـیکنم و نامـهِ سرگشاده را با حقایق تلخی برایتان مـینویسم پوزش طلبم اما دلایل را کـه مرا بران واداشت که تا نامـهِ با این محتوی برایتان بنویسم ذیلاً فهرست مـینمایم: حد اقل به منظور چند روزی عمر خود را صرف کار به منظور ریس جمـهور شدن شما کردم و لحظاتی پر مخاطرهِ از عمر عزیز خویش راصرف درون کمپاین شما کردم، خویشتن را بـه مـهلکه انداختم ، هرگونـه خطرات راپذیرفتم ، بیشتر از 4000 کیلومتر مسافه را با موتر خود درون ین کمپاین  درون سنگستانـها و گردنـه های رعب آور بدخشان پیمودم.

در سر زمـین مانند بدخشان کـه خاستگاه تفکرات و اندیشـه های متنوع و زادگاه سلیقه های متضاد هست بیشتر از یک ماه دره ها و دهکده ها را درون نوردیدم که تا شما ریس جمـهور شوید درون حالیکه هیچگونـه پیوند قومـی و قبیلوی یـا شناخت شخصی با شما نداشتم.اینـهمـه را به منظور این نکردم کـه تا امتیـازی بدست آورم، همانگونـه کـه نیـاوردم ، بلکه صرف بـه امـید این کردم که تا با ریس جمـهور شدن شما ساکنان محدودهِ جغرافیـای کـه امروز افغانستانش مـینامند ازین همـه مصیبت و درد و رنج رهای یـابند واژه های تاجک و پشتون و کوچی و ازبک و هزاره و بلوچ و ترکمن کمرنگ شودو همـه شـهروند افغانستان شوند ، نشنلیزم کور قومـی ، قبیله گرایی و سمت گرایی جای خود را بـه انسان دوستی ، نوع پروری ، شایسته سالاری بدهد.عدالت اجتماعی تامـین شود، وحدت واقعی ملی درون عمل پیـاده شودو سر زمـین ما به منظور نخستین بار هم کـه شده  هویت خویش را باز یـابد.فراموش نکنید کـه کمپاین به منظور شما درون سر زمـین سیـاست خیزی مانند بدخشان خود بـه منزله یک خود کشی سیـاسی و فزیکی بود زیرا همانگونـه کـه شاهد بودیم کارگردانان اصلی این کمپاین نتوانستند یک شب را هم درون فیض آباد سپری کنند بعد از انفجار دامنـهِ جلغر عدهِ از راهِ هوا جانب کابل فرار د و عدهِ هم از راه زمـین ، بیشتر کارگردانان کمپاین درون فیض آباد اعتکاف نشسته بودند و حتی درون روز رای دهی جرئت رفتن بـه مراکز رای دهی را هم ند و به مجرد اینکه انتخابات انجام یـافت چار قلاچ راه کابل را درون پیش گرفتند اما من بودم کـه بیشتر از یکماه را درون گردنـه ها و کوهپایـه های بدخشان سپری کردم بدون بادیگارد های عینکدار و پرتله سیـاه فقط یک رفیق و یـاور داشتم کـه خدابود و امروز هم هست و فردا هم خواهد بود.

من درون بدل اینـهمـه هیچ چیزی دریـافت نکردم و توقعی هم نداشتم و هم ندارم نـه مقامـی و نـه ثروتی. حتی بیشتر از 60000 افغانی از کیسهِ خود را صرف مصارف این کمپاین کردم و از اسکازر کران و منجان فی لیتر تیل را 65 افغانی خ.اما بـه خدا باور داشته باشید کـه مسئولین بلند رتبه کمپاین تان یک پول هم ازین مصارف را نـه تنـها بمن ندادند کـه معاش آشپز و محافظ و پیـادهِ دفتر کمپاین تان را که تا هنوز هم نداده اند.

تمامانی کـه در کمپاین بدخشان شما نام نویس کرده بودند چند روزی را درون فیض آباد با بیم و ترس سپری د و بعد هم طرف کابل "زُب" کشیدند یکی وزیر شد دیگری وکیل ، یکی والی و دیگری هم ریس یکی بلند منزل ساخت و دیگری تکاو ، یکی مکه رفت و دیگری ترکستان. تنـها من بودم کـه یـا نخواستم چیزی شوم یـا اینکه توانایی وهنر آنرا نداشتم خلاصه همان ماموری کرایـه نشینی کـه بودم ماندم و هستم و خواهم بود. هرچند مـیدانم کـه شما دیگر وقتی به منظور خواندن نامـهِ افراد مثل من ندارید اما باز هم با این مقدمـهِ کوتاه خواستم نامـهِ را درون سه بخش برایتان بنویسم کـه بخش اول پیشینـه سر زمـین مارا با همـه افتخارات و دردها و آلامش بـه تصویر مـیکشد.بخش دوم حال و احوال امروزین مردمان این سر زمـین را بـه تصویر مـیکشد و بخش سوم هم پیشنـهادات این فقیر حقیر سراپاتقصیر رابه آدرس شما درون بردارد مطمـین هستم کـه اگر امروز وقت خواندن آنرا نداشتید یک روزی چنین وقت را خواهید یـافت زیرا همگان مـیدانیم کـه خدا بیک حال هست اما بنده بـه صد حال.

رئیس جمـهور منتخب من :

سخن برسرمحدوهِ جغرافياي هست که دردرازناي پر پيچ و خم تاريخ درد ناک وپر افتخار خويش بار ها تبر تقسيم پيکرش را آزرده ، قيچي نيرنگ برودوشش رابريده،خنجر خيانت سينـه اش را دريده ، فروشندگان دوره گرد طومارش را پيچيده ، زالو هاي طفيلي سياست خونش را مکيده، تذکره نویسان ولگرد نامش رابار بار دیگر کرده که تا بد ين حال و روزش افگنده اند کـه امروز مي بينيم ازان آریـانایی کهن و خراسان بزرگ افغانستان پاره پارهِ را بجا گذاشتند کـه دردرون آن صدها آستان دیگر آفریده اند کـه هر آستانش را هزاران داستانست .

ديوارهاي زخم خوردة شير دروازه اش ياد گاري از شکوه وعظمت کوهوارهِِ مردانيست کـه عمري بر زمين و زمان فر مان راندند ، سر افراز زيستندوتمدنـهاي جاويدان آفريدند، کـه سده هاي دير پا بر رواق بلند که تا ريخ هويت فرهنگي و حماسي مردم اين کهن ديار را بـه نمايش ميگذاشت  پيکره هاي بودا ، اين تنديسه هاي اعجوبه يي  حيرت آفرين ، محصول هنر دستان زخم آلود فرزندان اين ماتمکده کـه طي قرون متمادي نمادِ از ارادة آهنواره و عقيدة راستين مردمان آن عصر اين سر زمين را بـه نمايش ميگذاشت باز تاب دهندة هنروالا،ارادة آهنين ، پشت کار ،  سخت جاني بي بديل و اعتقاد خلل نا پذير بـه دين و فرهنگ مسلط بر روان جامعه همان نسل ها بود  کـه نگذاشتند ش بيش ازين انگشت نماي کند،نا مردانـه منفجرش د و استخوان پاره هايش را بسان دست فروشان دوره گرد در  بازار هاي بيگانـه بـه ليلام گذاشتند .

سر زميني کـه در هر عصر رستمي دارد و در هر سده ابو مسلمي.اما صد درد و صددريغ کـه رستمانش هميشـه دردام شغاد ها گيرميمانند و تيغ خيانت نا سپاسان سينـه ابو مسلم هايش را ميشگافد وبه خاک وخون ميکشد

چقدر دردناکست ! کـه از آن آرياناي کهن وخراسان بزرگ، امروز افغانستاني پاره پارهِ بر جا مانده هست که درون درون آن صد ها آستان ديگر آفريدند، شـهر شـهرش را بـه آتش کشيدند ، کوچه کوچه اش را زخمي د ، تنديسه هايش را منفجرنموده ، حدود جغرافياي اش را تعغير دادند ، هستي هاي مادي و معنوي اش را بتاراج بردند ، افتخارات تاريخي اش را دست بدست گردانده و درمارکيتهاي دنيا بـه ليلام گذاشتند، آنچه را کـه نتوانستند نا بودكردند، بـه آتش کشيدند، منفجرد ، استعدادهاي هنرآفرينش را کشتند ، مغز هاي ايجاد گرش را بديوار تحجر کوبيدند  و چه نبود کـه در حق اين سر زمين ند .ملتي کـه يک عمر تاج سر دنيا بود که تا ديروز درون روي زمين جاي براي زيستن نداشت ، فرزندان ناز پروردهِ اين سرزمين، چون آوارگان جاويدان ومجرمان تبعيدي تاريخ ، کوله بر دوش ، درون سرتا سر اين زمين کج مدار، کج نواز سرگردان و جاي براي زيستن و لقمـه براي زنده ماندن دريوزه ميد. درون هر خطه اين کره خاکي اگر جرمي از مجرم حرفه هم سر ميزد، بي محابا انگشت اتهام بطرف آوارهِ بي پناه افغانستاني نشانـه ميرفت،  درون سرتاسر دنيا زنداني نبودوهنوزهم نيست کـه دران زنداني افغانستاني نباشد آنـهم بجرم بيوطني ، بي هويتي و بي پناهي ، بجرم ورود غير قانوني و داشتن اسناد قلابي ، چونکه با هويت و اسناد اصلي برايش اجازه ورود نميداد . درين دنياي بدين بزرگي هيچ آدمي پيدا نشد که تا روزي ازين حکومتها بخواهد اين تيره بختان را خيرات سر فرزندانشان ببخشندو امروز درون سراسر دنيا گورستاني نيست کـه دران سنگ مزار آوارهِ افغانستانی نباشد و زميني را نميتوان سراغ کرد کـه اشک داغ آواره افغانستاني بپاي نامردي دران نريخته باشد.           

هزاران جوان ستبر سينـه ، کودک سرمازده، پيره مرد پشيمان، کدبانوي هراسان و پاکيزه دامان اين سرزمين سوار بر قايق هاي سرگردان، هزاران هزار ميل راه را  ازسواحل يخ زده سکاندينيويا گرفته که تا بندر گاهاي غبار آلوده استراليا درنورديدند، درون يلدا ترين شبهاي بيکسي درون حاليکه گمان ميبردند لحظاتي بعد بـه شـهر روياها شان گام ميگذارند، دور از شـهر وديار  ، خويش و تبار درون پشت دروازه هاي سرزمين نامردان ووطن سنگها،  نوميدانـه جان سپردند و ط ماهيان  گرسنـه دريا هاي شور شدند اما اجازه نيافتند بـه آن مدينـه هاي فاضله پا گذارند.ناموس هزاران دوشيزه پاکيزه دامان و کدبانوي با ايمان اين مرز و بوم کـه درروزگاران عافيت از نظاره خورشيد عرق شرم بر جبينشان مي نشست دريک نا گزيري دردناک يا ذوق زدگي فرهنگي چنان برباد رفت کـه ديگر هرگز برنگشت کـه نگشت.

سرزمين اشکها ودرد ها ، کشتزار مينـها و نخلستان تفنگهاي کج نشان کـه هميشـه بدست دوست ماشـه ميشود و بکام دشمن ثمر ميدهد ، پادگان سربازان هميشـه درون سنگرو پا کـه سوگمندانـه جان سپردند اما ندانستند براي چه؟ خطه نا مرادي هاي بي سر انجامي کـه کودکان معصوم و زنان پاکدامانش مظلومانـه درکوچه و بازار ها  جان سپردند وي بداد شان نرسيد ، اردو گاه نظامي  کـه بيشتر از يک ميليون سرباز از جان گذشته وميدان ديده  دارد  اما  امنيت مادران و انش را سربازان بيگانـه کـه هزاران کيلو متر دوراز ما زاده شده اند، ميگيرند، سرزمينيکه سالهاي سال  بيدفاع بود و بی صاحب و هنوز هم هست، هر هر چه ميخواست درون حقش ميکرد و هنوز هم هر چه بخواهد درون حقش انجام ميدهد،  کشوري کـه روزگاران درازصاحب نداشت ، سر نوشت نداشت ، روز ملي نداشت ، جشن آزادي نداشت درون حاليکه نيمي از جهان را بـه نعمت آزادي رساند، شناسنامـه معتبر ملي نداشت ، عيد و برات ، محرم و عاشورا نداشت ، نميدانست کـه در کدام روز بگريد و در کدام روز بخندد ، فقط يک چيز را خوب ميدانست وآن اينکه درد ها را چگونـه تحمل کند، بار غمـها را چگونـه بدوش کشد و دندان سرجگر نـهاده آهي هم نکشد، ودرسرتا سراين دنياي نا مرد کـه انجمن هاي حمايه ازحقوق بقه و کرگس وخرگوش بخاطرمرگ يک مارمولک با بوق و کرنا گوش ساکنان هفت آ سمان را کر ميد هيچ نـهادي ، مرجعي ،  يا آدمي پيدا نشد کـه از روي صداقت و راستي اشکي درون سوگ هزاران جوان ستبر سينـه اين سر زمين کـه ازدشتهاي آفتاب سوخته يي بکوا گرفته که تا ريگستانـهاي تفتيده يي کنار جيحون ، از بعد کوچه هاي زخم خورده يي  کابل زمين گرفته که تا تاکستانـهاي نيم سوخته شمالي ، ازجاده هاي درهم کوفته يي قندهارگرفته که تا تنگه هاي يخ زده پامير بخونشان رنگين گرديد ، بريزد. آري ! سخن برسر همين سر زمين درد آشيان و زخم بر دوش هست که که تا ديروز عجوز پير زمانـه نفرينش کرده بود.

سرزمين اشکها و درد ها ، سر زمين تاکستانـهاي سترون و  کاريزهاي تشنـه، ميعاد گاه   کشتزاران سو خته، ديار سنگستانـهاي تاراج شده ، کوهستانـهاي بمباران شده ، مزرعه هاي ملخ زده و دره هاي سيلاب ، سر زمين دشتهاي آفتاب سوخته کـه بارانش تگرگ گلوله ها بود و ستاره هاي شبگردش شياري از فشنگهاي قرمز ، رعدش غرش تانکها بود و برقش شعله انفجار خمپاره ها ، درون جنگلهايش پيل هاي پولادين رژه ميرفتند کـه هنوز هم مـیروند و در آسمانش بجاي پرستو ها ، مرغان آهنين بال و آتش نفس پرواز ميد  و هنوز هم مـیکنندکه نفت سياه مي آشا ميدندومرگ سرخ مي آفريدند ، ارمغانشان توغ بود و بيرق ، گورستان بود و مزار ، پيغام شان اشک بود و ماتم.

خطه نفرين شدة کـه هنوز هم زمينش کشتزار مينـهاست وآسمانش ميعاد گاهِ گلوله ها . با نسلهاي آواره و فرهنگ گم کرده اش ، با شـهر هاي آتش گرفته اش ، با دهکده هاي زلزله زده اش ، با روشنفکران ذوق زده  اش، با متجددان شوقک گرفته اش ،  با سپيدار هاي تير باران شده و کاجهاي زخم بر دوش و خشکيده اش ، با کوچه هاي بي نقش پا و جاده هاي درهم کوفته اش ، سر زمين کاريز هاي بي آب و ييلاق هاي بي علف ، سر زمين عروسان شوهر مرده و مادران داغديده ، ميعادگاة پيره مردان قامت خميده ، جوانان دبستان نديدة خمپاره بر دوش و پا ،  اين سر باز وظيفه هاي ابدي تاريخ ، کـه همچون گلادياتوران افسانـه ما وراي تاريخ ، بايد هميشـه درون ميدان نبرد هاي مرگبار ميدانداري کنندو با هر غول بي شاخ و دمي درون افتندو هنوز از يکي فارغ نشده اند کـه هيولاي ديگري سرميرسد.سرزمين کودکان عروسک نديده کـه شبي هم  با شکم سير نخوابيده اند و هميشـه لرزه بر اندام وترس بر دل از غرش جنگنده ها  وانفجارخمپاره ها داشتند، بازيچه  آنـها مينـهاي دستي بود و بر پشت شان سبد سرگين چيني  کـه هنوز هم هست، شبانگاه با صفير گلوله ها بخواب ميرفتند و سحر گاهان با  غرش تانکها و غريو جنگنده ها بـه پيشواز خورشيد مي آمدند، وطن نسلهاي آوارهِ کـه فرزندانش را هيچ زميني جا نميداد و هيچ آسماني پناه . ملتي کـه در وطنش ، درون دهکده اش و حتي درون خانـه اش آواره بود، نسل سر گردانی کـه کوله بار رسالت قرن  بر دوش داشت ، هر دري را کـه ميزد بگمان اينکه گداست درون برويش نمي گشود ، چه رسد بـه اينکه بار از دوشش بر دارند، سر زمينيکه حاصل دسترنج دهقانش خاکستر گرم بود و ابر آسمانش دود کشتزاران سوخته ، با مردميکه هر روز پيکري شـهيدي را بر دوش ميکشيدند و قبل ازينکه آنرا بـه خاک سپارند خودشان شـهيد ميشدند ، سر زمينيکه درون درازناي تاريخ پر از درد و افتخار خويش ، بار ها و بارها لگد مال سم ستوران يورشگران جهانگشا، آماج زخمـهاي جانفرسا و قرباني خيانت و نيرنگ بيگانـه و آشنا شده، اما از همـه مـهلکه ها سر افراز و بلند بالا بيرون بر آمده ، وليک دردمند، زخمي و محتاج تيمار ومداوا .  هنوزجراحتش التيام نيافته کـه زخم تازة بر پيکرش دهن باز کرده و بسملانـه درون خون طپيده. صد درون د وصد دريغ کـه بيگانـه و آشنا نـه تنـها زخمـهايش را درمان ند، کـه ند، بلکه بران نمک پاشيدند، که تا بيشتر بطپد و آنگاه از دور بـه نظاره نشستند ، لحظه هاي جان دادنش را بيصبرانـه لحظه شماري د، آنگاه بگمان اينکه ديگر کارش تمام هست پوستش را کنده پوستين د، گنجينـه هاي نـهفته اش را توشـه راه نمود ند، وراهِ بهشت موعود ، سر زمينـهاي ان گيسو طلاي و آسماني چشم افسانـهِ  را درون پيش گرفتند و رفتند کـه رفتند، بعزم اينکه ديگر هر گز ، بر نگردند . اما چقدر سخت جانست اين پيره زني سپيده موي قا مت شکسته زخم بر دوش تاريخ ! اعجوبه نا تکرار روز گار ، کـه همچون پشک هفت جان دوباره جان ميگيرد ، نفس ميکشد ، ناله سر ميدهد ، کمک ميطلبد ، بدادش نميرسد ، جنبندهِ نيست که تا دستش را بيگيرد، سر پايش کند، نا چار با هزاران تقلا ازين پهلو بـه آن پهلو مي غلطد، و سر پايش مي ايستد اما هنوز قامت راست نکرده کـه بر فرقش ميکوبندو دو باره چون سپيداري طوفان زدهِ با صداي مـهيبي بر زمين ميغلطد، دست و پا ميزند که تا بر خيزد، دست و پايش را ميبرند،  فرياد ميزند ، زبانش را از گلوگاهش ميکشند، آرام و بيصدا اشک ميريزد، چشمانش را از حدقه بيرون ميکنند ، شاهرگهاي حياتي اش را ميبرند ، سينـه اش راميشگافند، پيکر نيمـه جانش را درون بي نشانـه ترين گودال فراموشي سر نگون ميکنند، جنازه اش را درون محراب تاريخ غايبانـه ميخوانند، خيرات و اسقاتش را نا داده ميراث هاي گرا نبهايش را کـه نسل بـه نسل برايش بـه وديعه مانده بود ليلام کرده زاد راه ميگيرند، بـه گمان اينکه او ديگر زنده نيست ، ميروندو درکنج عافيت با خاطر جمع بعيش مي نشينند ، اما فرزندان بي دست و پايش ، دست پروردگان فقير و تهيدستش، کـه از شدت فقر ، رقت قلب ، يا ننگ زمانـه نتوانستند، يا نخواستند کـه ترکش کنند ، بـه سراغش مي آيند ، سر بـه سينـه اش ميگذارند و ميبينند، کـه هنوز زنده هست ، دستش را ميگيرند و بر دوشش ميکشند که تا از گودال فراموشي بر آرندش ، کـه مي بر آرندش ، بـه زخمـهايش مرهم ميگذارند ، اما چه مرهمي ؟  تهيدستان چه دارند کـه خرچ مادر کنند؟ چون کـه همـه دار وندارش را چابکسواران و تردستان اند، اين درماند گان فقط اشک چشم و خون دل دارند کـه بر زخمـهاي مادر گذارند، کـه جز اين نميکنند ، با گذشت زمان اندک اندک جان درون تن اين عجوز پير سخت جان مي آيد ، دو باره نيرو ميگيرد ، قوت ميکند،  بر سر پا مي ايستد ، با گيسو هاي پريشان و دستهاي لرزان ، پيکر نيم سوخته فرزند شـهيد خويش را دوباره بر دوش ميگيرد و کارواني از تهيدستان فقير ، معيوب ، مجروح و لنگ و لاش را بدنبال خود ميکشاند، نعره سر ميدهد ، فرياد ميکند ، دنيا را بـه شور مياورد ، درون يلدا گونـه ترين شبهاي تاريخ که تا دميدن ستارهِ سحر ناله ميکند،    ادامـه درون ص7

 

خواب نازدانـه ترين شـهزادگان دنيا را بهم ميزند ،آنگاه هست که فراشان سر ميرسند ، بدون اينکه از دردش بپر سند ، بـه فرقش ميکوبند ، که تا خاموش شود، هيچکسي نيست کـه حتي براي لحظه هم کـه شده  بفکر درمانش باشد .

             اينست داستان غم انگيز مادر وطن ! کـه از بيگانـه و آشنا جفا ديده ، زخم زبان شنيده ، مجروح و بي پناه با تني چند از فرزندان قد و نيم قد درون کنار جادة تاريخ  بي حال و بي رمق افتاده بود. دست پروردگان چابک سوارش که تا کرانـه هاي دور رانده بودند و حتي ديگر بعقب خود نگاه هم ند چه رسد بـه اينکه دو باره بر گردند و تيمارداري اش کنند ، مگر اينکه اين عجوز پير بـه آب حيوان دست يابد ودو باره جوان گردد ، آنـهم جبر تاريخ يا ناگزيري تحميلي ناچارشان نمايدتا دوباره بر گردند و در سايه گيسوان بلندش دمي بياسايند فرزندان نيمـه جان ودرد مند اين سرزمين کـه رمقي داشتند ودر هر جاي کـه بودند  هر قدر فرياد زدند بـه گوش نرسيد، درون هر کوه وبرزن ، درون دشت و دمن ،  بر رواق بلند کنگره طلاي کاخ ملل، بلند ترين منبر داد خواهي عصر ما!فرياد برکشيدند کـه اي مردمان دنيا!

              آيا شما همانـهاي نيستيد کـه براي مرگ يک موش صحراي درون دنيا غوغا بپا ميکنيد و قطعنامـه ها صادر ميکنيد؟  آيا شما همانـهاي نيستيد کـه با دور بينـهاي مجهز بـه اشعه حقوق بشر تان کوچکترين تخلفات را کـه بذوقتان برابر نيست درون تاريکترين زواياي اين کره نا هموار ديده و ازان مثنوي هفتاد من کاغذ ميسازيد!

 در وطن ما موشـها مواجه بـه انقراض نسل نيستند، درينجا تنفس ماهيان را آبهاي نفت آلوده تهديد نميکنند. درين سرزمين سوال جان بيماري رواني کـه از عقده اوديپ، يا کمبود شخصيت رنج ميبرد و سپر آزادي بيان را برخ کشيده ، با تيغ زنگ زده عقده هاي فکري  بر حريم مقدسات ميليارد ها انسان ناشيانـه يورش مي برد درون کار نيست . درينجا آدمـها را زنده ، زنده آتش ميزنند ، درینجا مرده ها درون قبر هایشان از شرم هزار بار مـیمـیرند، درون ينجا ستاره ها را بـه گلوله های مـیبندند کـه ساخت زرادخانـه های مرگ آفرین شماست ، درين خطه هر شامگاه خورشيد درون شطي از خون غروب ميکند وسحرگاه درميان هاله از دود و آتش طلوع مينمايد . درينجا آتش زبانـه ميکشد، خشک و تر را ميسوزد ، باگذشت هر روز شعله هاي آدمخوار اين شکمباره بلند وبلند تر ميگردد ، روزي ميرسد کـه دامان شما را هم ميگيرد، بياييد اگر مارا نجات نميدهيد، اگر ما را سزاوار زيستن نميدانيد ،  حد اقل بخاطر نجات خود تان آنرا را مـهار کنيد! 

اما ! کجا بود گوش شنوا ، عاطفه انسانـها! و شکوه تمدنـها ! نـه تنـها رحمي بحال ما ند کـه بر زخمـهاي ما نمکهاي شور پاشيدند همـه بيک صدا گفتند کـه ما ديگر درون افغانستان منافعي نداريم بنا بران هيچ نوع دلچسپي بـه آن نداريم . دلچسپي همـه بـه افغانستان پايان يافته بود،فراموش کرده بودند روز گاري نـه چندان دوري را کـه دلچسپي شان بـه افغانستان بيشتر از کشور هاي خودشان بود،آنگاهي کـه از شنيدن نام گارد هاي سرخ ومتحدين آنـهاکه از دروازه هاي برلين گرفته که تا سواحل کوبا ، از آبهاي ساحلي عدن گرفته که تا جنگلزار هاي نيکاراگوا چمپاته زده بودند لرزه بر اندامشان مي افتاد ، موي بر تنشان راست ميشد ، شبها را درون کابوس سحر ميد و روز ها را با دلهره بـه شام ميرساندند ، تنـها چيزي کـه تسلي و قوت قلب برايشان ميداد کارنامـه هاي  فرزندان پا افغانستان بود کـه در ميدانـهاي نبرد روياروي با اژدهاي هفت سر کمونيسم مي آفريدند ، تنـها اخبار افغانستان بود کـه لبخند گذرا را بر لبانشان بـه مـهماني ميخواند ، آري ! درانزمان همين ملت پاي  خمپاره بر دوش بود کـه بعوض همـه دنيا درون مقابل نيمي از دنيا جنگيد و اين زمينـه را بـه سر بازان ناتو کـه خواب سفر تفريحي بـه برلين شرقي را هم نميديدند مساعد ساخت که تا بيخيال از نايت کلپهاي تاشکند و دوشنبه  گرفته که تا کاباره هاي سواحل بالتيک را دق الباب نمايند، آنانکه جراًت نداشتند بـه سواحل کوبا چپ نگاه کنند و هميشـه چشم بـه صفحه رادار داشتند کـه مبادا شکار ناگهاني موشکهاي دور برد  SS20 يا حمله کيمياوي شوند، امروز درون خيابانـهاي بغداد چنان بيخيال گشت ميزنند کـه گوي فرزندان پادشاه بابل استند يا فرمان هارون الرشيد بر دست دارند ، آنـها  كه اگر از تشنگي ميمردند دل نميد منرال واتر ساخت روس را از مغازه هاي اروپای غربی خريداري کرده رفع عطش نمايند چه رسد بـه اينکه " فکه مانده از درياي آمو شکم سير آو بجفند" . دران دوران از ژورناليست حرفوي گرفته که تا کلاهبردار سياسي همـه بدنبال آن بودند که تا تصويري مرد ي را پيدا کنند  کـه پکول بر سر، با ريش  نورسیده درون حاليکه بـه افقهاي دور خيره شده ، دست  بر تفنگ خود دارد که تا باآن فخر بفروشند و کاسه کنند و نشریـه ها و روزنامـه های خویش را با آن مزین نمایند، درانزمان اگر ملت افغانستان روزانـه هزاران سرباز روسي يا کارمند رژيم طرفدار آن را بجوخه اعدام ميسپرد يا زنده زنده بـه آتش مي افگندي اعتراضي نميکرد ند ، نـه حقوقي بشري بود و نـه عفو بين المللي ، هیومن رایت واچی بود و نـه اوریـانا فلاچی . بر عدر سر خط اخبار ها و هيد لاين  بريک نيوز ها مي آمد کـه رزمندگان مقاومت ، آزاديخواهان افغانستان ، سربازان راه آزادي ، نيروهاي آزاديبخش درون جريان يک نبرد برق آسا بـه پيروزي حيرت انگيزي دست يافتند.آنگاهيکه ميشن افعانستان پايان يافت و ملت ما  کاري را کـه ارتش چندين مليوني ناتو از انجام آن عاجز بودبه تنـهاي انجام داد ، ديوار بر لين فرو ريخت ، نياز بجنگ ستارگان منتفي شد و ريگولاژ موشکهاي SS20    که نيويارک ، واشنگتن ، بن و پاريس را نشانـه رفته بودندبهم خورد دلچسپي بشريت متمدن؟ هم بـه افغانستان پايان يافت.   بدينسان خويش وتبار ، دوست و آشنا ، رفيق ويار ، همـه شانـه ها را بالا انداخته وهر يک راه خود را گرفتند و رفتند و آنانيکه بر آسمانخراشـهاي فلک بوس آشيان داشتند ، ازان دور هاي دور ، سوختن و طپيدن مارا بـه نظاره نشستند .از تماشاي زبانـه شعله هاي هستي خوار لذتها بردند و کيفها د و هر گاهي هم کـه شعله هاي آتش فرو کش ميکرد بانگ بر ميکشيدند و فراشان مزد بيگير سر ميرسيدند و هيزم بيشترمي انباشتند همسايه هاي دور و پيش ، دوستان ديرين و خون شريکان دروغين هم بيکار ننشستند و هر يک بنوبه خويش منتي گذاشتند و خدمتي د ،ي چوب تر انداخت که تا ديرتر بسوزد ، ي چوب خشک که تا خوبتر بسوزد  ،ي خس و خاشاک انداخت وي هم بار هيزم . و آنکه هيچ چيزي نداشت پفي دميد که تا از صواب بي نصيب نگردد و به نظاره نشست ، عالميان  نـه تنـها زخمـهاي مارا نديدند ، کـه فرياد مارا نشنيدند ، نـه تنـها نشنيدند ، کـه التفاتي هم ند. و ما مانديم و زخمـهاي ناسور ، درون کام آتش بيدادگر و سيري نا پذير جنگ خانمان سوز و هستي بر انداز، درون زير هاله از دود و باروت، جدا از پيکره بشريت متمدن ،.مرفه و آزاد، انگار کـه ما ديگر جزء اين جامعه بشري نبوديم.سالهاي سال اين آتش بود ، ما بوديم و نا اميدي هاي دردناکمان که  ناگهان حالات ديگرگون گشت و چرخ افسونگر بازي تازه را بنا نـهاد، شعله هاي خانـه پيما قاره پيما شدند ، مرز هاي جغرافياي را شکستند، قاره ها را درنورديدند ، محفظه هاي دفاعي نسوز راعبور دورسيدند ببزرگترين مرکز آتش نشاني وآتش فشاني  دنيا! بلندترين رواق آسمان بوس تمدن مغرور وخود محور را نشانـه رفتند ، کـه انفجارش هفت اقليم را لرزاند ، ساکنا ن اين کره خاکي با ناباوري درد آلودي شعله هايش را بـه نظاره نشستند، برجهاي دو قلو يا توين تاور ، با شکوه ترين نماد تمدن بشري  را کـه شاید معرف غرور ناشيانـه بشر درون مقابل آفرينش بود ه باشدچنان درون هم کوبيدند که  لحظاتي بعد از آنـها تلي از خاکستر گرم و نمناک بجا ماند و ديگر هيچ ، انگار کـه دران مکان اصلا بناي نبوده است.درحاليکه هزاران زن و مرد ، پير و جوان و کودک نوميدانـه از زير خروار هاي آهن و آهک فرياد ميزدند و ترانـه هیلپ هیلپ را سردادنداما هيچ قدرتي درون جهان نتوانست بدادشان برسد و نوميدانـه درون حالي جان سپردند کـه صداي فرياد هاي درد آلود شان بوسيله تلفونـهاي همراه که تا دم مرگ بگوش عزيزانشان ميرسيد.

تمدن بشری با همـه قدرتش قادر نشد کاری را ازپيش ببرد  ، يکبار ديگر بر همگان هويدا گشت کـه تنـها خدای زمـین و آسمانـها قادر متعال و توانای مطلق هست و هر کاری را کـه اراده کند ميتواند انجام دهد بشر هنوز هم بسيار آسيب پذير هست واین ارباب الانواع زمـینی خیلی ها نا توانند و آنزمان بود کـه همـه دانستند کـه آتش هميشـه آتش هست ، ميسوزد ، خاکستر ميکند و برباد ميدهد.آنگاه شصتشان خبردار شد، فهمـیدند كه اگرامروز آنـها بـه افغانستان دلچسپي ندارند ، افغانستان بـه آنـهاهنوز دلچسپي هاي زيادي دارد، همـه ناگزير بـه فكر آن شدند كه بايد اين آتشي را كه طي بيست و سه سال ، هست وبود اين ملت دردمند را سوخته ، وخاكسترش را بباد داده وبدست خود آنـها روشن شده و پکه شده بود، خاموش كنند كه كردند، اما نـه خاموش ، فقط مـهار.زيرا خاموش كردن آتش هنر ميخواهد نـه پاور. براي فرو نشاندن آتشـهاي بزرگ مردان بزرگ درون كارست،با قلبهاي بزرگ از تبار ابراهيم كه از زبانـه هاي شعله هاي آسمابوس نـهراسندو عاشقانـه درون دل شعله هاي بيدادگر و نا  سپاس روند. فرو نشاندن اين شعله ها را اطفا گران کارکشته و پيره مردان جهان ديده درون کاراست ، نـه نو رسان شيک پوش و چکمـه بلند کـه پوستشان درون گرمای آفتاب تموز رنگ ميبازد. آهنگرانی با يد با دست وروی زنگباری ،باپوست هاي نيم سوخته ، موهای خاکستر نشسته  ، سخت کوش  و نمد پوش . نـه زرگرانی ابريشم نفس و اطلس پوش .  مردانی بايد کـه گذر گاه باد ها را  بدانند ، تر و خشک را جدا کنند ، حد ومرز آتش را درون نوردند ، معابر دشوار گذر را شناسای کنند و خاصيت آتش را رد يابی نمايند ،زيرااين شعله ها دير گاهيست کـه زبانـه ميكشد، گاهي زير خاكستر بوده ،گاهي بـه ثريا سر زده،درگرد و نواي آن هزاران آتش نيمـه جان درون زير خاكستر غنوده هست كه اگر بادي بران بدمد زبانـه ميکشد اگر پای بر آن برسد سخت سوزنده است، درون گام نخستين بايد آتش را بحصار کشيد، آنگاه مـهارش کرد بعد شعله های سرکش را خاموش نمود ،آنگاه محراقات نـهانی را رد يابی و بی اثر کرد و نـهايتاً بـه سراغ آتش افروزان رفت. آنگاه با خاطر جمع صلای عام درداد و فرزندان شکم بـه پشت اين وطن را از سرتاسر اين کره خاکی   بـه مـهمانی فرا خواند و آنـهارابانان وپيازافغانستانی وپيشانی بازکوهستانی پيشوازگرفت ، نـه پيتزای کانادای و کالباس  روسی، کـه هم تهوع آور هست وهم گلو گير.نبايد از ياد ببريم کـه اينجا افغانستان هست سر زمين همان  روستاييان پايکه دودهه قبل زمانيکه نو بدوران رسيده های ناشی و ذوق زده تازيانـه ذوق زدگی فرهنگی بر دست ،سواربررهوارشوقک سياسی ازراه رسيدند،بی سلام وبی کلام با پرروی ازش پرسيدند نام خانمت چيست ؟ بدون اينکه حرفی بگويد آرام و بيصدا بخانـه رفت،تفنگش را بر داشت، نـه سوالگر را ماند و نـه جوابگو را ، نـه سوار کار را ماند و نـه رهوار را. امروز همـه دنيا آمده که تا تفنگش را از دستش بيگيرندنميتوانند ، اين واقعیت اين مرز و بومست، اگر خود را با آن هم سو ساختیم ، برد با ماست درون غير آن اين گزو اين ميدان و اينـهم سرزمـین پر آشوب افغانستان. آنچه کـه امروز کشت مـیکنیم ، فردا دروميکنیم.

مردم مسلمان افغانستان هر چيز را شايد تحمل کند اما يک چيز را هرگز تحمل نميکند کـه نميکند ، توهين بـه مقدساتشرا. بيحرمتی بـه سنن و شعاير فرهيخته و پسنديده اش را. فرهنگ تحميل و نيرنگ را.دیگر حتما آزمايش نکنیم کـه بار ها آزموده ایم. اگر تصور نمائیم کـه بعد از تحمل اينـهمـه درد و رنج از دينش ، از رسومش ، از فرهنگش بيزار شده بـه ترکستان رفته ایم ، که تا دير نشده بر گردیم کـه ره باريک هست وشب تاريک منزل دور و ما تنـها.  هر پديده را کـه تازه مـی آوریم نخست حتما آنرا" مردمـیزه" کنیم بعد عرضه کنیم ، ورنـه زيانش بيشتر از سودش است، پدیده های وارداتی ، سناریوهای از قبل کارگردانی شده ، تجربه های بدست آمده از کشورهای دیگر وواژه ها و نماد های بازارگیر امروزی کـه در جامعه ما کاربردی ندارد نمـیتواند مشکل مارا حل کند. از ياد نبریم کـه شوقک سياسی و ذوق زدگی فرهنگی دو پديده نا ميمونی هست که سر زمين مارا درون سده پار دو بار  بـه آتش کشيد ه است، نگذاريم کـه بار   سوم چنين شود.

یـاد ها و لحظه ها

خطبهِ بر یک جنازهِ متحرک

قهار " عاصی"

باز تحمـیل مـیکنند بـه ما

مرده ها و مرده شوهارا

بسته و بی ثبات مـیسازند

راه فریـادها ، گلوهارا

باز دندان این دیـاران را

مـی کشند از دهان آزادیش

مـی سپارند زنده زنده بـه خاک

ملتی را بـه پای بربادیش

باز دیوانـه های زنجیری

زانسوی آب های شور سیـه

مـی فرستند اجیرها شان را

سوی این سرزمـین پاک تبه

باز خون نجیب این مردم

پایمال غلام مـی گردد

ملتی باز درون معاملتی

بی دل و بی دوام مـی گردد

باز اینک سیـاه چال وسقوط

ملت و آستان بربادی

خون مارا بـه خاک مـی سپرد

آی تاریخ ! آی آزادی !

باز بر سفره گرد مـی آیند

کرگسان لاش خوارگان فضول

برسرخلق باز مـی ریزند

خائین خاک و خاندان فضول

قصد آنست کـه جهان خواران

مرده تحمـیل مان کنند ای خلق !

جای مردان مستحق مقام

حیض تحویلمان دهند ای خلق!

حالیـان کارنامـه هاتان را

بوجهل اختیـار مـی خواهد

حالیـان خون و خونبهاتان را

خائینی از ثبات مـی کاهد

دست تانرا محال محض بود

از سرزور ناتوان

خون تان را بـه هیچ نیرنگی

ماست مالی نـه مـی توان

شاخ سخت وقوی مسکو را

پنجه های قوی تان بشکست

پشت کاخ سفید را لرزاند

کاخ سرخ از بن آن چنان بشکست

آی! امروزه سازمان ملل

بخش جاسوسی یی زامریکاست

ونمایندگان ابلیسش

بدتر از روس خصم جان شماست

این همان سازمان مزدور است

که بچرخد بـه نام ظالم ها

که بد بـه طبل جباران

که بپیچد بـه کام ظالم ها

هر چه ظالم اراده خواهد کرد

سازمان ملل کند تصویب

خاصه اکنون کـه غول امریکا

نـه هماورد دارد و نـه رقیب

زیر این نام درون " جهان سوم"

ای بسا حق کـه خورد وبرد شده

ای بسا نـهضت قیـام و شکوه

زیر این چکمـه خورد خورد شده

سازمانیکه جهل مزدورش

آسیـا را بـه خاک بنشانده

زانسوی آب های شور کثیف

ملک مارا بـه خاک بنشانده

سازمانیکه لعنت "ویتو"

لکه ننگ جاودانی اوست

او چه خواهد کند به؟ مردم!

که خود از خاصیت تهی و دوروست

سازمانیکه "مافیـا" و "سیـا"

در حقیقت ولینعمتش اند

سازمانیکه "ناتو" و "ورشو"

پاسداران پی ادامتش اند

سال ها مـی شود کـه افریقا

خاک و خون مـی خورد گنـه گفته

چند دجال غرب مـی مکدش

نا حق و ناروا ، سیـه گفته

سازمان ملل کنون ای خلق!

همچو تمساح اشک مـی بارد

جای اسلام و جای آزادی

(......) زراه مـی آرد

باخبر کـه تباه مـیگردد

راه و رسم وفا کشادن تان

هیچ مـی گردد ای مسلمانان

چارده سال کشته تان

آی خلق خدا! به منظور خدا!

دشمن دین چه دوستی دارد؟

نوکر زیر امر امریکا

خنجر کین چه دوستی دارد؟

آی مردم! بـه پا شوید همـه

یکی تان غلام مـیدارد

در وجود پلید امریکا

روس دیگر قیـام مـیدارد

آی تاجک و اربک و پشتون!

ازشما گشته هست حق روشن

مگذارید پایمال شود

دست آوردتان درین مـیهن

آی باشندگان مردستان!

خانـه تانرا خراب مـی سازند

گر ازین سازمان فریب خورید

دل تانرا کباب مـی سازد

این همان تفرقه علم

این همان کشتن برادری است

این همان انگریز سالاری

این همان نقش نابرابری است

این همان تخت و تاج بخشیـها

از سوی دزد های دریـاییست

این همان سرنوشت سازی جعل

این همان بازیی اروپاییست

باز آواز های آزادی

مـی شود کشته درون گلوی قیـام

باز یک دست خائین و مفلوک

مـی نشینند بر سکوی قیـام

چون پدرهایشان همـه خائین

همـه دستور دار بیگانـه

همـه حرامـی و همـه فاسق

همـه فرمان برار بیگانـه

آی مردم! همـیشـه استحمار

نوکرش را درون آستین دارد

تا بر آرد دمار از خلقی

دست بسیـار درون کمـین دارد

آی مردم! بـه دارش آویزید

این همان جیره خوار ارباب است

این همان پشـهِ انافل درد

این همان پاسدار مردابست

طبل اورا غلام ها کوباند

گل بداد آفتاب بنده او

علف هرزه دستیـاری کرد

شیرآورد شنده او

برف های شقاوت آب نشد

بلبلان هم بساط بربستند

باد های مخالفی بوزید

نسترن ها بـه سوگ بنشستند

آی مردم! فریب را نگرید

که زند سر زآشیـان ملل

مرده را زنده این چنین سازند

شش کلاهان سازمان ملل

سازمان کـه روح صیـهونیزم

در رگ وریشـه اش دوانده شده

او بـه افغان چه الفتی دارد

از چه او خیرخواه خوانده شده

سازمانیکه دست" پنتاگون"

زندگی بخش و متکای وی است

او از اسلام چه دفاع کند؟

چه غم از مسلمـین به منظور وی است

سازمانیکه درون جهان سوم

عامل طرح های امریکاست

او بـه مستضعفان چه خواهد داشت؟

هر چه دارد به منظور امریکاست

4 ثور 1371 هجری شمسی

حرف ملت

مـیر احمد شاه "ذیغم"

هر کـه رشوت مـیخورد تاج سر است

حاکم و فرمانروای کشور است

قوت بازوی او آهن مزاج

زور او افزونتر از بلدوزر است

از اراکین جملگی مـهمان او

خوان او رنگین وبا زیب وفر است

فارغ از تشویش تفتیش و دیگر

پشت او محکم چو کوه جلغر است

چکمن خوب و عسل با پول نقد

بهر هئیت تحفه اش درون موتر است

نـه غم نان دارد و سودای تیل

خانـهِ او روشن از جنریتر است

بر اساس ارتباط نادرست

بیسواد محض امـیر دفتر است

درد ملت کی بـه درمان مـیرسد

موتر بختش خراب و پنچر است

تا مقرر مـیشود داروغهِ

امتیـازش دستگاهِ پودراست

موتر مودل جدیدش زیر پا

دیگرش آماده اندر بندر است

وند خود را گیرد از قاچاقبر

وانگهش که تا ناکجاها رهبر است

از مدار کار قانونی فرار

بر امور غیر قانون محور است

این همـه گرپول پودر نیست چیست؟

پس چرا گوش تو ای دولت! کر است؟

نیست قانون غیر کاغذ پارهِ

مردم بیچاره زار و ابتر است

امنیت گویی پر عنقا شده

زان جهت مردم همـه بی باور است

غارت و قتل و چپاول عام گشت

هر کـه رابینی بـه فکر دالر است

حاکمـیت رفته بر باد فنا

زانکه زیر پای حاکم ، خود تر است

تا نگیری و نپردازی حقوق

التفاتت از بزرگان کمتر است

نمـیداند کـه زیر کاسه چیست؟

پشت پرده راز های دیگر است

گر از تطبیق قانون دم زند

بر سر او زندگانی محشر است

همچو من قربانی قانون شدن

دیگران را عبرت و پند آور است

نمـیپرسد زمردم حرف حق

تکیـه هرجابرحدیث نوکر است

با جهان گویی کـه خویشی کرده او

کی زمخلوق شرم و ترس از داور است

لاابال و دلقک و منفور عام

نور چشم وکدر ووالا گوهر است

دانش وتقوی دیگر معیـار نیست

دالر امروز حاکم این کشور است

زآفت مور و ملخ ها دردیـار

گلشن اقبال ملت پرپر است

این نظامـی را کـه نامش مردمـیست

نقش مردم درون حکومت کمتر است

کی شود اصلاح ابنایی وطن

چونکه دولت باجگیر دیگر است

این حقیقت بری پوشیده نیست

رشوت وقاچاق با یکدیگر است

قضیـه که تا مربوط دولت مـیشود

زورش از تصمـیم ، خیلی کمتر است

چاشت برخیزد زخواب از فاقگی

آنکه تقوی دارد ودانشور است

چهرهِ افسرده و غمناک او

قلب هر بیننده را چون نشتر است

طفلکانش بی لباس و آب و نان

در زمستان زرد وزار و لاغر است

مـی برند اینجا زبان راستگو

حاکمـیت درون کف زور وزر است

ناصحا! پندم مده دیگر ، کـه من

طاقتم طاق آمده، صبرم سر است

در کجا دیدی کـه یک رشوت ستان

نزد قانون عدالت مضطر است

یک نگاهی ای محبان سوی ما

سرزمـین ما بـه کام اژدر است

سر نوشت آخر چه خواهد شد؟" ذیغم"!

مملکت همچون سرای بی درون است

هر کجایی با زبان مادری گويم سخن

نور محمد نظری

تا نفس باقيست ما را با دري گويم سخن

هر کجایی با زبان مادري گويم سخن

باغبان بوديم ، کنون من گلفروشی مـی کنم

هر دمـی ایدوستان با مشتری گویم سخن

نازنین من چه خوش باغ آمد خموش

حق آن باشد ز زلف آن پري گويم سخن

چون دری باشد شکر اندر دهان مشتری

بر سر بازار خوبان چون پري گويم سخن

دوش من درون خواب ديدم ناصر خسرو ترا

ناخلف باشم اگر با  ديگري گويم سخن

ديدمش مـیگفت وصف حضرت مولای بلخ

من کنون از خسرو و از مولوی گویم سخن

سعدي و سينا و حافظ درو گوهر كاشتند

زین بزرگان زمان عنصری گویم سخن

خوانده یی شـهنامـه را که تا زو سخن گویم بتو

از هژبر و رستم وديو و پري گويم سخن

دوش از بیدل سخن ها داشتم درون پیش تو
ليك امشب درون جواب عشقري گويم سخن

ما بهشتي را نخواهيم بـه ازين فرزانگان

به حضورش عرض خودرا" نظري" گويم سخن

شكوه دارد دوستان از سردي مونتريال

ميرود از ياد اگر از «كلگري» گويم سخن

چهارشنبه 18 فبروی 2004م

به استقبال شعر ذیغم

"حضرت"

هر کـه رشوت مـیخورد او بر تر است

صاحب بلدینگ و قصر و موتر است

گر کند قاچاق پودر را بـه غرب

جای او درون کرسیی بالاتر است

فرنی و تخم و ملایی صبحگاه

از غذای شام او افزونتر است

ای برادر گوش کن که تا بشنوی!

دولت ما منبع شور و شر است

تا نباشی خائن وپودر فروش

جای تو پائینتر از یک نوکر است

علم و فن و دانش هرگز کار نیست

کشور ما مارکیت سوداگر است

تحفه گوید رشوت ودزدی ره وند

این سیـاست نیست، بلکه هنر است

شب مپرس داروغه را از وضع شـهر

چون بـه فکر کارهای دیگر است

خانـه اش روشن بود ازنور برق

کی بـه فکر یک غریب ابتر است

قاضی و شاروال و سارنوال را

پشت دیوار وجو دفتر است

وقت آنست که تا رسانی خویش را

در مقامـی کـه مقام دالر است

وه چه خوش گفتست "ذیغم" این سخن

مملکت همچون سرای بی درون است

غم مخور "حضرت" کـه روز داوری

هر یکی را ذات بیچون داور است

جیگی جیگی

تقديم:

به حرامخواران بی حیـا ، وند گیران رسوا

و رشوتخواران ناروا

رشوتخورو حرامخور مکار جیگی جیگی

ای وند گیر دلهِ غدار جیگی جیگی

چشمت بـه جیب مردم بیچاره و غریب

هستی غلام دالر و کلدار جیگی جیگی

نی ترس از خدا بود ونـه شرم خلق او

پندیدهِ چو خرس شکمدارجیگی جیگی

در بین خلق لاف زصدق و صفا زنی

در پشت پرده، هستی ستمکار جیگی جیگی

کچکول بدست همچو گدایـان دربدر

دایم دوانی درون پی مردار جیگی جیگی

چون ماری خوشخطی وبود خال تو سیـاه

شیطان روسیـایی و بد کارجیگی جیگی

با خدعه وفریب بچوشی تو خون خلق

داری همـیشـه مـیله ودربار جیگی جیگی

خوک چورپه های توهمگی غرق عیش و نوش

مردم اسیر رنج و ماتم بسیـار جیگی جیگی

دعویی شخصیت چو کنی، آب مـیشوم!

چون روز وشب تو مـیخوری مردار جیگی جیگی

کور موش صفت بهر دری سر مـیزنی خبیث

همچون قجیر هستی حرامخوار جیگی جیگی

ای دشمن خدا ز مسلمانی دم مزن

الراشی و المرتشی  کلا هما فی النار" جیگی جیگی

باغ رضوان

"نیـازی"

حدیقه ایست جهان را کـه که عرفانست

ستوده نام بـه جرم هست و درون بدخشانست

سرشته اند بـه خاکش عبیر و عطر و گلاب

بدیلهی بـه گمانم زباغ رضوانست

دیـار لاله و گل ، جلوه گاه سیم تنان

اقامـه گاهِ بسی نخبگان دورانست

غریو رود خروشان و آبشارانش

حماسه خوان شجاعت بـه زاد انسانست

دماغ خسته دلان تازه مـیکند یـادش

عجب دیـار گل و لاله زار و ریحانست

زبس زبوم و برش چشمـه سار مـیجوشد

چو آبگینـه مصور همـیشـه دامانست

زسبزه سبز زند باغ و راغ و کوهسارش

محیط نغمـهِ کبرود مرغانست

اگر نثار کند ابر لولو و مرجان

نسیم درون گذرش گرد مشک افشانست

گرفته آبتنی باغ از طراوت صبح

که جمله دارگل و بلبلان غزلخوانست

بیـا بـه جرم و نگر گلساتن و فیض آبادش

مزار ناصر خسرو کـه شاه یمگانست

شـهیر شـهره بـه زهد و ادیب ناموران

غیـاثی نخبه همان افتخار دورانست

طلایـه دار سخن سرحدیست بحرم ادب

جناب اخگر شیرین مقال عرفانست

همـیشـه شاد بود روح پاک سودایش

که جان نثار  وطن زنده یـاد دورانست

ادیب نواز شریفی بلند کلام رفیع

فروغ انجمن و سوچ وخاش و منجانست

مرید راه چنین نیکمرد مـیباید

که پاسدار حقیقت بـه امر وجدانست

خجسته باد وطن همچو اوج پامـیرش

دیـار رستم دشتان و آرشستانست

زچشم بد نگهش دار ای خدا مصئون

وطن کـه مام من و زادگاه شیرانست

ستوده مـهد دلیران نامور باشد

ام البلاد اگر غور یـا سمنگانست

عزیز ماست جنوب مردمان ناز وطن

اگر زوادی هلمند یـا ارزگانست

خوشا کـه بعد گذشت قرون و لیل ونـهار

سواد جرم منور بـه لطف یزدانست

مباد زیـاد فراموش رهین راه مراد

همان شـهید کـه مدفون کوه هجرانست

جدا زدوست "نیـازی" کـه داند حالت ما

جهان باور عشقم چگونـه ویرانست

24/25-5-1385 – کابل چهار قلعه وزیر آباد

از رویـا که تا حقیقت

 

اگرماساکنان امروزی افغانستان خواهان ایجاد یک نظام مردم سالار ، و خدمتگذار با پایـه های مستحکم بر اساس عدالت ، اخوت ، برادری و برابری درون کشور هستیم بهتر آنست که  گذشته ها را بـه موزیم تاریخ بسپاریم و با هرچه ذکر و فکری کـه داریم روی حقایق امروزین اتکا نمائیم.

ما حتما هرچه توانایی واستعداد داریم ، هرچه امکانات داریم درون راستایی ایجاد تفاهم ، برادری و همدیگر فهمـی بین ساکنان کنونی کشور صرف نمائیم پشتونـها بـه عوض اینکه درون تلاش نزدیکی با پشتونـهای فرامرزی باشند یـا بـه عوض آنـها با پاکستان دعوی نمایند بکوشند که تا زبان تفاهم و همزیستی مسالمت آمـیز را با تاجیکها و ازبکها وهزاره ها ودیگر ساکنان این سر زمـین پیدا نموده و انرا تقویت نمایند ، تاجیکها بـه عوض اینکه درون بارهِ همزبانان تاجکستانی و ازبکستانی و چینای  و ایرانی خویش بیـاندیشند بـه فکر همدلی با پشتونـها و هزاره ها و دیگر هموطنان خود باشند.

شیعیـان بـه عوض گرایش و ستایش ایران،  بـه فکر دوستی با برادران درون مرزیشان باشند و بدین گونـه تمام ساکنان کشور بـه فکر ایجاد یک سیستم عادلانـه بر اساس حقوق متوازن و متناسب شـهروندی باشند نـه امتیـاز طلبی های قومـی و نژادی.

زمانیکه پشتونـها اندیشـه پشتونـهای فرامرزی را داشته باشند تاجیکها و ازبکها هم به منظور خود حق مـیدهند که تا چنین اندیشـهِ را قوت بخشند  ، هزاره ها هم بر اساس تعلقات مذهبی بـه بیرون از کشور اتکا مـیکنند کـه درینصورت جز فروپاشی افغانستان عایدی بدست نخواهد آمد ومانـه تنـهاچیزی را بدست نمـی آوریم کـه بلکه داشته های ناچیز خود را هم از دست مـیدهیم.

حقیقت مسلم اینست کـه افغانستان امروزی محدوده جغرافیـای معینی هست که درون نقشـه ها ترسیم شده هست نـه آنکه درون ذهنیتها بجا مانده است.

سر زمـینـهای آنسوی خط دیورند از مدت بیشتر از صد سال بدینسو جزء کشوری دیگر بوده وساکنان آن تابع قوانین کشور دیگرند ، شناسنامـه پاکستانی دارند ، درون سفر هایشان از پاسپورت پاکستانی استفاده مـیکنند ، حجاج شان تحت پرچم پاکستان بـه حج مـیروند.

ما نباید آنقدر خوش باور وساده دل باشیم کـه قبول کنیم ان پشاوری یی کـه همـین حالا از بهترین امکانات زندگی درون پشاور و اسلام آباد برخوردار هست آنقدر ساده شود کـه تابعیت پاکستان را رها کرده بـه دنبال تابعیت افغانی باشد یـا آن چترالی و مردانی وبلوچستانی. آنـهم درون شرایطی کـه همـین حالا هزاران افغانستانی از شمال و جنوب و شرق و غرب کشور یـا تابعیت پاکستان را بدست آورده اند یـا عضویت آی ، اس ، آی را.

در شرایطی کـه مـیتوان درون مـیان افرادی عادی که تا افسران عالیرتبهِ نظامـی ، والیـان ووکلا و رهبران سیـاسی و وزرای کابینـه کشور ما همـین حالا اعضای آی اس آی و حاملین پاسپورت پاکستانی را بـه سادگی یـافت بسیـار ساده لوحانـه نیست کـه ما ونـهاِ آنسوی سرحد کـه بیشتر شان همـین حالا درون پشاور و کویته و اسلام آباد و کراچی از بهترین امکانات سیـاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و رفاهی برخوردارند توقع داشته باشیم کـه در جریـان یک همـه پرسی بـه الحاق سر زمـینـهای شان بـه افغانستان رای بدهند یـا درون صورت نرسیدن بدین مامول دست بـه قیـام مسلحانـه بزنند انـهم درون برابر یک قدرت هستوی منطقه؟ ما نباید فریب چند سازمان سیـاسی پشتون را درون آنسوی مرز بخوریم کـه صرف بخاطر دست یـافتن بـه منافع سیـاسی خویش بـه قومگرای چسپیده اند و از چندین دهه بدینسو احساسات و عواطف مردم افغانستان را وسیله رسیدن بـه اه سیـاسی خود قرار داده اند یـا اینکه بـه حمایت لفظی چند قبیلهِ ساکن درون نوار مرزی اتکا نمائیم کـه در یک روز چند تصمـیم مـیگیرند و درلفظ از ما حمایـه مـیکنند و در عمل از پاکستان اگر این رهبران راست مـیگویند و از حاکمـیت پاکستان بیزار اند آیـا رهبران حزب عوامـی پارتی ، افراسیـاب ختک ، مولانا فضل الرحمن و قاضی حسین احمد کـه خود پشتون اند حاضرند که تا ازتمام امتیـازات مادی و معنوی خویش درون پاکستان گذشته ، از تابعیت پاکستانی خود گذشته تبعهِ افغانستان شوند؟ یقیناً کـه نـه!

حقیقت تلخ و دردناک به منظور حامـیان مسئلهِ پشتونستان وانی کـه مـیخواهند ازین مسئله نفع سیـاسی ببرند اینست کـه مرزهای ماورای خط دیورند همانگونـه از صد هاسال بدینسو ازما نبود بعد ازین هم هرگز از ما نخواهد شد.زیرا ما نـه  خوددر عمل توان جنگ مسلحانـه با پاکستان را داریم زیرا با رجز خواندن و طعنـه بر گذشته دیگر کاری ازپیش نمـیرود ، نـه جامعه جهانی درین راستا مارا کمک مـیکند و گذشته ازین نـه پاکستان حاضر هست به هیچ قیمتی یک متر ازین سر زمـینـهارا چه بـه زور و یـا بـه رضا به منظور ما بدهد.

یک حقیقت از آب روشنتر هست که امریکا هزار افغانستان را فدای یک پاکستان مـینماید زیرا درون سراسر آسیـا متحد متعهد و قدرتمندی مانند پاکستان به منظور امریکا وجود ندارد ، امریکا امروز درون تمام آسیـا با دو مـهره بازی مـیکند پاکستان و اسرائیل.

 ما حتما بدانیم که  همانگونـه کـه امریکا دو مـیلیون یـهود را با دو صد مـیلیون عرب معاوضه نمـیکند یک پاکستان را با همـه شرق مـیانـه معاوضه نمـیکند. درون حقیقت سرزمـینـهای ماورای دیورند بـه فرزندیی مـیماند کـه فوراً بعد از تولد تحت پرورش دایـهِ دیگر قرار گرفته ، بـه بلوغ رسیده و خصلت و روش و فرهنگ دایـه را آموخته هست واز امکانات عصری زندگی پر تجمل درون دامان این دایـه برخوردارست این درون حالیست کـه مادر کودک هنوز هم توانای سیر نمودن شکم گرسنـهِ خود را ندارد.آیـا این جوان پر توقع بـه لابه وزاری مادر دیروز وقعی نـهاده دوباره بـه دامان او خواهد آمد؟

آیـا درون عصر حاضر چنان قاضی عاطفیی پیدا خواهد شد که تا در یک محکمـهِ عادلانـه این جوان برومند را ازان مادر غنی و ثروتمند جدا نموده تسلیم مادر بیمار و فقیر نماید؟ بـه نظر من با شناختی کـه از ادمـهای امروز و دنیـای امروز دارم هرگز!بنابرین مردم افغانستان و حکومت افغانستان حتما با یک تصمـیم گیری معقول ، منطقی وواقعبینانـه با درون نظر داشت شرایط حاکم بر کشور ، منطقه و جهان بـه پشت مـیز مذاکره رفته معضله  رامطابق ایجابات زمان حل نمایندزیرا همانگونـه کـه مـیدانیم باالآخره هر کشوری حتما دارای مرز معین و حدود معین باشد درون غیر آن حتما واژه تمامـیت ارضی را از اسناد حقوقی و قانونی خویش حذف نمائیم.

مردم افغانستان این حق را دارند کـه از دولتمردان امروزی سوال کنند کـه خطوط مرزی کشور ما درون کجاست؟سیـاستمداران و حکومت گران ما حتما بهر شکلی شده این درد سر تاریخی را از سر ما کم کنند این کافیست کـه چند نسل از فرزندان این سر زمـین فدای پیـامد های ناگوار معضله دیورند شدند ما نمـی خواهیم نسلهای بعدی چنین دردی را تحمل کنند.

حکومت افغانستان اگر اسناد و مدارک قانونی کـه مورد قبول جامعهِ جهانی بوده و مـیتواند قانوناً این سرزمـینـها را بـه افغانستان بر گرداند دارد آشکار نموده بـه دادگاه های جهانی مراجعه نماید درون غیر آن با عنوان نمودن ترانـه های عاطفی مانند خانواده ها جدا مـیشوند ، اقوام از هم جدا مـیشوند ، ما کنوانسیون ضد مـین را امضا نموده ایم،  گریـه وزاری سر ندهد زیرا سیـاست هیچگاهی  درون خدمت عواطف قرار نمـیگرد و سیـاستی کـه در خدمت عاطفه قرار گرفت آن سیـاست نیست ، احماقت هست اما  سیـاست آنست کـه همـیشـه عاطفه را بـه خدمت مـیگیرد.

اگر مرزهای ماورای دیورند بـه افغانستان تعلق مـیگیرد جامعهِ جهانی حتما آنرا بـه افغانستان بر گرداند اگر بـه پاکستان تعلق مـیگیرد هم این نکته کاملاً واضح شود اما درون هر حالتی این حق مسلم پاکستانست کـه مرزهای خود را چه درون خط دیورند و چه درون مرزهای اتک دیوار کند یـا سیم خار دار بیگیرد یـا اینکه مـین بکارد اگر افغانستان کنوانسیون ضد مـین را امضا نموده هست پاکستان درون قبال آن چه مسئولیتی دارد؟ شاید افغانستان علاقه بـه بستن مرزهای خود نداشته باشد و دوست داشته باشد منحیث یگانـه شـهر بی دروازه جهان باقی بمانداما کشور های دیگر چنین علاقهِ را نداشته باشند.

در مورد دلیل جدا شدن اقوام حتما گفت کـه این دلیل خیلی کودکانـه هست اگر این دلیل را افراد کم معلومات و نا آگاه بگویند عیبی ندارد اما شنیدن چنین دلایلی از زبان سران دولت و افراد کارشناس خیلی عجیب بـه نظر مـیاید

همـه مـیدانیم کـه کردها با جمعیت بیشتر از 30 مـیلیون تن بین چهار کشور( ایران،عراق ،سوریـه وترکیـه) تقسیم شده اند ، بلوچها درون سه کشور( افغانستان، ایران، پاکستان) پراگنده اند ، همـین حالا درون شبه قارهِ هند دو پنجاب وجود دارد. بیشتر از 8 مـیلیون تاجیک درون ولایـات سمرقند و بخارا     و سرخان دریـای ازبکستان زندگی مـیکند این جبر زمان یـا خواست زمان بوده هست که اقوام بین کشور های مختلف تقسیم شده اند.

که اگر ما بخواهیم آنرا تعغیر دهیم حتما یک جنگ جهانی دیگر رادر آسیـا بـه راه اندازیم که تا کشور های جدید را بر اساس قومـیت و ملیت تشکیل نمائیم د رغیر ان حتما حقیقت را بپذیریم

همانگونـه کـه مـیدانیم بیشتر مرزهای افغانستان درون زمان امـیر عبد الرحمن تعین گردید.

همـین امـیر بود کـه 67000 کیلومتر ازخاک بدخشان را بـه روسها داد کـه امروز جزء تاجکستان هست همـین حالا مرز بین اقوام دو طرف( مرز افغانستان با تاجکستان) دریـای آموست کـه در بعضی جاها فقط چند متر وسعت دارد ، درین تقسیم تمام شـهر های بدخشان بین دو کشور تقسیم شدند همـین حالا مادر دوطرف مرز دوراغ ، دو اشکاشم ، دو شغنان ، دو درواز، دو واخان داریم همـین حالا هزاران تن از ساکنان این سر زمـینـها  با وجود کـه خویشاوند هم اند از هم جدا هستند بر عساکنان مرز شرقی ، اینـها ازیک قوم اند دارای زبان مشترک ، مذهب مشترک و تبار مشترک اند درون حالیکه درمرز شرقی مردم بـه اقوام مختلف مانند مسعود ووزیر وتوری و.. منقسم اند.

در مرز دوکشور( افغانستان و تاجکستان) فقط یک دریـاست نـه سیم خارداریست و نـه مـین. اما ساکنان دو طرف فرهنگ شـهروندی را خوب اموخته اند بـه استثنای عدهِ کمـی از قاچاقبران و ناقضین قانون، ساکنان این سر زمـینـها هرگاهی بخواهند بـه آنسوی مرز سفر نمایند بعد از اخذ ویزای قانونی از طریق بنادر رسمـی عازم انسوی مرز مـیشوند.پس زمانیکه تبعهِ یک کشور بخواهد بـه کشور دیگر برود حتما ازراه قانونی بعد از اخذ ویزا سفر کند نـه از راه قاچاقی ، زیرا هیچ کشوری درین عصر نمـیتواند بی دروازه باشد.

باید بـه اتباع ساکن مناطق مرزی کشور فهمانده شود کـه زمان تعغیر نموده هست باید درون مقابل قانون مسئولیت پذیر باشند زمانیکه بخواهند بـه کشور همسایـه سفر کنند حتما از بندر های قانونی بروند نـه اینکه از روی مـینـها بگذرند کـه اگر گذشتند طبیعیست مـینـها خیلی ها بیرحم اند اصلاً دیگر لزومـی ندارد کـه مردم افغانستان ازمرز بین دو کشور بـه شکل غیر قانونی عبور کند زمانیکه یک بدخشانی مجبور مـیشود مریض خود را از پامـیر جهت تداوی بکابل بیـاورد هموطن سرحدی ما چرا چنین نکند؟ اگر باز هم مشکلش درون داخل کشورحل نشد مانند دیگر ساکنین کشور مـیتواند ازراه قانونی بخارج برود.سوال درینجاست کـه تاکی سر زمـین ما بی دروازه باشد ،زیرا زمانیکه شـهروند افغانستانی از مرز بـه صورت غیر قانونی عبور کرد ، پاکستانی هم این حق را بـه خود مـیدهد درینصورت چه تضمـینی وجود دارد کـه تروریستها ازین مرز استفاده نکنند؟

بیـائید روشنتر صحبت کنیم!مردم هرات چه تفاوتی با مردم مشـهد دارد ، ترکمنـهای شمال مگر همتبار و قوم ترکمنـهای ترکمنستان نیستند؟ازبکهای شمال مگر همتباران ازبکهای آنسوی امو نیستند؟

پس اگر مرزبندیـهای جنوب شرق قابل قبول نیست مرزبندیـهای شمال و غرب هم قابل قبول نیست. اگر پشتونـها خواهان آنند کـه همتباران فرامرزی خودرا با خود داشته باشند بعد تاجکها، ازبکها و ترکمنـها هم این حق را دارند کـه تقاضای الحاق همتباران ازهم جدا شده خود را با خود داشته باشند کـه درینصورت زمـینـه رابرای قدرتهای استعماری مساعد نمائیم تاجنگ منطقهِ را بـه راه اندازند وتقسیمات این خطهِ دنیـارا بر اساس اقوام نمایند کـه درانصورت ما یک پشتونستان داشته باشیم و یک تاجکستان و یک ازبکستان و یک هزارستان و یک ترکمنستان و یک بلوچستان  کـه شاید درانصورت ازبرکت ابتکار ما کردستان مستقل هم بـه جغرافیـای جهان علاوه شود.

یـا اینکه از زیـادت خواهی و عصبیت و قومگرای دست بکشیم ویک افغانستان یک پارچه  داشته باشیم کـه به نظر من این بـه نفع ماست.

پس بهتر اینست کـه فرهنگ شـهروندی را بیـاموزیم و رائیج نمائیم نـه اینکه بـه دنبال قوم و قبیله ، نظام کشور را از هم بپاشیم بیـائید مردگان را بـه تاریخ بسپاریم و دست از استخوان پرستی و مرده پرستی بکشیم که تا زندگان ما راحت شوند.

 

 

مدير مسول:  دوکتور صبغت الله"خاکساري"

تايپ و کمپيوتر : ح "سوريان"

هيت تحرير: شاهين، خاطره نوشين، منيژه بهار، ع.شرقي، بدريه ميلاد، سوريان، فضل الله "تورسون زاده"

آدرس: فيض آباد ، بدخشان ، شـهر نو

تيلفونـها: 0799305459- 0799321160-   0799089583

ايميل:sadaebadakhshan@yahoo.com

صفحه انترنتي: www.sadae_badakhshan.blogfa.com

 

 

 

 

 

 

 

 




[صدای بدخشان موملای]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 29 Sep 2018 12:36:00 +0000



دشتی نگارم را میبرن

صدای بدخشان - شماره دوم صدای بدخشان

شمارهِ دوم / سال دوم     صدای بدخشان    1/2/1384

سرمقاله

انتخابات پارلمانی و نقش مردم

مردم افغانستان با حضور گسترده درون انتخابات ریـاست جمـهوری نقش خویش را فقط درون تعین ریس دولت ادا د اما با انتخاب نمایندگان خویش مـهر تایید یـا رد را بـه ِ حکومت( کابینـه) و گزینش های ریس دولت خواهند زد ، دشتی نگارم را میبرن از همـین اکنون ملت حتما در بارهِ انتخاب نمایندگان خویش کـه سرنوشت انـها را به منظور سالیـان دراز درون دست خواهند داشت عاقلانـه بیـاندیشند که تا در آینده افسوس نخورند ، امروززیر دندان بیگیرند تافردا پشت دست را بـه دندان نگزند. دشتی نگارم را میبرن همانگونـه کـه مـیدانیم حوادث دو دههِ گذشته چشم و گوش مردم مارا باز کرده هست اما هنوز هم استفادهِ سوء از احساسات و عواطف مردم درون فرایندهای سیـاسی و اجتماعی بعید بـه نظر نمـیرسد. دشتی نگارم را میبرن هیچ شکی نیست کـه در قطار افراد خبره ، آگاه ، نیک اندیش ، مردمگرا و آرمانی ، یک عده افراد استفاده جو ، معامله گرو فرصت طلب نیز با استفاده از امکانات باد آورده خود را کاندید خواهند نمود. اکنون زمان ان فرا رسیده که تا مردم آگاهانـه بیـاندیشند ، جسورانـه تصمـیم بیگیرند و مسوولانـه عمل نمایند. رای گرانبهاترین سرمایـهِ مردمست کـه هیچی را حق تصرف دران نیست ، ارزش ان با پول قابل معاوضه نمـیباشد، این امانتیست کـه باید بـه صاحبش سپرده شود ، مردم ما نباید زیر تاثیرافسون و حربهِ افرادِ معامله گر قرار گرفته آراءِ خویش را با چشم و گوش بسته بپایـانی بریزند کـه شایستگی آنرا نداشته باشند و در عوض گماشتگان آنـها کیسه های خود را از پول پر کنند. مردمانی را حتما به نمایندگی خود بر گزینند کـه در آینده باعث نیکنامـی و سرخرویی آنـها درون عرصهِ سیـاسی ، فرهنگی و اجتماعی درون سطح کشور و منطقه شود نـه سر افگندگی و بد نامـی آنان .

نماینده مردم حتما دارای دانش فراگیر،استعداد شگوفا ، قدرت سخنوری ، قوهِ استدلال قوی ، منطق رسا و گذشتهِ شفاف باشد . نمایندهِ مردم حتما با کلهِ پر بمـیدان درون آید نـه کیسهِ پر و سر خالی.

نماینگان مردم تصویرسلیقهِ انتخاب آنـها درون آیینـهِ سیـاست فردای کشور مـیباشد. مردم بایدانی را درون نظر داشته باشند کـه فردا درون جمع هزاران نمایندهِ داخلی و خارجی تریبیونـها صدای آنـها را بلند نمایند، حقوقشانرا مطالبه نموده ، منافع شخصی خود را مقدم بر منافع مردم ندانند نـه آنانیرا کـه با استفاده از شرایط نا بسامان سالهای بحران درون سطح یک یـا چند قریـه به منظور خود نام و نشانی را دست و پا کرده اند و گوشت و پوست و استخوانشان از جیفهِ حرام و مال مردم مشبوع هست ، زیرا چنین افرادی شباهت بـه شمعی دارند کـه حجرهِ کوچکی را مـیتوانند روشن نمایند اما بمجرد اینکه بـه فضای وسیعتر پا گذارند خاموش مـیشوند.

بدخشان دردررازنای زمان

(قسمت دوم)                         دوکتور صبغت الله"خاکساری"

درینجا مناسب مـیبینیم که تا قسمتی از سفر نامـهِ مارکوپولو عیناً نقل نمایم:

بند چهل و ششم

تل خان را رها مـیکنیم و بمدت سه روز بین شمالشرق و شرق سواری مـیکنیم. مرتب سر زمـینـهای عالی و زیبا و مسکون ، حاصلخیز با مـیوه ها ، تاکستانـها و علیق فراوان ظاهر مـیشوند. مردهای اینجا درون روی سر خود، دم درازی از مو بطول ده وجب دارندو آنرا دور سر خود مـیپیچند. شکارچیـان زبر دستی بـه شمار مـیروند و از پوست حیوانات لباس درست مـیکنند و مـیپوشند. پوست حیوانات شکار شده را دباغی مـیکنند و ازان کقش و لباس درست مـیکنند. برخی از مردم اینجا مسلمانند و همـه کار دباغی را بلدند. بفاصلهِ سه روز ازینجا شـهریست بنام "اسکازم" کـه تحت نظر یک خان مـیباشد. خان دارای شـهر ها و دژ های زیـادیست کـه در تمام سظح کوهستان پراگنده هست و از مـیان آن رود خانـهِ بزرگ مـیگذرد . درینجا جوجهِ تیغی ( شَغُر ) بسیـار وجود دارد و هنگامـیکه شکارچیـان سگهای تازی را به منظور شکار آنـها رها مـیکنند ، جوجهِ تیغی کوچک شده و خود را بشکل گلوله توپ درون آورده، تیغهای خود را کـه در روی شانـه و پهلو دارد بطرف آنـها پرتاب کرده آنـها را زخمـی مـیکند. اسکازم حقیقتاً سر زمـین وسیعی است- تمام منطقه نیز بهمان نام خوانده مـیشودزبانی کـه درانجا صحبت مـیشود با زبان سر زمـینـهای دیگر متفاوت هست ، درینجا کشاورزانیکه دامدارند ، درون کوههای خاکی خانـه های زیبای کنده اند کـه درانـها زندگی مـیکنند. بعد از ترک اسکازم به منظور مدت سه روزسواری هیچ منطقهِ مس، غذا و آب وجود ندارد و مسافران چیز های لازم را به منظور سفر با خود بر مـیدارند ولی به منظور اسپان علف کافی پیدا مـیشود. بعد از سه روز سواری ایـالت بدخشان پیدا مـیشود کـه هم اکنون ازآن صحبت مـیکنیم.

بند چهل و هفتم

ایـالت بزرگ بدخشان

 مردم ایـالت بزرگ بدخشان ، مسلمانند و بزبانی غیر از زبان دیگران صحبت مـیکنند. اینجا ایـالتیست وسیع کـه دوازده روز راه طول آنست. حکومت اینجا موروثیست و دران سلسلهِ سلطنت مـیکند کـه خود را از اعقاب اسمندر مقدونی و داریوش، شاه بزرگ ایران مـیدانند. همـه شاهانی کـه درینجا بر تخت مـینشستند بنام ذوالقرنین خوانده مـیشوند کـه بزبان ما معنی اسکندر را مـیدهد و این به منظور یـاد آوری خاطرهِ آن شاهِ بزرگست. درین سرزمـین سنگهای قیمتی وجود دارد کـه به آن بدخشی (لعل) مـیگویند ، این سنگها بسیـار زیبا و با ارزش هستند. این سنگها درون صخره های کوهستانی پنـهان اند. به منظور بدست آوردن آنـها حتما همچنان کـه برای رگه های نقره عمل مـیشود ، صخره ها را حتما حفاری کرد و برای این کار تونل های بزرگی زیر زمـینی درون عمق کوهها و بخصوص کوهی بنام "سیگینان" حفر مـیکنند. امتیـاز استخراج این سنگها بطور انحصاری درون دست شاه هست و اگری بدین منظور بـه کوهها برود، بلافاصله دستگیر و کشته مـیشود. هری هم سعی کند این سنگهای گرانبها را از قلمرو حکومتی بیرون برد مال و جان خود را بخطر انداخته است.شاه این جواهرات را بوسیلهِ فرستادگان خود به منظور شاهان و شـهزادگان دیگر مـیفرستد. به منظور بعضی بعنوان هدیـه ، به منظور بعضی دیگر مانند باج و برای برخی دیگر به منظور تعویض با طلا و نقره. دلیل شاه به منظور انجام اینکار آنست کـه قیمت بدخشی ها ( لعلها) زیـاد بشود و ارزش واقعی خود را حفظ کند ، زیرا اگر او اجازهِ استخراج آنـها را بدهد و نیز صادرات آنرا بـه سایر نقاط دنیـا آزاد اعلام کند ، درون مدت زمان کمـی از ارزش و بهای این سنگها کاسته خواهد شد. بنابرین به منظور ممنوعیت و جلو گیری از استخراج سنگها ، بدون اجازهِ شاه ، مجازاتهای سختی را تعین کرده است. درون کوهی دیگر درون همـین ایـالت ، معادن یـاقوت کبود وجود دارد کـه گرانبها ترین و زیباترین نوع آبی لاجوردی هستند کـه مـیشود دید. رگه های این یـاقوت نیز مانند رگه های بدخش، درون کوهها پیدا مـیشوند. اضافه مـیکنم کـه در کوهِ دیگر رگه های نقره ، مس و سرب یـافت مـیشود، رگه های نقره بسیـار غنی هستند.اینجا سر زمـینیست بسیـار سرد، ولی دران نوعی اسپی قوی تیز تک هست که پاهایشان نیـاز بـه نعل ندارد و مـیتوانند هر روز بـه کوه بروند. مردان با این اسپان درون سرازیری کوهها ، یعنی جاهاییکه اسپان دیگر شـهامت و قدرت حرکت را ندارند، سواری مـیکنند. یک زمانی درینجا اسپانی از نژاد " بوچه فالو"( اسپ اسکندر) وجود داشت کـه همـهِ آنـها شک شاخ رشانی خود داشتند ، یگانـه صاحب این اسپان، یکی از کاکاهای شاه بود کـه بهیچ وجهی حاضر نبودی دیگری هم ازین اسپان داشته باشد. شاه کـه نمـیتوانست ازین نوع اسپان داشته باشد، به منظور تصاحب آنـها کاکای خود را کشت و بیوهِ مقتول به منظور انتقام از شاه، تمام آن اسپها را کشت کـه بدینترتیب نسل این نژاد اسپ از بین رفت. درون کوههای این ایـالت سنقر های نایـاب و تیز پرواز، باز های شکاری فراوان وجود دارد، درین کشورانواع حیوانات و پرندگان شکاری بسیـار زیـاد است.درینجا نوعی گندم و جو مخصوص و عالی وجود دارد کـه بدون پوست هستند.این مردم روغن زیتون ندارند ، بلکه از روغن کنجد، چارمغز و بادام استفاده مـیکنند. این سر زمـین گردنـه های کوهستانی باریک و مستحکمـی دارد و ازین جهت ساکنان آن از دست متجاوزین آسوده اند.شـهر ها و دژهای آن کـه در روی کوهها ساخته شده اند ، موقیعت عالی و تسخیر ناپذیری را دارا مـیباشند. طبیعت این کوهها چنانست کـه بخاطر بلندی زیـاد به منظور رسیدن ببالای آنـها حتما ، یک روز راه رفت کـه در بالای آنـها درون ارتفاعات ، بسیـار دشتهای سرسبز و پر از گیـاه و چشمـه هایی با آب زیـاد و کاملاً زلال و صاف یـافت مـیشود، از دیواره های بلند این کوهها ، آبها چون رودهای درون جریـان و ریزش هستند کـه در مـیان آبهای آن ماهی آزاد ودیگرانواع ماهی با گوشت بسیـار لذیذ ، زیست دارند ، درین ارتفاعات ، هوا آنقدر پاالم هست که به منظور سلامتی مردم شـهر ها و دره ها ، جایی هست بسیـار مناسب.اگری از مردم شـهر ها و دشتها و یـا دامنـهِ کوهها مریض شودو یـا هر نوع تبی داشته باشد ، کافیست کـه برای دو یـا سه روز ببالای آن کوهها برود و بلا فاصله فاصله سلامت باز گردد و این بخاطر طراوت بسیـار هوای آنجاست.مارکوپولو مـیگوید کـه خود این مورد را امتحان کرده است، زمانیکه درون آن نواحی مریض شده بود بـه او توصیـه شد کـه ببالای کوه برود و سلامتش را باز یـابد کـه چنین شد.مردم بدخشان شکارچیـانی قابل و تیر اندازان ماهر بشمار مـیروندو لباسشان از پوست حیوانات هست زیرا پارچه کم دارند و خانمـهای بزرگ و نجیب زاده ، دارای شلوار های مخصوص هستند چنانکه به منظور شما شرح مـیدهم . به منظور تهیـهِ یکی ازین شلوار ها ، با اندازهِ صد بازوشلوار، گاهی اوقات هشتاد و گاهی اوقات هفتاد بازو پارچه ، بکار مـیبرند.برای آن ، این کار را مـیکنند کـه مردان اینجا ، زنان درشت هیکل را دوست دارند. بعد از ترک بدخشان حتما برای دوازده روز حتما بین شمالشرق و شرق ، درون ساحل رودخانـهِ بزرگ و پر آب ، کرد، این سر زمـین متعلق بـه برادر شاهِ بدخشانست و دارای تعداد بسیـار زیـادی روستا و خانـه مـیباشد. مردم اینجا مسلمان جنگجویند. بعد ازدوازده روز ، سر زمـین کوچکی بطول سه روزه راه بنام" وکان " ظاهر مـیشود کـه مردم آنجا نیز مسلمانند و زبان خاصی خود را دارند. مردمـی با شـهامت اند و از ریسی بنام " نونـه" اطاعت مـیکنند. نونـه بزبان ما تقریباً معنی " کنت " را مـیدهد.این سر زمـین تحت حکومت "شاهِ بدخشان" استو از نگاهِ وجود هر نوع حیوانات وحشی و شکاری غنی مـیباشد.با پیشروی درون جهت شمالشرق حتما مرتباً از کوهها بالا رفت، کـه مـیشود گفت بلند ترین نقطهِ دنیـاست. بعد از رسیدن ببالای ارتفاعات دشتی بین دو کوه ظاهر مـیشود ، با دریـاچهِ بزرگی کـه رودخانـهِ زیبای ازان منشعب مـیشود.اینجا غنی ترین چراگاههای جهانست، یک دام لاغر درینجا بعد از ده روز چرا ، چاق و فربه مـیشود. درینجا جانورانی شکاری بسیـارندو قوچهای وحشی بفراوانی دیده مـیشوند.این قوچها دارای شاخهای بزرگ و استثنای اند( این آهوان امروز بنام آهوی مارکوپولو مشـهورند)که بلندی آنـها حد اقل بـه شش اسپانـه مـیرسد، شبانان با این شاخها ، کاسه های بزرگِ غذا خوری درست مـیکنند و ازان بعنوان مـیله های پرچین به منظور کشیدن حصار بدور حیوانات خود ، به منظور نگهداری آنـها درون شب استفاده مـیکنند.گله های گرگ کـه از قوچها تغذیـه مـیکنند، نیز درینجا پیدا مـیشوند ، درینجاآنقدراستخوان و شاخ پیدا مـیشود کـه با روی هم انباشتن انـها ، درون موقع بارش برف، راهها را علامتگذاری مـیکنند.درین دشت کـه پامـیر نامـیده مـیشود، به منظور مدت دوازده رو ز ، مسافر جا و مکانی به منظور اطراق پیدا نمـیکند و باید آذوقهِ لازم را بهمراه داشته باشد.ارتفاع اینجا آنقدر زیـاد هست که بخاطر صافی هوا و بلندی کوهها و سرمای زیـاد ، پرنده درون آسمان پر نمـیزند و بهمان دلیل ، آتش روشن و درخشانست اما گرمـی ندارد. بعد از دوازده روز راهپیمای درون جهت شمال و شرق ، لازمست چهل روز دیگر، بدون آنکه چشم بخانـه یـا مزرعهِ افتد، درون همانجهت از دامنـهِ کوهها ، رودها و دشتها گذشت. این ناحیـه بنام بلور یـاد مـیشود کـه مردمش درون کوههای بلند زیست دارند.

این بود قسمتهای برگرفته شده از سفرنامـهِ مارکوپولو کـه جهت آگاهی بیشتر خوانندگان نشریـه ، عیناًنقل شد.

آنچه کـه درینجا قابل بحث هست منطقهِ هست که مارکوپولو بعد از طی سه روز فاصله از تل خان ( تالقان ) بدانجا مـیرسد. موقیعت فعلی منطقهِ اسکازم کـه بگفتهِ پولوبین تالقان و بدخشان قرار دارد درون کجاست؟ اگر منظور پولو اشکاشم حاضره باشد ، ممکن نویسنده ترتیب را درون نوشتن کتاب رعایت نکرده باشد و یـادداشت ها بصورت نا منظم ترتیب شده باشند درون غیر آن حتما اسکازم کهن را درون بین کشم و کلفگان درون نقطهِ جستجو کرد کـه شغر درانجا زیـاد باشد ، زیرا بنابر بر نوشته های پولو یکی از خصوصیـات عمدهِ این ساحه موجودیت تعداد زیـادی شَغُر ها مـیباشد درون صورتیکه تحولات سیـاسی ، نظامـی ، جوی و طبیعی باعث انقراض نسل یـا نابودی آنـها نشده باشد.

یکی دیگر از نکات مـهم دیگری کـه پولو ازان تذکر داده هست موجودیت ماهی های با گوشت شیرین هست که بدون شک منظور پولو همان ماهی مشـهور قزل آلاست کـه در قسمتهای بالای معاونین دریـای کوکچه زیست داشته و بنام ماهی خالدار یـا " اَلَه بُُقَه" یـادمـیشود ، این ماهی دارای ای سرخ ، آبی و سبز بوده ، گوشت آن بدون خارو بسیـار با مزه مـیباشد ، این ماهی درون حوضهای بزرگ انجمن، توپخانـه ، درگاوها و قسمتهای بالایی معاونین دریـای کوکچه بوفرت یـابت مـیشود. شکار ماهی درون بدخشان عمومـیت نداشته و ماهیگیری منحیث یکپ پیشـهِ پول ساز عرض اندام نکرده است.فقط تعداد کمـی اهالی کـه شوق ماهیگیری دارند درون جریـان مـیله ها بـه ماهیگیری مبادرت مـیورزند یـا اینکه بعضی ماهیگیران بصورت کلاسیک با استفاده از سیم و چنگک بـه شکار ماهی اقدام مـیکنند. درون بعضی حالات افراد بی احساس با استفاده از جریـان برق یـا مواد منفجره ( بم دستی ، دینامـیت ) بـه شکار ماهی مـیپردازند کـه این امر باعث مرگ دسته جمعی ماهیـان و انقراض نسل آنـها درون آبگیرها مـیگردد.

کاروان هنر درون دامنـه های پامـیر

فیض " منگل "

مرحوم فیض محمد مشـهور بـه منگل فرزند مرحوم عبد الاحمد یکی از جملهِ هنرمندان فرزانـه و فرهیختهِ سر زمـین اهورای بدخشان بود. منگل درون سال 1320 درولایت بدخشان متولد گردید، که تا صنف ششم درون لیسهِ کوکچه درس خواند ، او بعد از مرگ پدر ومادر دست ارادت بسوی پهلوان عبد الحمـید یکی از کشتی گیران نامدار فیض آباد دراز کرده، درون نزد وی زانوی شاگردی را بخاک اخلاص نـهاد ، بعد از گذشت زمان منگل بـه فنون کشتیگیری و پهلوانی آشنا شد ، همان بود کـه استادش پهلوان عبد الحمـید سرنوشت او با سرنوشت دوشیزهِ از جرم گره زد، منگل بعد ازمدتی با نامزد خویش عروسی کرد، گذشت زمان و چرخش روزگار منگل را بدنیـای شعر و موسیقی رهنمون شد، بعد از گذشت اندک زمانی ستارهِ اقبال منگل درون آسمان هنرو موسیقی بدخشان درخشیدن گرفت، او کـه شعر های آهنگهایش را خودش مـیسرود و خود کمپوز مـیکرد ، بیـاری دنبورهِ خویش اشعار آبدار خود را زبان بزبان ب درون مـی آورد، منگل درون عرصهِ هنر بازیگر بی نیـاز از کمک دیگران بود ، خود شعر مـیسرود ، آنرا کمپوز مـیکرد ، دنبوره را مـینواخت، هم شاعر بود، هم آواز خوان، هم کمپوزیتور، هم پهلوان. با گذشت زمان شـهرت منگل درون بدخشان بیشتر و بیشتر شد، آنگاهیکه پسر او نیـاز محمد " منگل " مسحور آهنگ افسونگر دنبوره گردید ، سر منگل درون مـیان هنر مندان، باز هم یک قد ودست بلند تر شد. بعد ازین  منگل و پسرش شادی بخش محافل خوشی و مـیلهِ مردم بدخشان شد ، صدای گیرا و کودکانـهِ نیـاز چنان مردم را مشعوف کرد  که بخاطر سن خورد واستعداد عالی بـه " نیـازک" شـهرت یـافت، منگل دارای شخصیت مستانـهِ بود، چهرهِ همـیشـه خندان او گیرای خاصی داشت ، بخصوص آنگاهیکه نوای جادویی دنبوره ، پایکوبی های چوانان ستبر ، سرو قامت و محفل آرا ، شُووَس زنگهای یـاغی و بیدادگر، چک چکهای دوامدار مردم ، منگل را از کوره بدر مـیبرد مبدلش مـیکرد بیک دریـای شور ، مستی و عشق. آنگاه بود کـه چهرهِ اصلی ، صمـیمـی و خندان منگل نمایـان مـیشد ، چرخش گردن قطور او مانند چرخش گردن عقاب سر همـیشـه کل او را ( منگل همـیشـه موهای خود را با تیغ مـیتراشید ، درست مانند شمس مایل ، نطاق تلویزیون دویچه له ) بهر طرف مـیگرداند ، تمام دهانش خنده مـیشد و چشمان نافذ و گیرای او بسته یـا نیمـه باز مـیماند ، اکنون دیگر منگل درون دنیـای دیگری سیر داشت ، دنیـای عشق ، شوق ، جذبات و احساسات. آنچنان مست مـیخواند وحرکات مستانـه را بکار مـیبست کـه زنگ صد ساله را ازدلها بر مـیکند. باگذشت زمان آوازهِ شـهرت منگل  ، مرزهای بدخشانزمـین را درنوردید و پای او را بـه سرزمـین کابلستان کشاند ، درست سال 1355 بود کـه مردمان زادگاهِ منگل حیرت زدهِ و نا باور ،آواز آشنا ی را از لابلای امواج صندوق جادویی ( رادیو) شنیدند کـه گوش جانشانرا نواخت:

ای پسر جان منی     نور چشمان منی

گوش کن حرف مرا   تو قدردان منی

بدینترتیب صدای بدخشانگیر منگل ، افغانستانگیر شد ، هر گاه و بیگاهی کـه آهنگ دلنواز دنبوره از لابلای امواج رادیو افغانستان طنین مـی افگند کودکان بدخشانی ، بازی های کودکانـه و شمروگری های بیباکانـهِ خویش را رها کرده ، خود را بپای رادیو ها مـیرساندند و مانند سنگ صامت مـیماندند که تا صدای نیـازک و منگل را بشنوند. درون سال 1357 منگل را بـه کابل فراخواندند، منگل درین سفر 7 پارچه آهنگ درون تلویزیون و 14 پارچه آهنگ درون رادیو افغانستان ثبت کرد ، او درون جریـان حوادث و کشمکشـهای انقلاب درون سال 1358 بناگاه هدف گلوله قرار گرفت و بجاودانگان پیوست ، روحش شاد و یـادش جاودان باد.

نیـاز محمد " منگل"  فرزند فیض محمد "منگل" درون سال 1341 هجری شمسی درون ولسوالی جرم ولایت بدخشان دیده بجهان گشود، درون سال 1348 شامل لیسهِ غیـاثی شد، که تا صنف پنجم مکتب خواند، مشغولیت مداوم درون موسیقی نظام تحصیلی او را بهم زد و بروز حوادث خونبارو آغاز نبردها مـیان مجاهدین و دولت کمونستی ، دروازهِ مکاتب را موقتاً درون ولسوالی جرم بست، نیـاز محمد زمانیکه پا بسن بلوغ نـهاد ، هیولای جلب و احضار( تلاشی) بـه سراغش آمد و او را راهی قاغوشـهای نمناک عسکری کرد، مانند هزاران جوان ناکام وطن درون 18 سرطان 1365 درون گرماگرم یک نبرد شبانـه گلولهِ بـه اش نشست و صدای روح نواز او به منظور همـیشـه خاموش شد.

هجوم اینـهمـه طوفان و مرگ و مـیر درون خانوادهِ هنرمند منگل ، بازهم نتوانست شمع فروزان موسیقی و هنر را درون فامـیل او خاموش نماید ، نوازمحمد " منگل" پسری خورد منگل راه پدر و برادر را درون پیش گرفت ونگذاشت که تا دنبورهِ منگل از صدا باز مانَد او با پشت کار و ممارست مداوم توانست ، جراغ هنر را درکلبهِ فقیرانـهِ منگل روشن نگهدارد، نواز محمد " منگل" همـین اکنون یکی از جمله هنرمندان مردم پسند بدخشان بوده کـه انشاءَالله درون شماره های بعدی صدای بدخشان او را بصورت مکمل بـه خوانندگان معرفی خواهیم داشت.

                                       آهنگ دو گانـه درون اجرای منگل و پسرش

شعر و کمپوز از فیض منگل

دوستان من بـه شما شیر و شکر مـیخوانم

بیت و نظمـی کـه منی سوخته جگر مـیخوانم

سوزش دردی دل خویش ، چه گویم بـه شما؟

شد چندی کـه بهمرای پدر مـیخوانم

آه و افغان مرا شخصی دیگر کی داند

از غمـی دلبر جانانـه اگر مـیخوانم

گرچه طفلم بمنست شوق گلسنان بـه دل

همچو بلبل بچمن ، وقت سحر مـیخوانم

یکدوسالست منی خسته عزیزان وطن

مـیکنم شکر کـه همرای پسر مـیخوانم

زادهِ منگلم و نام " نیـاز" هست مرا

به شما همنفسان بار دیگر مـیخوانم

 

اجساد مومـیای شده درون کجا دفن شدند؟

چندی قبل از طریق وسایل ارتباط جمعی اعلان شد کـه دو جسد مومـیای  شده درون ولایت بدخشان از دست قاچاقبران ضبط شد ، درحالیکه هویت قاچاقبران همچنان مجهول ماند ، سر و کلهِ اجساد هم غیب زد، و قضیـه مانند دوسیـهِ طیـارهِ کام حفظ شد، بدخشانیـها مـیخواهند بدانند کـه کدام مرده فروشان نامرد درون قاچاق این اجساد دست داشتند حتما هویت شان افشا شود، دیگر اینکه این اجساد بـه چه سر نوشتی دچار شدند. فعلاً درون کجا اند؟ آیـا نتظار یـاران دیگرشان اند؟

آیـا اجساد درون اختیـار وزارت اطلاعات و فرهنگ قرار گرفته یـا جهت تثبیت هویت ؟ بخارج رفته است؟

بزک بزک نمبر کـه بهار مـیشوه!

ولایت باستانی بدخشان درون طول صد ها سال بدینسو بنا بر دلایل خاص مورد بیمـهری نظامـهای فاسد و ضد مردمـی گذشته قرارگرفته هست ، نـه تنـها درون طول این همـه زمانـه ها هیچ توجهی درون قسمت آبادی و انکشاف این سر زمـین نشده هست بلکه زمامداران هر کدام بنوبهِ خود بصورت مداوم یـاد گار های مقدس مذهبی ،گنجینـه های فرهنگی ،آثار باستانی و احجار قیمتی این خطه را با بکار بردن صد ها حیل و نیرنگ نا مردانـه غارت و حیف و مـیل نموده اند.

با استقرار دولت موقت و سفر ریس دولت ، معاونین ریس دولت و عدهِ از اعضای کابینـه جرقهِ امـیدی درون دل مردم بدخشان روشن شد کـه شاید باالاخره شب یلدایشان بـه سر رسیده باشد خصوصاً زمانیکه ریس دولت زیر تاثیر استقبال گرم و ابراز احساسات صادقانـهِ مردم ساده دل  وخوش باوربدخشان قرار گرفت ، شخصاً وعدهِ آغاز کار قیریزی سرک تالقان-فیض آباد را برایشان داد. زمانی این امـید واری ببلوغ رسید کـه کار هموار کاری این سرک درون گرماگرم انتخابات ریـاست جمـهوری آغاز شد گرچه یکی از کاندیداهای مخالف درون همانروزها گفت اینـهمـه سرکسازی ها موقت و تا ختم انتخاباتست اما مردم کـه دران زمان بـه قول ریس دولت باور کامل داشتند گفته های او را بهیچ گرفتند.

اکنون کـه از مـیعاد آغاز کار وعده شده مدت یکنیم ماه گذشته هست نـه تنـها قیر ریزی درون کار نیست کـه بلکه سرک بـه اثر سرازیر شدن سیلابها همـین حالا بروی وسایط چه کـه بروی اسپ و الاغ  هم بسته شده هست مردم بدخشان امروز یقین کامل حاصل نموده اند کـه گفتهِ همان کاندیدا راست بوده  و هر کاری درین زمان مقطعی و نمایشی مـیباشد، از نادر گرفته که تا ظاهر و داود ، از نجیب گرفته که تا کلبی و مقصود که تا کنون بیشتر از ده حکو مت درین کشور آمد اما مردی درون مـیان اینـهمـه فرمانروا پیدا نشد که تا برای بدخشان کاری را انجام دهد. خدا کند این آخرین فریبی باشد کـه مردم بدخشان خوردند.

بدخشان درون سالی کـه گذشت

بدریـه ( مـیلاد )

مقام ولایت:وقت کارمندان مقام ولایت درون تمام سال درون پذیرای و وداع والی صاحبان کـه هر سه ماه بعد بـه بدخشان نزول مـیفرمودند خوش گذشت ، البته بیشترین سود را درین راستا گلفروشان بردند.

قوماندانی امنیـه: دشتی نگارم را میبرن کارمندان این مقام نیز چیزی کم از کارمندان مقام ولایت نداشتند  درون طول سال گذشته بـه چندین قوماندان سلامـی زدند ، یگان زدوخورد مسلحانـه ، دکان دزدی و آدمکشی را اگر درون جمع جرم و جنایت حساب نکنیم سالشان با آرامـی گذشت.

مستوفیت : بـه گمان اغلب تمام وقت مستوفیت بـه سر شماری موسسات خارجی و ملل متحد گذشته باشد کـه مـیلیونـها دالر پول را بصورت ترانزیت از بدخشان عبور دادند و چشمـهای مستوفیت مُل ومُل بسویشان مـیدید بدون اینکه ، مالیـه چه کـه حد اقل شیرینی را انسانیت نمایند.

ریـاست شـهدا و معلولین: این ریـاست سالی خوبی پشت سر گذاشت، زیرا نـه تنـها حقوق گذشتگان پرداخته نشد کـه بلکه درون اثر جنگهای منطقوی و کشت وکشتارهای سلیقوی لست شـهدا دراز تر شد ، نـه تنـها عدهِ زیـادی از خود مردگان واسطه دار بـه رسم معمول بـه امـید معاش خیـالی درون آیندهِ موهوم ، شامل لست شـهداشدند بلکه تعدادی زیـادی از معیوبین مادر زاد نیزافتخار شمولیت درون حلقهِ معیوبین را کمای د.

ریـاست معارف: شاگردان بـه امـید روغن و آرد مکتب رفتند اکثریت آنـها را درون زمـینـهای نمناک چوچنـه زد. اگر خیمـه های شاهانـهِ یونسیف کـه مانند کوشای ابو القاسم طنبورچی هیچگاهی بدل نمـیشود، نمـیبود خدا مـیدانـه کـه چه بلای دیگری بـه سر شان مـیامد. وعده های سریـالی دولت درون مورد بلند رفتن معاشات معلمـین را نیز خام طمع کرده،  پابند حاضری نموده بود. خدا کند کـه وعدهِ بلند رفتن معاش هم مانند بند برق پیـازی و سرک کرگسی نباشد.

ریـاست صحت : درون جریـان سال گذشته بر علاوه برگزاری فستیوالهای نوبتی امراض کشندهِ موسمـی و مرگ و مـیر های سهمـیوی ، تجلیل از روز جهانی صحت و توبر کلوز ، سُم درد و کلتک زن ، سرقاق و بُرنگ ، صحت عامـه شاهد مسابقات عالی بوکسنگ درون وزنـهای متفاوت ، کلتک جنگ و نانچکبازی های جالبی بود کـه باعث وجد وسرور تماشاچیـان غیر مسوول گردید.

خصوصاً زمانی بازی تماشای شد کـه ریفری مرعوب رگبار ضربات بازیگران شده از صحنـه بدر رفت و از تماشاچیـان یـاری خواست ، کـه خود صحنـه های کشتی کچ را درون ذهن بیننده زنده مـیکرد.

شاروالی:برای این ارگان حتما مدال شجاعت و تهور داده شود ، زیرا بعد از توزیع تمام ساحات سبزو سفید وشخچه درون شـهر ، حومـهِ شـهر و کوههای جلغر که تا کله مناره و خواجه سنگ رمـه بـه مستحقین چند خانـه دار و بیخانگان سرمایـه دار، درگرماگرم آبخیزی های خوفناک و روانکوب دریـای کوکچه از امواج خطرنانگهای تیغه دار نترسیده ، روی دریـا را بصورت فنی نقشـه کشی نموده و آمادهِ توزیع بـه بی سر پناهان آو باز نموده است.

ریـاست فواید عامـه: مسولین این ریـاست مانند سالهای گذشته با مـهارت توانستند که تا آدرس دفتر خود را بگونـهِ مخفی دارند کـه حتی پوسته رسان هم آنرا نیـابد. همچنان گروپهای سیـار این ریـاست توانستند تمام جمپ و جولهای وسایطی را کـه در طول سال درون سرکهای بدخشان رفت و آمد د بصورت دقیق سروی نموده ، بـه مقام وزارت گذارش دادند ، بـه استثنای فاصله بین مـیدان هوای و شـهر،  کـه مسولیت ان بدوش موسسات خارجی و ملل متحد درون راس آن یونما مـیباشد ، زیرا بیشترین خر دوانی و چشم چرانی را درین استقامت دریوران و کارمندان آنـها مـیکنند.

ریـاست مبارزه علیـه مواد مخدر: این دفتر ریکارد تعطیلات را درون سطح جهان قایم کرده، باعث تعجب و تحسین  همگان گردیده و گام بلندی را درون راستای تکامل شیوهِ اداره جدید برداشت ، بگونـهِ کـه از یک طرف قفل دروازهِ دفتر آنرا با وجود بدل بودن از نظر ت درون طی یکسال زنگ نزد و از جانب دیگرریس مبارزه علیـه مواد مخدر بدخشان با اختراع شیوهِ نوین توانست درون طول یکسال تمام امورات دفتر را درون حالیکه خودش درون کابل ساکن بود درون فیض آباد توسط ریموت کنترولی سحر آمـیزی کـه از طرف دفتر مرکزی درون اختیـارش گذاشته شده بود، اداره و رهبری کند.

خدا کند کـه ازین ریموتها درون بازار عرضه نشود ، ورنـه همانگونـه کـه مردم درون انترنیت پوهنتون مـیخوانند ،مسولین با ریموت حکومت خواهند کرد. کـه درانصورت بدا بـه حال مادون.

ریـاست انکشاف دهات: با گرفتن سهم فعال درون پروژه های همبستگی ملی با مشترکین دیگر توانستند دامنـهِ اختلافات و کشمکشـهای ذات البینی درون محلات را کـه رو بـه فرو کش داشت وسعت بخشیده و پروژه های همـیشـه ناکام را براه بیـاندازد کـه فقط بدرد قرار دادی و موسسه مـیخورد و بس.

موسسات بیخیریـه و ادارات آغا ملل: مانند همـیشـه موتر دوانی و چشم چرانی د، تمام سال خارجی ها شان بـه تیک آف و لندینگ گذشت، و وقت داخلی ها شان به  وِیلکَم  و هَو آر یُو آنـها فلایت داشتند و اینـها درایف ، البته چیزیکه تازگی داشت ، گردنبندی از فلش کارد ها و کمره ها بود  و لپتاپهای شانـهِ کـه در بسیـاری موارد، نـه داتا داشت و نـه فایل ، روز شان بـه هدایت گرفتن از جک گذشت و شبشان بـه خبر بردن بـه مایک ، هم از مردم حق گرفتند هم از قرار دادی، هم از تیل موتر زدند ، هم از کرای گادی هم از جرمـی هم از فیض آبادی.

در نتیجه فایلها پر شد و سیفها خالی. مـیشن ریپوتها نوشته شد ، بودجه ها تریشـه شد، فاقه کشـها نشـه شد اما بدخشان همچنان نیمـه جان ماند و بدخشانی ناتوان.

حقوق: با تلف حقوق دیگران حق خود را بدست آورد.

در کف مردانگی کفگیر مـیباید گرفت            حق خود را از دهان پیر مـیباید گرفت

ترافیک : بسوی موتر های شیشـه سیـاه و بی پلیت مجهز بـه هیرویین خو چپ هم سیل کرده نتوانست. اما از موتر های لینی یک مقدار معین جمپانـه و تکر پولی بدست آوردند.

ترانسپورت: بر علاوه حق گیری از موتر و بایسکل وگادی ، خر و اسپ را نیز شامل لست وسایط نقلیـه نموده به منظور انـها مالیـهِ مترقی وضع د.

کمـیسیون مستقل حقوق بشر:از بسکه مانند سالهای قبل درون مسایل مربوط بـه زنان مصروف بودند ، به منظور پرداختن بـه قضایـای دیگر وقت نداشتند، باز هم خوب شد کارشان بی نتیجه نماند چند خانـهِ اباد را ویران کرده ، باعث طلاق و جدای زنان و مردان شده، عدهِ دیگر را خَلُک و برمـه کرده زیر شته کاری مانده خودشان ده غندی خیر شیشتند، خاک خَوَرشان نبره درون شیطانی دست عزازیل را بستند، ده بارشان برکت.

محکمـه :

گوش اگر گوش من و ناله اگر نالهِ توست 

       البته انچه کـه بجای نرسد وَغَس توست.

حارنوالی :

 یک داد وصد فریـاد ای دست امنیـه ها گوشته خودشان مـیخورن، استخوانـه بـه سگ مـیتن ، بعد از مامـیپرسن چند کیلو بود.

همبستگی ملی :

با خدا دادگان ستیزه مکن   

     خدا دادگان را خدا داده است.

دهقانان:

تفاله ره مـیسوزن ، پودراره مـیبرن ، تریـاک کـه خوب ارزان شد ، شریکاشان مـیخرن

کار دهقانی خرابست، تو بگو چطو کنم   

 بپاشم ده غم بمانم ، نپاشم چطو کنم

سخنوران بدخشان

سخی آزرده

در سال 1333 درون قریـهِ قلعهِ گنبد از مربوطات مرکز ولسوالی جرم ولایت بدخشان درون یک خانوادهِ متدین دیده بجهان گشود ، قرآن کریم را نزد ملای مسجد آموخت ،  درون سن 7 سالگی برسم معمول راه مکتب را درون پیش گرفت ،  درون صنف 8 با گروههای مبارز اسلامـی آشنا شد، پهلوان خوبی بود ، ستبر ، اندام موزون و بازوان مردانـه اش همـیشـه حریف را درون مـیدان دستپاجه مـیکرد ، بـه حرفه بوهم علاقمندی خاص داشت ، همـیشـه درون گیر ودارهای سیـاسی سالهای پنجاهِ کـه بیک جریـان روزمره درون مکاتب بدخشان تبدیل شده بود ، مانند سد استوار درون مقابل اوباشان زورگو مـی ایستاد،  آنگاه کـه پدر و مادر خود را از دست داد بـه دنیـای جادویی شعر پناه برد، اشعار او از پختگی خاصی برخوردار بود ، حساسیت عاطفی را را مـیتوان درون اشعار او بسادگی تشخیص داد ، درون مدت کم اشعار پر شوری سرود ، اشعار او بیشتر روحیـهِ حماسی وعصیـانگرانـه داشت.

بعد از فراغت از دارالمعلمـین مزار درون سال 1357 بـه صفت معلم درون شـهر بزرگ مقرر شد دیری نگذشت کـه وضع بدخشان بهم خورد و شعله های انقلاب و خیزشـهای مردمـی درون نقاط مختلف بدخشان زبانـه کشید ، یکی از قربانیـان مظلوم این حوادث ، آزرده بود کـه در سال 1358 جام شـهادت نوشید و برحمت حق پیوست ، یـادش گرامـی و روانش شاد باد

 

شیوهِ پروانـه

" آزرده "

ناله ام از سیر رفعت نا رسا افتاده ام

قطرهِ اشکم ، من از چشم وفا افتاده ام

آن گلی پژمرده ام کز نارسایی های دهر

بی نصیب از فیض گلگشت صبا افتاده ام

غرق بحر نا امـیدی ها زعشرت بیخبر

من حبابی ام کـه در بحر فنا افتاده ام

نیستم گل که تا شوم زیب کنار مـهوشان

لاله ام درون قلب هامون جابجا افتاده ام

نیستم بلبل کـه هر جا نغمـه پردازی کنم

شیوهِ پروانـه دارم ، بیصدا افتاده ام

مـیرسد هر دم مرا ، زآشوب گردون کاهشی

در بیـابان عدم چون نقش پا افتاده ام

ژآشنا و غیر صدها طعنـه بر گوشم رسید

بسکه درون کوی تو من بینوا افتاده ام

بسته باشد بر رخم راه نجات از ششجهت

مجرم عشقم بزندان جفا افتاده ام

آهِ سردِ عاشقم کز شدت" آزردگی"

در حریم نا امـیدی ها ز پا افتاده ام

مخلص

ملا موسی بدخشانی از شاعران قرن 13 هست ، بعد ازب تعالیم اولیـه درون زادگاهِ خویش راهی بخارا شد ، بعد از مدتی پله های عالیـه شـهرت را بـه سرعت پیمود که تا اینکه مورد توجه امـیر عبد الاحد خان شاهِ بخارا قرار گرفت ، و تا سر حد امارت پیش رفت ، از نظم و نثر سر رشتهِ کافی داشت ، نظم او مانند معدن مروارید و نثرش مانند لعل بدخشان بود.

بستهِ حلقهِ زلفین نگارم د

همچو ضحاک گرفتاردو مارم د

مضطرب حالم و سیماب صفت درون جوشم

منکر طاقت و محروم قرارم د

سوسن آسا ببدن جامـهِ عریـان دارم

از خجالت همـه دم سر ارم د

لاله سان داغ دل ار دارم و صحرا وطنم

بیخبر از ادب شـهر و دیـارم د

مجمر آسا نـه دل سوخته تنـها دارم

بلکه سر که تا بقدم غرق شرارم د

همچو منصور نگفتیم اناالحق ز چه رو

بیگنـه نا خلفان بر سر دارم د

گلرخاندهمچو فلک از بار غم خنجر ناز

روز و شب پشت خم و فگارم د

شاهدان سوی پریخانـه بافسون و فریب

برده ازخویش ندانم کـه چکارم د

شکر الله کـه چو مرغ سحر از روز ازل

مخلص دانـهِ خالِیـارم د

غافل

مـیرزا غلام احمد غافل مشـهور بـه قاری دبیر هست ، درون نیمـهِ اول قرن 13 درون دهنو خاش زاده شد ، تعلیمات خود را درون بدخشان بپایـهِ اکمال رساند، درون شعر و خطاطی مـهارت کامل داشت ، نستعلیق را خوب مـینوشت ، او درون دربار مـیر باباخان سمت دبیری را داشت ، درون سال 1296 بمزار شریف رفت ، درون آخر عمر پریشان شد و از شدت ان دیوان خود را مرتب نموده نتوانست.

شرار آهنگم و جز ساز وحشت نبود آرامم

متاع صبحم و محمل بدوش ناقهِ شامم

نمـیدانم چسان گل کرده ام درون عرصهِ عالم

چو مـه جز پیکر خم نیست درون آغاز و انجامم

درین وادی چو من یـارب مبادا گرفتاری

که چون طاوس گرددوت من حلقهِ دامم

غم من نیست چون دور مکافاتم درین گلشن

چو خون تاک و مـینا خورد کز مـینا خورد جامم

مکن مشق تبسم که تا نسازد دهر دلخونت

که از خط جبین زهره این گردید اعلامم

دلی آگه کدورت از حوادث بیشتر یـابد

بدین معنی درین غفلت سرا غافل بشد نامم

خواجه محمد هاشم

از جملهِ صوفیـان بزرگ سر زمـین بدخشانست ، درون قرن 11 مـیزیست ، پدرش خواجه محمد قاسم از شـهر کشم بود ، او نخست پیرو طریقهِ کبریـه بود بعد تر شامل خواجگان نقشبندیـه شد، آنگاه بهند سفر کرد، مدتی درون برهانپور همرای مـیر نعمان زیست که تا اینکه مجدد الف ثانی اورا بـه سر هند طلب کرد، بـه سر هند رفت ، بمرتبهِ خلافت رسید و در برهانپور بر مسند خلافت نشست ، درون شعر مـهارت کامل داشت ، رسالات زیـادی را برشتهِ نظم درآورد و مثنوی های زیـادی سرود.

هست که تا ژولیدگی با موی مجنون آشنا

تار جان من بود با تار قانون آشنا

گرنـه یی بیگانـه هوش ، آشنا شو باکسی

کز درون بیگانـهِ خلقست و بیرون آشنا

کی شناسی مردمـی چون مردمان چشم من

تا نگردی از هجوم خلق با خون آشنا

خال آندیده یی کی عقلها ماند بجای

با چنان مـی چون شود زینگونـه افسون آشنا

ریش دل ناسور شد ، زان گیسوان مشکبار

زخم این افعی نمـیماند بافسون آشنا

شـهد دانش را بـه تلخی ها، نادانی دهد

گر بود صغرای هاشم با فلاطون آشنا

مولانا محمد بدخشی

در زمان الغ بیک شـهزادهِ تیموری مـیزیست ، درون کتاب ریـاض الشعراء نام او را حمـید نوشته اند کـه تحصیلاتش را را درون سمرقند بپایـهِ اکمال رسانده و در دربار الغ بیک از مقام ویژهِ برخوردار بود ، مـهارت چشمگیری او درون فن معما بود کـه درین مورد رسالهِ هم نوشته هست ، او یک قصیده طولانی درون مورد الغ بیک دارد کـه مطلعش اینست :

ای زلف شب مثال ترا درون بر آفتاب

از شب کـه دید سایـه کـه افتد بر آفتاب

در اخیر عمر روزگار او دگرگون شد و توبه کرد ، درون 929 قمری وفات نمود.

نمونـهِ کلام :

مشاطهِ کـه موی ترا شانـه ساخته

ارباب عقل را همـه دیوانـه ساخته

از قصهِ سکندر و دارا مگو کـه چرخ

بسیـار ازین ، قصه وافسانـه ساخته

پیمانـه گیر و ساغر صهبا طلب کـه دور

سر ها بسی کـه ساغر و پیمانـه ساخته

در ِ خراب چو گنجست مـهر تو

تا ساخته سگ تو مرا آشنای خویش

از خویش و آشنا،  همـه بیگانـه ساخته

از دوزخ و بهشت نشان داده خلق را

آن عارفیکه مسجد و بتخانـه شاخته

چشم بدخشی از پی ایثار مقدمت

مردم ، هزار گوهر یکدانـه ساخته

یـادها ولحظه ها

جیگی جیگی  

شعری محلی از دوکتور "خاکساری"

در جریـان سالهای جهاد و مقاومت مردم بدخشان لحظات دشوار و هولناکی را بـه تجربه نشستند ،  آنگاه کـه بدخشانیـها بعلت دوری از مراکز شـهری ، نبود راههای موتر رو وسهل العبور بـه ولایـات و کشور های مجاور درون زیر فشار فقر، قحطی ، محاصره اقتصادی و بیکاری درون مـیان مرگ و زندگی دست و پا مـیزدند، درون همـین حالت عدهِ آدم جلاب و مفتخوار با استفاده ارتباطات خونی ،  زد و بندهای گروهی ، روابط شخصی ، پیوند های خیشی ( نیچه پیوند و اسکنـه پیوند ) بـه عناوین مختلف بودجه های کلان دولتی و کمکی را از پول نقد و بودجهِ سرک و مکتب و جوی و پل گرفته که تا  دوا و موتر و لوبیـا و نخود و شیر و بیسکیت و کمپل و خرما و بسترهِ سفری ، چون خوان یغما بتاراج بردند و از خانـه بدوشی و گدای بـه قصر و قلا رسیدند، شاعران و فرهنگیـان بدخشان نیز کار روای های این قهرمانان نامرد را بـه نظم درآورده اند کـه اینک یکی ازین منظومـه ها را درین شماره بـه نشر مـیسپاریم و منتظر پارچه های دیگر از سوی خوانندگان هستیم:

جیگی جیگی

پیدا شناس کیسکهِ چقان، جیگی جیگی

گشتم ز کار وبار تو حیران،  جیگی جیگی

تا دینـه روز بودی تنک همچو قاف نی

امروز گشتی شوتوم کهدان ، جیگی جیگی

مـیدادی صد سلام تو خو موش مرده را!

یکباره گشتی رستم دستان جیگی جیگی

لیچ و قلیچ بودی و بی برگ و بی نوا

سرُ مـیکدی تو مرغک دیگدان جیگی جیگی

تف مـیکدی بریش خود از زور بیکسی

زده بودی تو ، جَرِی و جودان جیگی جیگی

یکدم ز خاک خیسته گرفتی رهِ فضا

بوگو! چه فند کردی؟ غُمار جان! جیگی جیگی

شاید کـه خورده باشی نمک آب سالها

کردی قُلُت تو سُفره و کَرسان جیگی جیگی

بردی بدوش بار هزاران گناه را

شُپُک صفت بگوشـهِ دالان جیگی جیگی

بستی ز پشت دست عزازیل را بمکر

گوید بـه پیشگاهِ تو شیطان جیگی جیگی

در موزه پاکیِ صدها مدال تو

در کار خیر هستی تو پَلپان جیگی جیگی

خورد و خوراک تو همـه حرامِ گوشتِ خوک

کار تو هست ، تهمت و بهتان جیگی جیگی

هر جا کـه رُند و راو بود ، مـیدوی چو مرغ

لیفه زده دو پاچهِ تَمبان جیگی جیگی

صبح که تا بشام کار تو باشد دَواک ، دَواک

اُشُپرمَه کردی ، موره و پالان جیگی جیگی

دستت رسد بپاچهِ بز مـیکنی حلال

بَیتَل سوار تابچی مـیدان ، جیگی جیگی

دندان تو بگوشـهِ مردار ،  که تا رسد

مال تو هست ، اِیقَه نَتُلتان ، جیگی جیگی

خرماره هست بجیب تو یـا داری جفت گرگ؟

یـا اینکه داری فَندُک پنـهان ، جیگی جیگی

گر تَبِیلَه ات د درون زمـین لیچ

پر مـینمای اشکم قَفلان ،  جیگی جیگی

گاهی بنام مکتب و گه پل گهی سرک

داری پروژه های فراوان ، جیگی جیگی

مردم خبر نداره و سوداش مـیکنی!

سرگین نباشد اینقدر ارزان، جیگی جیگی

هر چند نیست درون کله ات ، دانش و سواد

در تَرت و کَش نمـیشوی پسمان ، جیگی جیگی

همچون سُناچ هستی درون بَر تو بیحیـا

سِیرت نکرد کل بدخشان ، جیگی جیگی

از لَق و لِیس لحظهِ فارغ نمـیشوی

بس کن! کـه مـیکفی ! جان، جان ، جیگی جیگی

ای چاپلوس لَچَر و بی ننگ و هم سُلُق!

مداح موزیم پاک کنِ نادان ، جیگی جیگی

با چشمـهای پاره تو چون طفلک گدا

در دُمبِ هر کی هستی ، دَلنَگان، جیگی جیگی

دنبوره چی قدرت و رقاصِ ، زور وزر

خوردی نمک شکستی نمکدان ، جیگی جیگی

از مکتب خیـانت و مضمون کذب و مکر

دیپلومـها گرفتهِ آسان ، جیگی جیگی

هر گوش آشنا ، بقصهِ مکر و فریب توست

فارغ توی ز نعمت وجدان ، جیگی جیگی

هر چه دل تو خواست ، ازی نترس

امروز نیست ازی پرسان، جیگی جیگی

شام پاییز

دوکتور صبغت الله "خاکساری"

آ نگاه کـه بر گها ز هیـا هـــــــــــــوی باد ها

در انحنای قا مت تک شا خــــه ها خزیـــــد

فر یـاد ها ز با ریکهِ تنـــگ هـــــــــا

راهی بسوی جلوه گــهِ کبر یـا بریـــــــــــد

آ یینـه ها ز وحشت تصــــــویر ها شکســـت

چشم شفق براهِ سحر انتـــــــــظار ما نــــد

صد گل شگفت و زرد شد و ریخت بــــیصدا

بر دست با غبان اثر زخم خـــــار ما نــــــــد

شبنا مـه های نور پرا گــــند ماهــــــــــــتاب

لغزید اشک حا د ثه بر دامن زمـیــــــــــــــن

خط ســــــــــتاره بر ورق آ سمان نشســــت

ظلمت نشست بر رهِ خو رشید درون کمـیـــــــن

آ ن کهکهشان چو کشتی بی باد با ن خموش

در را ســـــــــــــتای حیرت انجم شناور سـت

در یـای آ ســــــــمان کـه فرو رفته درون سکوت

آ بستن تو لد طو فـــــان دیـــــگر اســـــــــت

ثور 1372 - بدخشان

 غم مخور

این شعر درون سالهای اشغال شمال توسط طالبان درون شـهر فیض آباد سروده شده است

آفتاب شـهر ما گر هست سوزان غم مخور

مـیبرد حول دلت چگری و تارات غم مخور

نرخها گر پر کشیده مـیرود سوی هوا

شاروالی هم نباشد درون غم آن غم مخور

کار پل هم گشته چون سریـال بی بی سی دراز

سال یک پایـه کنند اعمار ایجان غم مخور

گاو شیری گشته این پل باز پر کده

گاه مـیرک دوشدش ، گه ناظر خان غم مخور

آو جوزون را ببندد ره بـه بلدوزر ، پوهو!

کار بی مسلک بود بسیـار آسان غم مخور

بهر رستاق پول جمع د و خوردند چون قروت

شـهر بزرگ را ببلعند ، همچو تلقان غم مخور

اهل مسلک گر بود بی سر نوشت و در بدر

آدم هر کارهِ باشد ..... مالان غم مخور

تقس تفنگ بر آمد چون ز مرز فاریـاب

دم قد چتن گریختند ناجوانان غم مخور

یک قمندان قلدری بوردنگلی بیشاخ و دمب

مـیکند یک شـهر را از عقده ویران غم مخور

مـیشویم آخر اسیر چکمـه پوشان جنوب

خاینین زب مـیکشند که تا تاجکستان غم مخور

مـهاجر

محمد ظاهر "ظفری"

هنوز هموطنم،  جانشین پنجره ها ست

هنوز نقطهِ داغی ، بـه ثبت خاطره ها ست

هنوز درون دل هجرت نوای نومـیدی

طنین بخش دروغین،  پای سیطره ها ست

هنوز ثروت معنی ما ، به  باد رود

نشان زکوچه ِ تحقیر وفصل غر غره ها ست

هنوز بر در" خیبر" جما عتی  جمع اند

نشسته روی سرک ،  طفلکان و هاجره ها ست

هنوز د ست بـه پای ضعیف" دال" کشند

که (ده د یـا مجهی پیسی  ) بـه خیر آخره ها ست

هنوز طفلک معصوم و مادر مظلوم

تهی زحجب وحی ، ابی پناه طاهره ها ست

هنوز هیبت ( روک جا ) و دخمـهِ پولیس

به گوش مرد مـهاجر، پیـام دلهره ها ست

هنوز قاصد غربت قلم نـه بر دارد

هنوز دست اجابت ،  کمند پا سره هاست

هنوز ماتم مـهد م ،  نـه شد بـه فرجامش

چو پایگاه بر ون را بساط وبستره ها ست

ایـا ستارهٍ اقبال ما کجا خفتی ؟

که دایما سر ما برف و باد مسخره ها ست!!!

لعل کوهِ عرفان

غیـاثی (ع)

کان جوهر عشقم لعل کوهِ عرفانم

زان سبب نمود ایزد ساکن بدخشانم

بر کف گهر سنجان گوهر گرانقدرم

در صف قدح نوشان ، ختم مـی پرستانم

از مزار این گیتی گوهر سرشکم بس

زیور رخ زردم ، اشک چشم گریـانم

صوت عندلیب دل ، رونق بهار من

نگهت ریـاضِ جان ، زینت گلستانم

جلوه زان سبب دارد ، جوهر خیـال من

کز نفخت من روحی ، امتحان ز بردانم

باز ساعد شاهم ، درون هبوچهِ معنی

هفته با دو سه روزی ، درون شکار انسانم

اعترف غیـاث الدین فی البوادی العرفان

شیر بیشـهِ قدسم ، پیر این بیـابانم

نیت بد قضای سر

حکیم ناصر خسرو

چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نـه از بهر ستمکاران د

انگور نـه از بهر نبید هست به چرخشت

عیسی بـه رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت بدندان سرِ انگشت

گفتا : کـه کرا کشتی که تا کشته شدی زار؟

تا باز کـه او را بکشد ، آنکه ترا کشت

انگشت مکن رنجه بـه در کوفتن

تا نکند رنجه بـه در کوفتنت مشت

 

 

این آب پر از کلوخ هست ، دیگر کلوخ نمانید

"سوریـان"

همانگونـه کـه از قراین بر مـیاید جامعهِ جهانی درین اواخر ظاهراً  چنین وا نمود مـیکند کـه به قسمتی از تعهدات خویش درون قسمت کمک بـه مناطقیکه اقتصاد آنـها شدیداً وابسته بکوکنار مـیباشد واسکت عمل بپوشاند ، درون همـین راستا سه هفته قبل موسسهِ USAID با دهل و نقاره و سر و صدای روانکوبی وارد ولایت بدخشان شده درون شـهر نو فیض آبادتاجپوشی نموده ، دو خانـه را بـه کرایـهِ ماهانـه 2000 و 4000 دالر مفتخر ساخت ، چند روز بعد این سخن بر سر زبانـها افتاد کـه این موسسه با خلته های پراز دالر آمده که تا کشت کوکنار را درون بدخشان ریشـه کن کرده نیـاز مندیـها ی مردم بدخشان را رفع نماید ، جالبتر اینکه این عزیزان درون رکاب خود موسسهِ دیگر بنام PADCO  را نیز آورده اند که تا با اصطلاح خود شان امپلیمـینتاتور باشد ، همچنان از انجوهای دیگر هم خواستند که تا پروپوزلهای خویش را جهت گرفتن فوند تهیـه دارند.چنین استنباط مـیشود کـه این تازه رسیده ها هم همان ترانـه های کهن را با کمپوز نو مـیسرایند ، باز هم سخن از سکول ، واتر سپلای و انفراسترکچر هست و تمام ، شاید اینـها نیز بخواهند که تا مکتب بی مـیز و معلم و کلینیک بی دوا و داکتر را به منظور بار هفتم ترمـیم نمایند.همـه مـیدانند کـه حیـاتی ترین ضرورت مردم بدخشان اول سرک هست و بعد رشد زراعت ، مالداری ، قوهِ برق و توسعهِ توریزم ، اما هر چه موسسه و کوهسسهِ کـه درین وطن گام مـینـهد گوی کـه کر و لال اند زمانیکه مردم ازین نیـاز ها حرف مـیزنند گویکه درون کودکی بـه مرض مننژیت مبتلا شده و قوهِ شنوای را از دست داده اند ، همـینطور قوهِ تکلمشان درین مورد جام مانده و ساعتها با ایشان صحبت کنی حرفی از دهانشان بر نمـیاید فقط همـه حرفشان ترمـیم و رنگمالی هست و تمام ، کـه انسان گمان مـیبردی اینـها را سوگند داده هست که کاری ثمر بخشی را به منظور مردم افغانستان انجام ندهند.قرار هست موسسه امریکایی USAID مبلغ درون حدود 600 لک دالر امریکای را از سر جمع کمکهای جامعهِ جهانی جهت کمک رشد و توسعهِ اقتصاد بدخشان و عرضهِ خدمات موثر به منظور تقلیل کشت کوکنار درون جریـان 4 سال آینده درون بدخشان بمصرف رساند. همانگونـه کـه متذکر شدیم ضرورت اساسی و حیـاتی مردم بدخشان درون قدم اول داشتن سرک اساسی موتر رو است. جهت معلومات یـاد دهانی مـینمایم کـه فاصلهِ تالقان الی فیض آباد180 کیلومتر هست که همـین حالا طی این مسافه توسط موتر 10 ساعت را درون بر مـیگیرد ، بنابر وعده های مکرر ری جمـهور افغانستان حتما کار قیر ریزی آن درون ماهِ حمل سال 1384 آغاز مـیافت کـه اینـهم مانند وعده های دیگر که تا هنوز جامـه چه کـه واسکت عمل هم نپوشیده هست اما مردم بدخشان هنوز هم امـید خود را بـه آغاز کار این پروژه ، هر چند کـه بی انجام هم باشد از دست نداده اند زیرا انتخابات پارلمانی درون راه هست و هنوز هم آراءِ مردم ولو کـه به شکل سمبولیک هم باشد به منظور مشروعیت بـه ادامـهِ حاکمـیت نظام ضروری پنداشته مـیشود.

فاصله کابل الی شـهر بهارک از راهِ پنجشیر 400 کیلومتر مـیباشد کـه با تکمـیل شدن کار قیر ریزی سرک گلبهار- بازارک ، فاصله 140 کیلومتراین سرک قیر ریزی شده ،  برای260 کیلومتر ان نیـاز بـه قیر ریزی باقی مـیماند ، ناگفته نماند کـه مردم سختکوش و مقاوم بدخشان کار اعمار این سرک را درون جریـان سالهای جهاد و مقاومت با دست خالی و شکم گرسنـه بـه سر رسانده و راه عبور و مرور وسایط نقلیـه بـه شمول کاماز را ازین مسیر باز نمودند کـه در جریـان سالهای مقاومت یکی از مزدحم ترین راهها درون شمالشرق کشور بود.همگان از طریق وسایل ارتباط جمعی مکرر شنیده ایم  کـه حد اکثر مصرف  قیر ریزی یک کیلومتر سرک درون مسیر شاهراهِ کابل –قندهار یک لک دالر شده بود.

بناءً اگر موسسهِ USAID به منظور جیب سازی نیـامده و واقعاً مـیخواهد از یکطرف مصدری خدمتی به منظور بدخشان شود و از سوی دیگر تضمـین قطع کشت کوکنار را از مردم بدخشان بیگیرد ، با مصرف 26 مـیلیون از سر جمع همـین بودجه کار قیر ریزی این جاده را بـه سر رساند که تا از یکطرف بدخشانی ها بتوانند درون جریـان 6-8 ساعت خود و محصولات گرانبهای بدخشان را بکابل برسانند و از سوی دیگر  راه به منظور باز شدن نزدیکترین جاده بین کابل ، چین و تاجکستان و بازار های محلی آسیـای مـیانـه نزدیکتر گردد.34 مـیلیون دیگر را صرف پروژهای زراعتی ، مالداری ، رشد صنایع دستی محلی و توسعهِ توریزم نماید البته حق خود را هم بیگیرد زیرا همـه مـیدانند کـه گربه به منظور رضای خدا موش نمـیگیرد.بدینوسیله از مردم بدخشان و مقامات رهبری بدخشان مـیطلبیم کـه بعد ازین درون مقابل عملکرد های موسسات داخلی و خارجی بـه شمول دفاتر ملل متحد بی تفاوت نمانند ، زیرا مصارف تمام این موتر دوانی ها و طیـاره پرانی های کـه کارمندان داخلی و خارجی این موسسات مـینمایند از معاشات بلند دالری گرفته که تا کرایـهِ خانـه ها و موتر ها و عیـاشی های بی رویـه آنـها از سر جمع بودجهِ کمکهای جامعهِ جهانی بـه افغانستان پرداخته مـیشود ، هیچکسی یـا موسسهِ از بودجهِ شخصی خود یک افغانی را به منظور ملت افغانستان بخشش نمـیدهد بلکه همـهِ این موسسات از فوگرقته تا AKDN ، از یونسیف گرفته که تا دبلیو-اچ-او ، از افغان اید گرفته که تا یو-اس-اید همـه و همـه تمام مصارف خود را ازبودجهِ کمکهای جامعهِ جهانی به منظور افغانستان تهیـه نموده و در نقش یک قرار دادی مسولیت تکمـیل صادقانـهِ قرار دادها و پروژه ها را داشته و باید امانت را با صاحبش کـه مردم فقیر افغانستانست برسانند کـه متاسفانـه هیچگاهی درین راه از خود صداقت نشان نداده اند. شاهد مدعای ما بـه تخت و بخت رسیدن صاعقه وار کارمندان این موسسات هست که درون هنگام شامل شدن بـه موسسه نان خوردن ندارند اما بعد از گذشت چند سال صاحب خانـه ، موتر ، فروشگاه و صد ها چیز دیگر مـیشوند .ازین تاریخ بـه بعد حتما پروژه ها واولویت ها توسط دولت بـه مشوره مردم تعین شده و موسسات آنرا انجام دهند درون غیر آن عذر این مـهمانان پر رو تر از صاحبخانـه خواسته شود و دلایل اخراج آنـها رسماً بـه سمع مقامات عالی دولت و رهبری آنان رسانده شود ، مردم و مقامات متیقین باشند کـه اینـها افغانستان را بـه آسانی رها نخواهند کرد زیرا چنین عاید مفت و تجارت آسان را درون هیچگوشـهِ دنیـا نمـیابند اگر آنـها را از یک درون بیرون نمایند از ی دیگر دوباره مـیایند.اینـهمـه سیـاه و سفید و سرخ و زردی کـه مانند مور و ملخ از سراسر دنیـا بـه اینجا سرازیر شده اند متخصصین و کارفهمانی نیستند کـه از روی دلسوزی به منظور خدمت بمردم ما امده باشند بلکه اکثراً افراد بیکار و عاطلی اند کـه در کشورهای خود مصروفیت نداشته بـه اساس قرار داد چند ماهه بـه افغانستان آمده درینجا هم کار را یـاد مـیگیرند و هم بیشتر از 70 فیصد بودجه کمکها را بخود اختصاص مـیدهند. بنابرین زمان آن فرا رسیده هست تا مردم نقش اساسی را درون تعین اولویتها بازی کنند نـه داریکتر و پروگرام مـینیجر و سکرتر.

نامـهِ وارده

ریس دولت منتخب قرضدار مردم

نامـهِ سر گشادهِ کارمندان کمپاین انتخاباتی حامد کرزی درون بدخشان بـه ریس جمـهور کشور منتخب

محترم ریس جمـهور اسلامـی افغانستان!

بتاریخ 18 سنبلهِ سال 1383 عدهِ از برادرانی بدخشانی ما جهت بـه پیش بردن کمپاین انتخاباتی شما ببدخشان آمده درون شـهر نو فیض آباد خانـهِ خلیفه صدیق را ماهانـه هزار دالر بکرایـه گرفته دران دفتر باز نمودند، مایـان هر یک حفیظ الله ، محمد سرور ، محمد فاضل  و نور الله سر از تاریخ 18 سنبلهِ 1383 درین دفتر بـه کار گماشته شدیم ، چند روز بعد از ختم کمپاین به منظور ما ابلاغ د کـه به اساس هدایت محترم حامد کرزی ریس دولت منتخب دفتر کمپاین که تا برگزاری انتخابات پارلمانی فعال باشد و کارمندان گماشته شده وظایف را ترک نکنند،  بعداً همـه مسوولین راهِ خود را گرفته رفتند ، ازان مدت که تا کنون تنـها خبر مقرری آنـها را درون پستهای وزارت ، ریـاست وولایت از رادیوها مـیشنویم و بس.

 این برادران نا جوان دیگر از ما نپرسیدند کـه از کجا آمدید و به کجا مـیروید. حتی زنگهای تیلفونی ما را هم اوکی ند.ما مردمان ساده دل بـه دلپری اینکه کارمندان کمپاین ریس جمـهور منتخب هستیم ، شاید مانند هواخواهان دیگر ریس جمـهور ها بر علاوهِ معاشات و امتیـازات حتماً تقدیر شده بـه نان و نوای هم مـیرسیم بـه هیچ جای دیگر وظیفه نگرفته ، از نانوا گرفته که تا قصاب و علاف قرض نموده درون دفتر مصرف کردیم ، بعد از پیروزی شما همـه مردم متوجه مابودند کـه از خاک خواهیم خیست  اما امروز گپی ما بجای رسیده کـه از دست قرضدارها از خانـه بر آمده نمـیتوانیم.بدین ترتیب معاشات ششماههِ کارمندان و کرایـهِ ششماههِ خانـه بالای کمپاین شما مانده است.ازینکه شخصاً جناب شما قرضدار ما هستید نـه دولت ، بدینوسیله خواهشمندیم که تا قرض ما را از دارایی شخصی خود بپردازید، امـید واریم که تا بی پیسگی را عنوان ننمایید زیرا با درنظر داشت اینکه هر وزیر کابینـهِ شما دو هزار دالر کرایـهِ خانـه ، معاش کافی و 60 هزارافغانی دسترخوان پولی دارند حتماً معاش شما بیشتر از ایشان مـیباشد.ازان مدت که تا کنون بهر دری کـه رفتیم سخن مارا نشنید ، بـه والی بدخشان عرض کردیم خندهِ بسیـار کرده گفت : با مدعی شما چه کرده مـیتوانم او ریس جمـهور هست و من والی ، بهی عرض کند کـه بالاتر ازو باشد دیگر هیچ راهی نیـافتیم که تا صدای خود را بگوش شما برسانیم ،زیرا نـه کرایـهِ آمدن که تا کابل را داریم و نـه مـیتوانیم بـه شما برسیم ، یگانـه راهِ رساندن صدای خود بگوش شما همـین صدای بدخشان را یـافتیم خدا کند کـه مسوولین نشریـه غیرت کنند و نامـهِ ما را نشر کنند. اگر شما هم داد مارا ندادید آنگاه عرض حال خود را بهی مـیکنیم کـه حتماً دادرسی خواهد کرد .

                                                                                                     

                                               با احترام

                                          حفیظ الله      آشپز

                                      فاضل               کارگر

                                 محمد سرور              چوکیدار

                              نورلله                       شاگرد آشپز

                          خلیفه صدیق                   صاحب خانـه

                   در کمپاین محترم حامد کرزی  درون ولایت بدخشان

نوت: حتما متذکر شد کـه حقوق افراد مذکور با وجود تمام تلاشـهای آنان و نشر این نامـه درون صدای بدخشان که تا هنوز( 1/2/1385 ) پرداخته نشده است

تیمـهای بازسازی ولایتی درون بدخشان دست بـه زمـینکاوی زده اند.

به روایت مردم شواهدی آشکاری درون دست هست که تیمـهای بازسازی ولایتی درون ولایت بدخشان دست بـه یک سلسه اقدامات مشکوک زده اند ، اهالی محلی  مـیگویند طی دو ماه گذشته عدهِ از منصوبین این واحد ها درون نقاط مختلف بدخشان دست بـه کاوش و علامـه گذاری قلعه های مخروبه و بقایـای شـهرکهای باستانی زده اند چنانچه درون ماهِ حوت گذشته درون مناطقی مانند  آوخوره واقع درون بین دشت فراخ و جرم ، خوشـه تاش درون بهارک و چهل شـهیدان حفریـاتی را انجام داده اند ، همچنان مناطقی دیگری مانند کافر قلعه درون خوستک جرم را نیز مورد بازرسی و تجسس قرارداده اند. این حرکات منصوبین تیمـهای باز سازی ولایتی این فکر را درون اذهان مردم مایـه بخشیده هست که آنـها نـه درون راهِ عمران و بازسازی گام مـیگذارند بلکه بدنبال یـافتن گنجینـه های زیر زمـینی و آثار باستانی بدخشان درون کوهها و دره ها سرگردان شده اند. جالبتر اینکه مردم محل بعد حفریـات آنـها دست بـه حفریـات گسترده تر درون مناطق متذکره زده اند. اکنون همـه مردم محلاتمراقب اند ، بیبینند کـه این تیمـها کجا مـیروند و چه مـیکنند ، بمجردیکه انـها ناحیـهِ را مورد بر رسی قرار دهند شب ان روز مردم زمـین ان ناحیـه را زیر وزبر مـیکنند. ازینکه این تیمـها اکثراً بدون تفاهم با ارگانـهای دولتی و مردم بـه محلات بـه همرای یک ترجمان سفر مـیکنند درون بعضی موارد با عث بروز سوءِ تفاهمات جدی مـیشود چنانچه سه هفته قبل عکسبرداری آنـها از عدهِ زنان درون یکی از قراءِ ارگو باعث شد که تا زنان و کودکان با سنگ و چوب بالای اعضای تیم حمله نموده آنـها را از قریـه برانند. ااتفاقاً فردای آن روز نیروهای پولیس مبارزه علیـه مواد مخدر وزارت داخله بـه بازار ارگو حمله بـه قول مردم محل مقادیری متنابعی تریـاک ، هیرویین و پول نقد را ضبط ، تریـاک را درون محل حریق نموده پول و هیروین را با خود بردند. درون عصر همانروز شایعهِ درون سراسر بدخشان پخش شد کـه حمله ببازار ارگو توسط تیم باز سازی بـه انتقام از سنگباران مردم سازمان دهی شده است، اینگونـه سوءِ تفاهمات ممکنست باعث ایجاد بد گمانی ها بیشتر نزد اهالی شود کـه مخالفین دولت و قاچاقبران بهره برداری وسیعی تبلیغاتی را ازان خواهند نمود.

تو کـه نوشم نـهِ نیشم چرایی؟

منیژه "بهار"

مردم بدخشان ازمداخلات بیجای عدهِ از کابل نشینان کرسی گرای بدخشانی  کـه در کابل پستهای عالی ملکی ، نظامـی را درون ساختار دولت بـه آدرس نمایندگی مردم بدخشان درون اختیـارگرفته اند و یـا چایگاه های ویژهِ سیـاسی خارج از ساختاردولت دارند ،  درون امور اداری و اعمال نفوذ انـها درون تعغیر و تبدیل کارمندان ملکی و نظامـی دولت بجان امده اند ، شاید درون جریـان سه سال گذشته درون هیچ ولایتی دیگر بگونـهِ بدخشان تعغیر و تبدیل  حلقوی درون پستهای دولتی البته چند پست محدود ، صورت نگرفته باشد. درون یعضی موارد یک قوماندان یـا ولسوال هنوز رسماً کار را آغاز نکرده هست که شخصی دیگری با مکتوب رسمـی مزین با مـهر و امضای شاهانـه بـه سراغش مـیرسد و ادعای حاکمـیت بر کرسی را مـیکند. درون جریـان سه سال گذشته بدخشان از والیـان پارسلی گرفته که تا روسای ریموتکی و قوماندانان دیسانتی نمونـه های بسیـاری را بـه پیشواز نشست ، کـه هیچکدام کاری را از پیش نتوانست مگر اینکه جیب سازی د و رفتند. کابل نشینان بدخشانی کـه طی سالیـان دراز سوار بر شانـه های مردم بدخشان فرمان راندند ، از فقر و ناتوانی، گمنامـی و بد بختی بـه کرچ و کلاه ، قصر و قلا ، نام و نوا رسیدند که تا کنون نـه تنـها کوچکترین خدمتی را به منظور مردم بدخشان انجام نداده اند کـه اگر درین مورد ادعای دارند بخارا دور گز و مـیدانش قریب آدرس بدهند که تا بیـابیم ، بلکه هنوز هم درون مرکز کشور خود را درون سکوی نمایندگی مردم بدخشان جا زده و به بهره برداری ها ی شخصی از آدرس مردم بدخشان ادامـه مـیدهند ، اگر پروژهِ به منظور بدخشان داده شود حتماً انجوی وابسته بـه انـها حتما امتیـازبه سر رساندن آنرا داشته باشد البته درون روی کاغذ نـه درون عمل ، زیرا بدون شک پول از کابل ببدخشان منتقل نشده مصرف آن تیر مـیشود. این عزیزان کـه سالیـان دراز خاک را درچشم مردم بدخشان زده بـه ثروت ، قدرت و عزت دست یـافته اند حاضر نیستند بدین سادگی ها دست از سر مردم محروم بدخشان بر دارند. درون شرایطی کـه بیشتر از 80 فیصد مردم بدخشان از نبود مکتب ، شفاخانـه ، سرک ، آب وسر پناهِ مناسب رنج مـیبرند ، این آقایون هر کدام بارگینی از کروزر های آخرین مدل و کلکسیونی از قصرهای مجلل و بلند منزلها را گرد آورده ، بعیش اند. این کرسی نشینان با آنـهم اکتفا نکرده هر یک تلاش دارند که تا وابستگان و همپیمانان خویش را درون پستهای مـهم ملکی و نظامـی ولایت و ولسوالیـها جا بجا کرده منافع منطقوی خویش را بدینوسیله تامـین نموده وتاثیر خویش را درون تحولات سیـاسی ، اجتماعی ، نظامـی و اقتصادی منطقه حفظ نمایند . آنـها درون اکثر موارد با استفاده از شناخت شخصی ، مقام دولتی و روابط  سیـاسی خویش افراد بیکفایت ، فاسد و نا آگاه از امور را درون پستها مـیگمارند کـه باعث تشدید اختلافات منطقوی ، رشد فساد اداری و بروز نارضایتی های عامـه مـیگردد. طی سالهای گذشته گماشتن افرادی خارج از بدخشان درون پستهای کلیدی باعث شده  که تا این مسوولین بعلت دوری راه و نبود امکانات مواصلاتی از یکسو و مساعد نبودن شرایط به منظور زندگی فامـیلهایشان درون بدخشان از سوی دیگر ، بصورت مجرد و دور از فامـیل خود درون بدخشان باشند بناءًً درون اکثر موارد ببهانـه های مختلف  اکثر وقت خویش را درون مرکز نزد فامـیلهای خویش گذرانده و امکانات دولتی را درون امور شخصی بکار ، درون بسیـاری موارد بودجهِ دفتر ، واسطهِ نقلیـه ، وسایل مخابراتی و معاش مامورین را نیز با خود اند، گاهی مانند توریست آنـهم بـه معیت کدام خارجی یـا هیت داخلی زمـین بدخشان را با قدوم خویش پر فیض کرده اند، فقط با ریموت کنترول امور دفتر خود را از کابل اداره کرده اند کـه این خود بـه بلند رفتن گراف انارشی و سوء اداره کمک نموده و باور مردم را روز بروز بـه حکومت مرکزی ضعیفتر مـیسازد ، بدینوسیله از مقامات ذیصلاح جمـهوری اسلامـی افغانستان خواهانیم که تا دیگر درون امور مربوط ببدخشان بـه آراء مردم ساکن درون بدخشان مراجعه نموده و از خبرگان ساکن درون بدخشان وعامـهِ مردم بدخشان درون مسایل مربوط بـه بدخشان مشوره بیگیرند ، از کرسیگرا یـان کابل نشین مـیطلبیم که تا دست از سر مردم دردمند بدخشان برداشته ، بیشتر ازین مانند دایـهِ مـهربانتر از مادر باعث درد و رنج مردم بدخشان نشده ، درون سوگ مصیبت دیدگان بدخشان اشک تمساح نریزند ، با آنـهمـه سرمایـه های کـه تا کنون بـه قیمت اشک و خون فریـاد هزاران بدخشانی بدست آورده اند به منظور خویش بهشت خود را ساخته ، بعیش نشینند  درون غیر آن:

چشم تنگ مرد دنیـادار را      

              یـا قناعت پر کند یـا خاک گور

خيابان فيض آباد هم باز سازی شد؟؟

عصمت الله "شرقی"

باز سازی امروز یک واژهِ هر گوش آشناست ، شاه و گدا مـیداند کـه باز سازی مراحلی زیـادی دارد ، جیب سازی ، خانـه سازی ، بارگین سازی، شرکت سازی....... آنگونـه کـه از قراین مـینماید متخصیصین بازسازی که تا کنون درون راستایی کار خود پیشرفتهای شایـانی نموده اند.زیرا بر علاوهِ اینکه خود شان برنامـه های باز سازی را درون قسمت خود تکمـیل کرده اند بعضیـها وابستگان و اقارب خود را نیز شامل پروگرام های باز سازی  کرده اند.پروژهِ کانکریت خیـابان فیض آبادهم یکی از جملهِ صد ها پروژهِ هست به برکت بازسازی آغاز شده هست و حتما به اساس نوشته های لوحهِ آن بتاریخ 20/1/2005(سه ماه قبل ) تکمـیل مـیشد، اما بعوض آنکه پروژه مطابق پلان تکمـیل شود ، اصلاح سن شده تعغیر مسلک داده بـه بازار دستفروشان مبدل شده هست ، خوشا بحال مـیدان فروشان و ته جایی گیران.وسایط نقلیـه مجبورند که تا از طریق مندوی طی طریق نمایند ، باز هم جای شکر هست که همـین راهِ مندوی بود ، اگر نمـیبود چه مـیشد؟ شاید یوناما کـه اکنون درون نقش وکیل مع موسسات و شاید هم کله خور نقش بازی مـیکند دفاعِ فلمـیی ازین گونـه پروژه ها نماید.

پل دوستان بکام دشمنان

پل دوستان کـه مدتها شـهر نو و شـهر کهنـه را درون فیض آبادمرکز ولایت بدخشان بهم پیوند مـیداد بیشتر از دو دهه بار بدخشانیـان را صبورانـه بدوش کشید درون اوایل استقرار حکومت اسلامـی دیوار استنادی یکی از پایـه های آن درون زیر ضربات مرگبار امواج لگام گسیختهِ دریـای کوکچه خورد شد، با وجود انکه این یگانـه پل عمده درون شـهر بود توجه کمتری بدان صورت گرفت عدهِ از مسوولین بی احساس وقت با وجود آنکه چندین بار بودجه به منظور ترمـیم آن گرفتند اما بودجهِ شخصی خود را با آن تقویـه نمودند و کلوخ مانده از آب گذشتند ، هر چند کـه بعداً پلی دیگری بـه مصارف بسیـار گزافی آباد شده و  بـه بهره برداری سپرده شد (هر چند از بودجهِ این پل عدهِ زیـادی از ناظر گرفته که تا مـیرک بـه نان و نوا رسیدند) .

پل دوستان کـه در گام نخست فقط یک پایـهِ آن متضرر شده بود بـه مرور زمان مورد توجهِ خس دزدان واقع شده و یک تعداد چوبهای خود را هم از دست داد ، درون حال حاضر پایـه های کانکریتی این پل آباد بوده  خود یک پروژهِ نزدیک بـه اکمال هست زیرا اگر بخواهیم اعمار یک پل را از صفر بدین مرحله برسانیم بیشتر از یک لک دالر هزینـه مـیگیرد ، چه مـیشود کـه موسسات و دولت پل دوستان را از لیست سیـاه کشیده و در راهِ ترمـیم آن گام بردارندزیرا با مصرف نـه چندان زیـادی مـیشود دو بار ه آنرا احیـای مجددنموده بـه بهره برداری سپرد کـه درانصورت مشکلات عمدهِ مردم شـهر خصوصاً مریضداران و پیـاده روها رفع مـیگردد.

 

کشت تریـاک درون بدخشان بیشتر از 70% کاهش یـافته است

زمـینـهای سرخ سبز مـیزنند ، اگر امسالی سری ببدخشان شاید درون گام نخستین باورش نیـاید کـه اینـهمـه زمـین چگونـه از شر تریـاک رهای یـافتند ، درون سال روان مـیزان کشت تریـاک درون سراسر ولایت بدخشان بگونـهِ حیرت انگیزی کاهش یـافته هست ، درون سال گذشته فاصله مـیدان هوای فیض آباد که تا شـهر مانند قالینـهای ایرانی سرخ وسفید بود اما امسال مانند مخمل سبز است، همچنان درون ولسوالی جرم و مربوطات عنعنوی آن مـیزان کشت تریـاک بیشتر از 60 فیصد کاهش یـافته است. تمایل بـه زرع کوکنار درون دیگر مناطق بدخشان نیز گراف نزولی خود را مـیپیماید این درون حالیست کـه دولت بـه وعده های بلند بالایی کـه طی سه سال گذشته بمردم داده هست کمترین وفا را نموده است، همچنان موسسات داخلی و خارجی کـه در طول ده ها سال مصروف جیب سازی و کلوخ مانی درون بدخشان بودند ، همان سناریوهای مضحک گذشته را تکراراً بـه نمایش مـیگذارند اگر چند مکتب حنجروتی ، پلهای دوغاوی ، جوار های پلاستیکی وخیمـه های یونسیفی را بحساب نگیریم ، کدام کاری موثر و ثمر بخشی که تا کنون درون بدخشان بـه سامان نرسیده هست تا درون بلند بردن اقتصاد منطقه و حل مشکلات اساسی مردم کمک نماید.

اکنون کـه مردم بدخشان بـه صلای دولت مبنی بر قطع مواد مخدر لبیک گفته و دست از زرع کوکنار کشیده اند منتظر اند که تا بیبینند دولت و دوستان بین المللی، درون مقابل پاداش را بـه کیـها مـیدهند بـه مردم  بدخشان؟ بـه موسسات دالرخوار؟ یـا بـه حاکمان دولتی محلی؟

اگر دولت واقعاً خواستار ریشـه کن زرع تریـاک درون بدخشان باشد حتما گامـهای موثری را درون راستای حل نـهای مشکلات اساسی مردم بدخشان برداشته و به سناریو های نمایشی موسسات دولتی وغیر دولتی زیر نام باز سازی کـه در حقیقت همان جیب سازی عنعنویست خاتمـه بخشد درون غیر آن نبود سرکهای اساسی ، بیکاری ، فقر فزاینده و عدم دسترسی بـه بازارها و مراکز شـهری باعث مـیگردند که تا مردم دو باره بـه زرع تریـاک رجوع نمایند.

 

 




[صدای بدخشان - شماره دوم صدای بدخشان دشتی نگارم را میبرن]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 29 Sep 2018 12:36:00 +0000



سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم

صدای بدخشان

سال سوم/شماره پانزدهم   صدای بدخشان   7/11/1385

 هفته نامـه صدای بدخشان مشترک مـی پذیرد

در صدای بدخشان اشتراک نماييد و هفته نامـه خويش را از مراکز توزيع درون مرکز و ولايات بـه دست آوريد.

وجه اشتراک سالانـه: ۲۵۰ افغاني

وجه اشتراک شش ماهه: ۱۵۰ افغاني

براي محصلين و متعلمين: سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم نصف قيمت

اشتراک کنندگان مي‏توانند وجه اشتراک را بـه نمايندگي هاي توزيع هفته نامـه درون مرکز و ولايات تحويل داده و هفته نامـه خويش را از همان مرکز توزيع بـه دست آورند.

 

سرمقاله

 

بعد از حوادث 11 سیپتامبر   به منظور نخستین بار درون تاریخ کشور ما بعد از دو نیم دهه جنگ ، سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم ویرانی و برادر کشی  چانس استثنایی به منظور مردم رنج دیده افغانستان مـیسر شد که تا بتوانند اازین فرصت درون راستایی باز سازی کشور ویران شده واقتصاد نابود شده  خویش حد اعظمـی بهره برداری را نموده و زمـینـه را به منظور ایجاد تفاهم سراسری ، وحدت ملی واقعی نـه شعاری  و نـهادینـه فرهنگ شـهروندی و مسئولیت پذیری ، بجای قوم پرستی ، قبیله گرای  و تفرقه افگنی  ، مساعد نمایند.

بعد از توافقات بن مردم ما بدین باور بودند کـه دوران تیره بختی ساکنان این سر زمـین بـه سر رسیده و در جریـان چند سال آینده تمام زخمـهای  وارده بر پیکرهِ فرهنگ و اقتصاد و ساختار های زیر بنایی جامعهِ ما مرحم گزاری شده و التیـام مـیابند.

اما صد درد و صد دریغ کـه چنین نشد ، بعد از اعلام پرداخت کمکهای سخاوتمندانـهِ جامعه جهانی بـه افغانستان از یکطرف افراد فرصت طلب و استفاده جو از سراسر جهان با بـه دوش کشیدن ژنده موسسات خیریـه و انجیو و نـهاد های جامعهِ مدنی مانند مور و ملخ بـه افغانستان سرازیر شدند و از سوی دیگر کشور های کمک کننده بنابر ضرب المثل مشـهور" بز درون غم جان کندن و قصاب درون غم چربو" از یکسو مـهره های بی کفایت و ناتوان افغانی الاصل وابسته بـه خود را درون پستهای کلیدی دولت بـه عنوان سهمـیه نصب د و از سوی دیگر اتباع بیکار و بی بند و بار خود را کـه در کشورهای خود کار مناسب حال خود نداشتند درون هئیت کارمند موسسات و دفاتر ملل متحد بر شانـه های مردم بیچاره ما تحمـیل نمودند از جانب دیگر رهبران افغانستان خصوصاً احزاب کـه در گذشته بنام مـیانـه رو شـهرت داشتند بیشتر پستهای  مـهم و پول سازدولتی را بین خود تقسیم نموده وباز هم افراد بی کفایت ، ناکارا و غیر متعهد بـه افغانستان را بر دولت تحمـیل د.

چنانیکه این افراد تحمـیل شده بر دولت حتی حاضر نبودند درون بدل کرسیـهای وزارت و بالاتر ازان حتی بـه شکل ظاهری هم کـه شده از تابعیت خویش بگذرنداز همان روز نخست آغاز کار دست بـه استخدام افراد وفادار بـه خود از تیپ خودشدند درحالیکه تمام هوش و فکر شان بـه سرزمـینـهای بود کـه خانواده هایشان درانجا زیست داشتند بیشتر توجه خویش را درون جمع آوری پول نمودند و کمتر را بـه مردم ، کـه در نتیجه هرکدام دست بـه ایجاد انجیو ویـا شرکت ساختمانی زدندو بودجه های کمکی را با دوستان خود تقسیم نمودند.

همانگونـه کـه امروز شاهد هستیم مـیلیـارد ها دالر درون جریـان پنج سال گذشته مصرف شد اما آنچه را کـه مردم ما توقع داشت انجام نپذیرفت.

جالبتر ایسنت کـه هر کدام ازین شایسته سالار ها زمانیکه بر پشت پردهِ تلویزیونـها ظاهر مـیشود با چنان طمطراقی از کارکردهای خود صحبت مـیکنند و سنگ صداقت را بر های خود مـیزنند کـه بیننده ها خجالت مـیکشند و بر جرئت شان آفرین مـیگویند.

از سوی دیگر عدهِ تاجران بی احساس افغانی زمـینیکه تنور را گرم دیدند وارد افغانستان شدند و به عوض اینکه دست بـه احیـای فابریکات و پر.وژه های تولیدی بزنند تاسیسات را ایجاد نمودند کـه فقط کارآنـها جمع آوری پول از افغانستان و انتقال آن بـه خارج شد.

فقط شرکتهای مصرفی را ایجاد نمودند که تا در جریـان چند سال پولی را کـه از دست موسسات و شایسته سالاران جان بدر بود آنـها جاروب نمایند کـه چنین د نتیجه همان شد کـه در کشور مانند افغانستان که تا کنون 5 شرکت تیلفون ایجاد شده و هنوز هم دو قرت ونیمش باقیست.

با کمال تاسف امروز کـه ما بر گذشته نظر اندازی مـی نمائیم مـی بینیم کـه بسیـاری فرصت ها را از دست داده ایم.

با جرئت مـیتوانیم بگوئیم که  بخش اعظم کمکها توسط تیمـی از نامردان وطنی و ولگردان خارجی تاراج شده ، غارت شده، حیف و مـیل شده هست ، بدانگونـه کـه قسمت اعظم مردم ما از حضور قوای حفظ صلح ملل متحد درون روز های نخست سقوط طالبان استقبال د دیگر بیشتر مردم افغانستان درون مقابل حضور این نیروها حساسیت پیدا کرده اند.

نیروهای طالبان کـه در سالهای نخست بعد از سقوط هرگزی درون مورد ظهور مجدد شان اندیشـه نمـی نمود بیک خطر جدی مبدل شده هست زیرا کارکردهای تیم حاکم و دوستان خارجی شان زمـینـه را به منظور سرباز گیری مجدد آنـها مساعد ساخت و حامـیان خارجی آنـها نیز دوباره دست بـه تسلیح و تقویـهِ آنـها زدند.

نتیجه این شد کـه کشور ویران شدهِ ما ویران باقیماند ، وحدت ملی تامـین نشد ، تفاهم ملی بـه وجود نیـامد ، تب گرم قومگرایی ، فرقه گرای و اختلافات سمتی و سلیقوی بالا گرفت، امنیت روز بـه روز عوض اینکه بهتر شود بد تر شد ، اعتماد مردم روز بـه روز نسبت بـه دولت و نیروهای خارجی کمتر شده رفت و کشور یک بار دیگر درون پرتگاه سقوط قرار گرفت.

هیچ شکی نیست کـه اگر دیر تر بجنبیم و کارگردانان سناریوی فعلی ستراتیژی خود را تعغیر ندهند دیر یـا زود شایسته سالاران افغانی الاصل درون حالیکه هزاران برابر عایدات مـهاجرت و معاش سوسیـال خویش بودجه های کمکی را بـه جیب زده اند باربندی خواهند نمود یـا اینکه درون هئیت سفیر و نماینده افغانستان درون کشور های خارجی کشور را ترک خواهند نمود و درانجا دوباره ترانـه شایسته سالاری را سر خواهند داد کـه پیشقراولان آنـها مانند وزرای داخله و ترانسپورت قبلی نمونـهِ خوبی هستند به منظور مردم ما ، خارجیـها هم خود را درون چار دیواری سیمـهای خاردار و دیوار های کانکریتی محصور خواهند کرد تناه مردم فقیر و بیچارهِ ما خواهد بود کـه باز هم دست و گریبان با فقر ، بد بختی ، حملات انتحاری ، آتش سوزی ، نا امنی باقی خواهند ماند.

مدرسه جامع ولسوالی جرم بعد از هشت

 سال هنوز نیمـه کاره باقیمانده است

مدرسه جامع ولسوالی جرم یگانـه مدرسهِ مرکزی درون ولسوالی جرم مـیباشد کـه برای سالیـان دراز منحیث یگانـه مدرسه جمعه خوانی مورد استفادهِ مردم مرکز ولسوالی و روستاهای اطراف آن قرار داشت کا ر اعمار مجدد آن بـه سالها قبل مـیگردد آنگاه کـه شـهید قهرمان سید نجم الدین " واثق" فرمانده دلیر ، مبتکر و مشـهور بدخشان زنده بود کار اعمار مجدد آنرا آغاز و مقداری هنگفتی پول را جهت اعمارآن پرداخت نمود بعداً چندین بار قوماندانان محلی و حاکمان ولسوالی بـه نوبهِ خویش پولهای زیـادی را بنام مدرسه بـه شکل اعانـه از مردم جمع نمودند و به ادعای خودشان صرف اعمار مدرسه نمودند درون حالیکه مردم محل ادعا دارند کـه این پولها حیف و مـیل شده هست اما حقیقت تلخ اینست کـه مدرسه  تاکنون همچنان نیمـه کاره باقی مانده هست ، تاجران محلی و مردم خیر اندیش نیز چندین بار کمکهای هنگفتی نمودند بـه گونـهِ مثال حاجی سرور یکی از اهالی جرم بـه تنـهای 5000 دالر را جهت تمویل مصارف مدرسه پرداخت و به همـین ترتیب افرادی زیـادی اعانـه های هنگفتی پرداختند اما کار این مدرسه هنوز نا تمام باقیمانده هست بدین وسیله ازوزارت حج و اوقاف خواهانیم که تا اگر درین بخش بودجه داشته باشند جهت تکمـیل کار مدرسه جرم بپردازند و هم اگر از آغاز که تا کنون کمکی درون قسمت اعمار مدرسه نموده اند جهت آگاهی مردم جرم درون اختیـار ماگذارند که تا به نشر سپاریم و گله مندی مردم را ازان وزارت مرفوع سازیم زیرا از آغاز کار که تا کنون هیچ مبلغی بـه عنوان کمک این وزارت بـه اعمار مدرسه پرداخت نشده هست .

گزارشگر : جاويد "روستاپور"

اشتباهات پی آر تی فاجعه آفرین مـیشود

بدریـه "مـیلاد"

شب جمعه 20 مـیزان سال 1385 درون اثر پرتاب بم طیـارات ائتلاف درون ولسوالی وردوج ولایت بدخشان یک تن کشته و سه تن زخمـی شدند بعد از وقوع حادثه ابراز نظر ها درون مورد چگونگی وقوع آن متفاوت بود مقامات دولت محلی بدخشان تلاش د که تا در مورد سکوت نمایند ،  بعضی حلقات وکارمندان موسسات کوشش مـینمودند که تا به شکل غیر مستقیم قضیـه را بـه مواد مخدر ارتباط دهند ، مردم افراد پی آر تی را مقصر مـیدانستند.مـیر احمد شاه ذیغم ولسوال وردوج ضمن مصاحبه با تلویزیون محلی بدخشان جریـان حادثه را چنین نقل نمود : ساعت 3 بعد از ظهر روز پنجشنبه 19 مـیزان 1385 گروهِ از افسران و سربازان تیم بازسازی ولایتی بدخشان وارد محوطه قوماندانی امنیـه ولسوالی وردوج شده و از نوکریوال قوماندانی خواستند کـه چون انـها شب درون ولسوالی وردوج مـیمانند قوماندانی امنیـه حتما تدابیر امنیتی را اتخاذ نمایند اما نیم ساعت بعد بـه نوکریوال خبر دادند کـه آنـها عازم بهارک مـیشوند و نیـازی بـه اتخاذ تدابیر امنیتی نیست اما بر خلاف آن اعضای تیم 20 کیلومتر بالاتر از مرکز ولسوالی وردوج درون نزدیکی روستای استرب درون فاصله یک کیلومتری یک قبرستان جابجا شده و شروع بـه فیر های امنیتی نمودند ، ازینکه فیر سلاح آتشزا درون ولسوالی رواج نبود مردم محل بـه تشویش شده گمان بردند کـه شاید گروهی مخالف بـه منطقه حمله نموده است  بـه صوب مکانیکه ازان فیر صورت گرفته بود بامـها فیر نمودند کـه تیم پی آرتی درون نتیجه خواهان کمک هوایی شدند لحظاتی بعد غرش طیـارات بم افگن خواب مردم را برهم زد فرمانده خیر الدین یکی از فرماندهان مشـهور وردوج کـه اکنون افسر قوماندانی امنیـه وردوج بود با دهقان ، برادر زاده و دو تن از وابستگانش از خواب برخاسته درون مسیر سرک پای پیـاده عازم نقطه بود وباش افراد پی آرتی شد که تا بداند کـه چه واقع شده هست که درین اثنا طیـارات بعد از پرتاب نور افگن وی را هدف بم خوشـهِ قرار دادند کـه درنتیجه فرمانده خیر الدین شـهید و سه تن از همراهانش زخمـی شدند. سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم بعد ازین حادثه مردم محل بـه خشم امده بالای افراد پی آر تی هجوم بردند کـه در نتیجه مداخله افراد قوماندانی امنیـه وردوج افراد پی آرتی نجات داده شد بعد ازین حادثه وضع امنیتی ولسوالی وردوج کـه در مسیر سرک منتهی بـه تاجکستان، پاکستان و چین واقع شده و یکی از امنترین مناطق بدخشان بود بـه هم خورد و مردم محل اعلان نمودند کـه دیگر امنیتی به منظور خارجیـها وجود ندارد .ولسوال وردوج علاوه کرد:ی را تضمـین نموده نمـیتوانیم.باید متذکر شویم کـه این بار نخست نیست کـه تیم پی آر تی باعث بروز حادثه مـیشود چندی قبل عکسبرداری افراد پی آر تی از زنان قریـه قره مغل باعث شد که تا وسایط آنان مورد سنگبارن زنان و کودکان قرار گیرد همچنان گشت وگزار افراد پی آرتی درون قریـهِ کیب ولسوالی جرم باعث شد مردم محل بـه ظن اینکه آنـها مـیخواهند قبری را بشگافند بالای آنـها فیر کنند کـه در انزمان هم آنـها طیـارات بم افگن را فراخوانده و پروازهای تهدیدی را درون ارتفاع کم انجام دادند کـه این خود باعث ایجاد نفرت درون مقابل پی آرتی درون ولسوالی جرم شد. سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم این حوادث زمـینـهِ خوبی را به منظور طالیـان محلی ساخت پاکستان و حامـیان خارجی مـهیـا مـینماید که تا فعالیتهای خویش را بر علیـه دولت سازمان دهی نمایند و اعمال تخریبی را انجام دهند همانگونـه کـه شاهد بودیم بعد از وقوع حادثهٍ فوق الذکر شب بعدی یک باب مکتب درون ولسوالی زیباک بـه آتش کشیده شد، دوروز بعد ازان حادثه  موتر های پی آر تی درون شـهر نو فیض آباد مورد حملهِ انتحاری یک خر قرار گرفت ، بعداً دفتر آغاخان درون جرم مور دستبرد قرار گرفت کمـی بعد تر یک باب مکتب درون قریـه سوچ ولسوالی جرم بـه آتش کشیده شد کـه ذهنیت عامـه تما این وقایع را بـه حرکات پی آر تی مرتبط مـیدانند همچنان سه هفته قبل موتر پی آر تی یک پسر بچه را درون دره وزیر فیض آباد مجروح نمود کـه باعث شد که تا مردم محل با سنگ و چوب بالای موتر های انان حمله نمایند.

باید علاوه کرد کـه افراد پی آرتی درون بیشتر موارد شبها را درون کنار قبرستانـها ، ویرانـه ها و دره ها بدون خبر بـه مقامات دولتی محلی بـه سر مـیبرند کـه این خود سوءِ ظن مردم را درون مورد اه آنـها روز بروز بیشتر مـینماید.در حال حاضر اکثریت مردم بدخشان بدین باورند کـه اعضای پی آری تی بیشتر بـه فکر کندن قبرها و نقاط آثار باستانی اند که تا آبادی بدخشان.

در حالیکه عدهِ دیگر بدین باورند کـه این افراد شاید مناطق منابع زیرزمـینی و آثارباستانی را علامـه گذاری نموده درانجا اشیـای قابل شناخت از طیـارات را جابجانمایند که تا در صورت ضرورت درون آینده آنجاها را بـه سادگی شناسایی نمایند.

بهر حال پی آر تی درون بدخشان نـه تنـها کدام مشکل اساسی را که تا کنون حل نکرده بلکه اگر بـه همـین شیوه عمل نماید شاید درون آینده مشکلاتی بیشتری را بیـافریند.زیرا همانگونـه کـه مـیدانیم وجود امنیت درون بدخشان محصول حضور پی آر تی ویـا فعالیت های نیروهای امنیتی نیست بلکه مردم بدخشان اصلاً نمـیخواهند آب بـه آسیـاب دشمنان قسم خورده خویش بریزند بهمـین دلیلست کـه تمام بی عدالتیـها و نابرابری هارا  تحمل مـیکنند اما دست بخشونت نمـیزنند ورنـه شـهامت آنان را دنیـا درون جریـان جهاد و مقاومت دید کـه چگونـه درون چند کیلومتری خاک شوروی سابق جنگیدند وسر زمـینـهای خود را حفظ د بدون اینکه خودشان یـا خانواده هایشان بـه کشوری دیگری پناه ببرند و در زمان مقاومت هم همـین بدخشان بود کـه به پناه گاه استوار و سنگر تسخیر ناپذیر معان وطن مبدل گشت و گذشته ازان درون فرهنگ ستودهِ بدخشانزمـین پدیدهِ ننگین مسافر کشی و مکتب سوزی را جایگاهی نیست کـه اگر چنین حوادثی هم گاهی رخ بدهد عملانی هست که بیرون از مرز های بدخشان اند.

یک سوال که تا کنون لا جواب مانده کـه چرا افراد پی آر تی شبانگاه درون قبرستانـها ، ویرانـه ها و دره ها شبانگاه مـیمانند؟آنـها ازین عمل خویش چه اهی را دنبال مـیکنند؟ درون حالیکه خارجیـها درون دیگر ولایـات روزانـه بدون تانک و زرهپوش حرکت کرده نمـیتوانند چرا اینـها شبانـه بـه محلات سفر مـیکنند؟ چرا اینـها تلاش مـینمایند که تا احساسات مردم را تحریک نمایند؟ آیـا درون مـیان اینـها یـا کارمندان داخلی شان افرادی طرفدار طالبان ، القاعده و پاکستان یـا مزدوران استخباراتی کشور های دیگر جابجا شده اند؟ اگر چنین نیست بعد چرا پی آر تی بـه صورت شفاف و حساب شده عمل نمـیکند؟ چرا بـه عوش اینـهمـه ولگردی وضیـاع وقت کارهای عمرانی موثر و ستزنده را درون پیش نمـیگیرد؟ چرا حد اقل همـین راه مـیدان الی شـهر فیض آباد را کـه بیشتر مورد استفادهِ عرادجات خودشان هست قیر نمـیکنند؟ درون جریـان اینـهمـه مدتی کـه پی آر تی درون بدخشان اسکان یـافته که تا هنوز هیچ کار موثر و بنیـادی نکرده هست بجز اعمار یـا ترمـیم چند مکتب یـا چند اطاق درون شفاخانـه.

مابدینوسیله از ریس دولت افغانستان و فرماندهی ائتلاف درون افغانستان مـیخواهیم یـا افراد پی آر تی را اصلاح نمایند یـا این کودکان بازیگوش را از بدخشان فرا خوانند که تا نشود کـه خدای نخواسته مردم بدخشان درون ناگزیری دردناک شوکران تلخ را بنوشند.باید متذکر شد کـه آقای ذیغم  ولسوال وردوج بعد از انجام این  مصاحبه از وظیفه سبکدوش شد

 

خمـیر نارسید ، نان فطیر

"شاهین"

همـیشـه یک اقلیت کوچک ،عجولُ وذوق زده با احساسات افراطی بیمار گونـه جوامع بشری را بکام نیستی کشانده و معضلات بزرگ منطقوی و جهانی را بوجود آورده اند. درون زمان کمونستها یک تعداد افراد آنقدر شوقک رسیدن بـه ایتوپیـای خیـالی را داشتند کـه تا زیر پوشـهای خود را سرخ د ، درون زمان مجاهدین که تا شـهنواز تنی هم پکول جهادی بر سر ماند،  درون زمان طالبان کم بود بابای ملت هم ریش بگذارد و دستار سیـاه بر سر کند.منظورما اینست کـه تقلید کورکورانـه  و بوزینـه وارو ذوق زدگی فرهنگی همگام با شوقک سیـاسی همـیشـه به منظور مردم افغانستان زیـانبار و بی ثمرثابت شده است.ستاژر های نوکار بیتجربه و تنبل کشورهای خارجی و دستیـاران عجول و ذوق زدهِ داخلی شان چندین بار تجارب ناکام را درون عرصه های مختلف زندگی جامعهِ افغانی پیـاده نمودند کـه جز رسوایی و شکست چیزی بـه دنبال نداشت.همانگونـه کـه مـیدانیم افغانستان کشوریست کـه بر علاوه اینکه سی سال بحران را پشت سر گذاشته هست هنوز بیشتر از 80 فیصد مردم آن از نعمت سواد محروم اند.

در طی سالیـان متمادی سیستم ادارات کشور با معیـارات کتابت کلاسیک بـه پیش شده است.با رویکار آمدن حکومت جدید یکی و یکباره روش اداره تعغیر کرد ، تجارب کاپی شده از کشورهای دیگر درون افغانستان دو باره بـه تجربه گرفته شد. برنامـه های ناکام دی دی آر ، پی آر آر و دایـاگ و امثال آن عجولانـه بکار بسته شد. ارزشـهای مانند حقوق بشر ، کرامت انسانی و مردم سالاری منحیث یک ابزار جهت ارعاب رقبای سیـاسی بیرحمانـه مورد سوء استفاده قرار گرفت، راه اندازی سیمـینارها، ورکشاپها و تریننگهای مسخره ، بی معنی و بی هدف مود شد ، بنام ارتقای ظرفیت فقط ظرفیت اقتصادی مجریـان برنامـه ها بلند رفت و عایداشتراک کنندگان این کورسها و سیمـینارها جز یک پنسل و یک کتابچهِ پاکستانی و یک وقت نان باسی هوتل سیرینا و کانتینینتال ودیگر هوتلهای قراردادی و ارتباطی مجریـان درون مرکز وولایـات چیزی دیگری نشد. اما درون جریـان عملی شدن این سناریوهابر علاوه اینکه صدهامـیلیون دالر حیف و مـیل شد صدمات جبران ناپذیری بر پیکره سیستم اداری و نظامـی افغانستان وارد شد هیچ شکی نیست کـه طراحان این برنامـه ها هدفی جز حیف و مـیل کمکهای جهانی نداشتند.به همـین دلیل بود کـه طوطی وار حفظ د و بوزینـه سان عملی نمودند درون حالیکه هیچگونـه دستاوردی مشـهودی نداشتد اما عواقب زیـانباری را بدنبال  داشت. فرهنگ ایمان داری ، صداقت ، قناعت ووظیفه شناسی کـه یکی از سرمایـه های بزرگ مردم این سر زمـین بود که  بـه علت رشد فرهنگ انجیو زدگی  جای خود را بـه فرهنگ استفاده جویی ، دروغ گوی ، پروپوزل سازی، بل سازی، جعلکاری و بی تفاوتی درون مقابل مردم ، وطن و جامعه داد. درون عرصه دی دی آر دیدیم کـه آنـها با حذف افسران و سربازان با تجربه ، تحصیلکرده وبا مورال پسر بچه های جوان و بی مورالی را بر اساس معیـارات شخصی و گروهی و قومـی درون صفوف اردو و پولیس آوردند کـه دوست دارند فقط عینک دودی بمانند پرتله سیـاه بپوشند و باعث آزار و اذیت فزیکی و روانی مردم مظلوم درون کوچه و بازار شوند اما درون مـیدان معرکه شاهدیم درون حالیکه از حمایـه عملی سربازان 38 کشور دنیـا بر خوردارند نـه تنـها کاری را از پیش نتوانستند کـه بلکه نزدیک هست دوباره وطن را بـه دشمن هدیـه کنند.

برنامـه دایـاگ هم قماش دی دی آر دستاوردی نداشته و نخواهد داشت زیرایکه صد مـیل تفنگ دارد ده تای آنرا تسلیم مـیدهد اما نود تفنگ دیگر را بـه روز مبادا نگه مـیدارد چون او دیوانـه نیست کـه مـی بیند دشمنش روز بروز مسلحتر وقویتر شده مـیرود همـه دار و ندار خود را بدستانی بسپارد خود شان توانایی تامـین امنیت خود را ندارند و همـیشـه آماده باش به منظور فرار اند زیرا بر اساس گذارشات بدست آمده درون 8 جوزا بیشتر وزرای شایسته سالار، متخصص و ووطندوست؟ خود را بـه مـیدان هوایی کابل رسانده بودند.از همـه دردناکتر بر نامـه های پی آر آر یـا اصلاحات اداری درون دفاتر دولتی و انترویو درون موسسات و دفاتر ملل متحد هست که بـه ناحق چنین اسم بدان گذاشته اند زیرا این برنامـه هانـه تنـها ادارات را اصلاح نکرده هست بلکه باعث رشد فساد اداری شده است.در قدم نخست اینکه بـه این بهانـه مقامات وابستگان و خویشاوندان بیسواد و بی تجربه و از همـه مـهمتر بی احساس خویش را ازین شبکه وارد ادارات دولتی و موسسات ملل مستبد و انجیبوها مـیکنند آنـهم با معاشات و امتیـازات فوق العاده و از سوی دیگر با اولویت زبان انگلیسی و کمپیوتر دست رد بـه یک نسل با تجربه و کاردان کشور مـیزنند زیرا درون عصریکه این نسل تربیـه شد نـه کمپیوتری وجود داشت که تا بیـاموزند و نـه زبان انگلیسی اینـهمـه بازار داشت که تا کورس بخوانند.هدف اساسی ازین برنامـه های ناکام و ناقص اینست که تا یک تعداد افراد بی تجربه ، کم سواد ، بی احساس و بی معاشرت با سن کم یـا دانش و احساس و عاطفهِ کم درون راس ادارات دولتی و موسسات بیـایند کـه جز جویدن ساجق ، چشمک زدن و ابرو پراندن کاری را از پیش نمـیتوانند.همـین حالا درون بعضی ادارات ریـاست جمـهوری ، وزارتخانـه های کـه معاش دالری  دارند ، باالاخص و ادارات مربوط بـه ملل مستبد و انجیوهای دالر خوار با العموم دارند شارلاتان ها و کلاهبرداران حرفوی کم تحصیل یـا دارای تحصیلات نیم پی و جوانان بی سوادی را با درون نظر داشت این معیـارات بـه کار گماشته اند کـه اصلاً نمـیدانند اداره چیست؟آنـها حتی از نوشتن یک مکتوب و رقعهِ مریضی نیز عاجزند فقط انگلیسی بازاری مـیدانند و کمـی هم کمپیوتر تجارتی.اکثر آنـهاانی اند کـه حتی که تا هنوز هویت افغانی ندارند با فرهنگ افغانی هیچ آشنایی ندارند آداب معاشرت و آدمگری را یـاد ندارند زیرا یـادر غرب تولد وبزرگ شده اند یـا درون پاکستان کـه کوچکترین دلبستگی بـه مردم و کشور ما ندارند درون بسیـاری موارد عدهِ ازینـها سند بکلوریـا ندارند اما خود را بنام داکتر و انجنیر و اقتصاد دان و محاسب جا مـیزنند. زیبنده هست تا داستان جالبی را نقل نمایم کـه درین اواخر درون یکی ازوزارت خانـه های کـه دارای معاشات بلند دالریست رخ داده است. چند تن از موسفیدان ولایت هلمند چندی قبل جهت جلب کمکهای یکی ازوزارتخانـه ها بـه وزیر مربوطه مراجعه نمود وزیر او را روانـه دفتر ریس یکی از بخشـهای حساس مالی کـه اعطای کمکها را بـه عهده داشت نمود زمانیکه موسفیدان بـه آدرس دفتر مذکور رسیدند از پسر جوانی کـه در عقب یک مـیز بزرگ و مفشن پشت کمپیوتر نشسته ، گوشی کمپیوتر را درون گوش نـهاده و در حالیکه شانـه هایش مـیجنبید مصروف شنیدن موسیقی بود پرسید ولوکیـه ریس صاب چیرته دی؟ ‍پسر جوان درحالیکه ساجق مـیجوید گفت: سه غوالی ریس زه یم. موسفیدگفت توکی مکوه خپل مشرته غژ که! پسر گفت: سپین ژیری  ته لیونی شوی یی ریس زه یم. موسفید کـه وضعیت را چنین دید بـه همرهان خود گفت زه چه زو ورونو دا دماشومانو دفتر ده ددی کوچنیـانو سره کار نـه کیجی و دفتر را ترک گفت.آیـا این یک عمل منطقی هست که فقط بخاطر یـاد داشتن اندکی انگلیسی شکسته و کمپیوتر کودکان بیسواد و کلاه برداران نیم چه سواد را درون راس کارها قراردهیم و بعد هم آرزوی بهتر شدن اوضاع را داشته باشیم؟اصلاً ما چه نیـازی داریم که تا تمام کارمندان اداره انگلیسی یـاد اشته باشند.داشتن یک یـا دو ترجمان درادارات مـیتواند این مشکل را حل کند گذشته ازان رسم برینست کـه انسان درون کشوری کـه مـیرود حتما زبان آن کشور را یـاد داشته باشد عوض انگلیس شدن 30 مـیلیون افغان آسانتر نیست که تا چند هزار خارجی بی سرنوشت و آواره کـه در کشور خویش زمـینـهِ به منظور کار ندارند زبان مارا یـاد بیگیرند؟آیـا مردم ایران و کوریـا همـه زبان انگلیسی مـیدانند کـه امروز بم اتوم مـیسازند؟ هواپیما و موشک مـیسازند؟ترقی و تعالی زاده دانش ، وظیفه شناسی ، وطندوستی، تعهد، استعداد ، پشت کار و اراده هست نـه تقلید مـیمون وار.البته منظور ما این نیست کـه ما زبان یـاد نگیریم و کمپیوتر ندانیم یـاد داشتن هر زبانی خود یک نعمت هست و آموختن کمپیوتر درعصر حاضر یک وجیبه هست اما مـیگویند مسلمانی آهسته آهسته. نمـیشود کـه ره صد ساله را یک شبه طی کرد.

ما نمـیگوئیم کـه زباندانـها و کمپیوتر دانـها را مقرر نکنید . نـه چنین نیست  مقرر نمائید اما آدمـهایش را.ما حتما انگلیسی دان و کمپیوتر دانی را درون ادارات دولتی و موسسات ملل مستبد و انجیبوها بگماریم کـه بر علاوهِ این دو امتیـاز از همـه مـهمتر آدم باشد بـه وطن و مردم خود تعهد داشته باشد، اخلاق داشته باشد ، شعایر فرهیختهِ ما را احترام بگذارد،   سواد داشته باشد ، دیپلوم داشته باشد ، تجربه داشته باشد و از همـه مـهمتر وجدان داشته باشد وبه افغانستان و مردم آن دلسوزی داشته باشد هرزه نباشد ، ولگرد وبد اخلاق نباشد ، بی هویت و خود فروخته نباشد.جالبتر اینست کـه در بسیـاری موارد سویـه تحصیلیـانی کـه در بورد امتحان ادارات و موسسات مـینشینند بـه مراتب پائینتر از سویـه تحصیلی امتحان دهندگانست بسیـار دیده مـیشود کـه یک دوازده پاس از لیسانس امتحان مـیگیرد زیرا او گماشتهِ مقامست و بایدانی را تائید کند کـه مقام مـیخواهد. از جانب دیگر همـه مـیدانیم کـه در جریـان چهار سال گذشته بیشترین کمکهای افغانستان را موسسات مربوط بـه ملل متحد و انجیوها گرفتند و غارت د همـین حالا بیشترین کارکنان این موسسات را افراد کم سواد با تحصیلات نا تمام ، سواد مسلکی ناکافی و تجریـه صفری درون عرصه های مسلکی تشکیل مـیدهند کـه فقط چند کلمـه انگلیسی تشریفاتی را مـیدانند کـه زیـاد تر درون امور چاپلوسی و موزه پاکی ازان استفاده مـیشود و از کمپیوتر هم فقط با ویدیو گیم و ایمـیل و چتینگ آشنایی دارند فقط دلیل کـه این افراد بصورت دوامدار مورد قبول موسسات اند آنست کـه در اختلاس بودجه و ساختن بیلهای دروغین و اسناد مصرفی مـهارت دارند و حق داری خوب به منظور خارجیـهای از خود بیسواد تر مـینمایند فراموش نکنیدبیشتر خارجیـهای کـه در افغانستان به منظور کار درون موسسات ملل متحد و انجیوها مـیاید مانند بیشتر اندیوالهای داخلی شان همان از زیر دار گریختگیـهای اند کـه در کشور خود شان به منظور شان کار پیدا نمـیشود درون غیر آن انـها مگر دیوانـه اند کـه جان خود را بـه خطر انداخته پا درون مـیان آتش گزارند و با دیدن هر خر خرجین دار دل از دلخانـه شان کنده شود،بحر و شامپاین اروپارا رها کرده درون دفاتر فیض آباد با اندیوالهای داخلی شان با صد ترس و لرز ودکای روسی را درون چاینک بخورند. بنابرین مردم ازینکه مـیبینند کارمند داخلی با وجود اختلاس و غارت بودجه ها سالیـان دراز درون موسسات ملل مستبد و انجیوها مـیماند و حتی ترقی مـیکند متعجب نشوند زیرا این موسساتانی را کار دارند کـه خوب موزه پاکی نمایند و خوب مزدوری و هم خوب پیداگری و حقداری.

پس اگر مـیخواهید واقعاً این وطن را نجات دهیم ، بیـائید دانش را معیـار قرار دهیم ، تجربهِ مثبت را معیـار قرار دهیم ، صداقت ووطندوستی را معیـار قرار دهیم ، آدمـیت و مردانگی را معیـار قرار دهیم ، استعداد و فضیلت را معیـار قرار دهیم و اگری اینـهمـه را داشت و این دو را هم داشت چه بهتر درون غیر آن بـه بهانـهِ کمپیوتر و زبان از ادارات زنانـه نسازیم.در غیر آن نان حاصله ازین خمـیر همـیشـه فطیر هست اگر معیـار فقط زبان خارجی و کمپیوترباشد درون کشور های غربی سگها خوب انگلیسی مـیدانند و مـیمونـها هم کمپیوتر . بهتر هست آنـها را بیـاریم و درین سرزمـین بلا کشیده بکار گماریم کـه اگر فایده  بـه مردم نرسانند ضرری هم نمـیرسانند و بیک لقمـه نان قناعت مـیکنند و به مرض شکر هم دچار نیستند .

اینجیبو ها چنین مـی کنند

منیژه "بهار"

 

همانگونـه کـه براي خوانندگان محترم صداي بدخشان ، خصوصاً بدخشانيهاي فقير و محروم وعده داده ايم يکي از وجايب ما رساندن صداي حق طلبانـهِ مردم بدخشان بـه گوش مقامات دولتي،  نـهاد هاي مسئول و مردم شريف افغانستانست ما ميخواهيم بر علاوهِ اينکه خدماتي ارزندهِ را درون راستايي معرفي تاريخ ، فرهنگ ، اقتصاد ، منابع بشري و ارزشـهاي معنوي بدخشان نمائيم نارسايي ها ، حق تلفيها ، ستمـها و مصائب را کـه توسط ارگانـهاي دولتي ، قلدران محلي ، موسسات داخلي و خارجي  درون دوردست ترين نقاط بدخشانزمين بالاي مردم بدخشان تحميل ميشود آشکار نموده و حقايق را درين موارد نمائيم.هدف ما از نشر حقايق درون مورد موسسات وادارات اينست که تا حد اقل مردم ازانچه کـه در رابطه با آنـها وسر زمين شان ميگذرد با خبر شوند و همچنان آگاهي يابند کـه دولت و جامعهِ جهاني براي بدخشان بودجه هاي هنگفتي تخصيص ميدهند اما اينکه عده از افراد استفاده جو آنرا بـه هدر ميدهند اين کوتاهي مردم ، روشنفکران و نخبگان بدخشان است.

ما با هيچ شخص ، نـهاد ، موسسه و اداره دشمني شخصي نداريم و در بسياري موارد حتي افرادي را کـه درين نشريه نام شان را درج مينمائيم نميشناسيم و شايد هرگز نديده باشيم تنـها متکي بر اسناد و مدارک بدست آمده ازين ادارات کـه به شکل داوطلبانـه توسط فرزندان با شـهامت بدخشان بدست ميايد حقايق را نشر ميکنيم اگر ادارات و موسسات مورد بحث درون مورد دفاعيهِ مستندي داشته باشد صداي بدخشان آماده هست تا آنرا نيز بدون کم وکاست نشر نمايد.نشر ارقام مستند درون مورد موسسهِ کف درون شماره 14 صداي بدخشان مورد استقبال بينظير مردم بدخشان قرار گرفت و کار بجاي رسيد کـه اين شماره کاملاً ناياب و ايجاب نشر مجدد را ميکرد کـه اين خود نمايانگر آنست کـه مردم علاقمند افشاي حقايق هستند هر چند يکي دو تن از کارمندان محلي بدخشاني اين موسسه کـه شايد تازه مزهِ معاش دالري را چشيده باشند و يا اينکه از توقف کار موسسه مذکور و از دست معاشات خويش ترسيده بودند هارت و پورتي نموده بودند کـه ما بـه اين دوستان خاطر نشان ميسازيم کـه عزيزانم براي ما منافع عامـه درون نظر هست نـه معاش شما ،  ما کـه درين راستا منافع خود را فدا ميکنيم منافع يک تن و دو تن را نيز بـه هيچ ميگيريم گذشته ازان شما هراسان نشويد مبارزه ما جهت احقاق حقوق حقهِ اکثريت مردم هست که شما هم درون جمع همان مردم هستيد ما ميخواهيم کدرهاي بدخشان جاي خويش را درون تمام ساختار هاي اجتماعي ، مسلکي و فرهنگي بيابد اگر شما هم کدر باشيد و بر اساس دانش ، و شايستگي انتخاب شده باشيد نترسيد اما اگر گزينشتان بر اساس شناخت وواسطه و توطئه باشد حق داريد پريشان شويد.اينک درين شماره ارقامي را کـه در مورد ترکيب پرسونل دفتر مرکزي موسسه "ميديار" درون فيض آباد بدست آورده ايم بـه نشر ميسپاريم و ضمن آن از تمام بدخشانيهاي آگاه ، رسالتمند و با وجدان کـه شـهامت فدا منافع شخصي را درون پاي منافع ملي دارند ميطلبيم اگر اسناد يا معلومات موثقي را درون مورد وجود خويشخوري ، قومگراي ، اختلاس ، حق تلفي ، بيعدالتي موسسات دولتي ، ملي ، بين المللي  درون بدخشان دارندبما ارسال دارند ما آنرا بـه اطلاع تمام ملت شريف افغانستان ميرسانيم.

داکتر محمد يوسف از ولايت کنر پروجکت مينجر دفتر ميديار با معاش ماهانـه 1200 دالر

داکتر عطاء از ولايت لغمان سوپروايزر کلينيک بهارک با معاش 800

عبد الجبار از ولايت کنر فارمسي مينجر دفار ميديار 550 دالر

داکتر منيب از ولايت ننگرهار سوپروايزر کلينيک راغ با 800 دالر معاش

رفيق از ولايت لغمان آمر کلينيک خواهان 900 دالر معاش

بگونـهِ کـه ميبينيم تمام افراد کليدي اين موسسه درون بدخشان از يک سمت هست و اين بدين معني هست که رهبري اين موسسه شديداً قومگرا هست و معيار اساسي براي انتخاب افراد برايشان قوميت و گرايشـهاي محلي هست در غير آن چرا درون ميان اينـهمـه پرسونل چند کدر بيچارهِ بيواسطهِ بدخشاني را نمي بينيم.

راستي بياد داشته باشيد کـه ما قوم گرا و منطقه پرست نيستيم و منظور ما اين نيست کـه افراد غير بدخشاني درون بدخشان کار نکنند زيرا ما معتقديم کـه افغانستان خانـهِ هر ساکن اين سر زمين هست و هر تبعهِ اين سر زمين حق  دارد درون هر نقطهِ کشور بر اساس لياقت  شايستگي ، دانش و استعداد خويش وظيفه اجرا کند بلکه منظور ما اينست کـه با وجود موجوديت هزاران کدر تحصيلکردهِ بدخشاني چرا حضور بدخشانيها درون موسسات کمرنگ هست و چرا مسئولين موسسات وافراد کليدي آنـها همـه از بيرون ميايند؟

ما ميگوئيم کـه اگر شما درون بدخشان افراد هموزن همين کارمندان تان را نيافتيد افراد را از ديگر مناطق بياوريد اما افراد شايسته را ، تحصيلکرده را بر اساس معيارات قبول شده اداري و مسلکي.

ما ميگوئيم زمانيکه يک موسسه 5 تن کارمند خويش را بيرون از بدخشان درون پستهاي کليدي بدخشان ميگمارد بايد در  مقابل 5  کدر بدخشاني را درون موسسهِ خود درون ولايات ديگر يا درون کابل بکار بگمارد دعوي ما درينجاست ما خواهان حق خود هستيم نـه اتلاف حق ديگران.

ما طرفدار انکشاف متوازن درون تمام عرصه ها هستيم ما صريحانـه ميگوئيم کـه حق بده ، حق بيگي ، آشناي ات مفت. برادر درون تمام اسناد دولت موسسات و کشور ها يک بودجه بنام بدخشان راجستر ميشود ، اسناد مصرفش بنام بدخشان مجراي داده ميشود اما بيشتر از 80 فيصد آنرا چرا غير بدخشانيها بنام معاش ، کرايه و سفريه ، کرايه خانـه، سواري موتر حيف و ميل نمايند؟

ما حتي درون مورد پرسونل بدخشاني بعضي موسسات هم سوال داريم همين حالا موسساتي هست که مسئول آن بدخشانيست و تمام افراد را بر اساس معيارات خويشاوندي و پيوندهاي شخصي و حتي مذهبي بر گزيده هست نوبت انـها هم خواهد رسيد اما فعلاً از غير بدخشانيها شروع کرده ايم اما انـها هم گوش بـه آواز باشند زيرا هدف ما اصلاح جامعه است.سوال درينجاست کـه چرا موسسات بيشتر پرسونل کليدي خود را از افراد خارج بدخشاني  باخود مياورند.

زيرا کـه اگر بدخشانيها درون داخل دفتر باشند اختلاس آنـها افشا ميشود و هم خويشاوندان و اقارب بي کفايت و بي سرنوشت آنـها همچنان بيکار ميماند سوال ديگر درينجاست کـه کدام مرجعي قانوني اسناد تحصيلي ، سوانح ، تجربه و سابقه کار اينـهمـه را ارزيابي نمود؟

همـه ميدانيم زمانيکه يک پروژه يا بودجه بيک ولايت کمک شد بايد مردم ساکن درون آن محل از تمام مزاياي پروژه بـه شکل متوازن استفاده نمايند و بودجه بايد درون خدمت مردم همان ولايت قرار گيرد درون حاليکه اکثر موسسات موجود درون بدخشان از دريور گرفته که تا گارد و مامور و محاسب و داکتر و انجير را باخود مي آورند.مگر درون بدخشان قحط الرجاليست؟ آيا درينجا اگر داکتر و انجنير پيدا نشود گارد ومامور و محاسب و دريور هم پيدا نميشود؟ درحاليکه همين حالا بدخشان يکي از جملهِ ولاياتيست کـه بيشترين کدرها و متخصصين را درون تمام عرصه ها دارد. همين حالا صدها داکتر و انجنير و حقوقدان و اقتصاددان و ديپلوم و ماستر بدخشاني درون سراسر کشور و به خصوص درون کابل بي سرنوشت و بيکار اند.

چرا کدر هاي بدخشان بکار گماشته نميشوند که تا حد اقل اگر از ترس خدا نباشد از شرم مخلوق براي وطن خود کار نمايند .

موسسات داخلي و خارجي کـه در بدخشان کار ميکنند بايد درون قدم نخست کارمندان مسلکي و غير مسلکي خويش را از بدخشانيها بيگيرند زيرا پروژه براي درون صورتيکه افراد مسلکي از بدخشان نيافتند کـه اين ابداً ممکن نيست افراد غير بدخشاني را بر اساس اهليت ، شخصيت ، دانش، اخلاق و تجربه بکار گمارند نـه بر اساس روابط ، قوميت و پيوندها. زيرا اين پروژه ها براي بدخشانيها و بدخشانست اگر يک هدف پروژه بازسازي هست هدف ديگر آن کاريابي براي مردم محل است.نـه اينکه مانند نيشکر شيره اش را ديگران بنوشند و چوبش براي بدخشانيها برسد.

ما از نمايندگان بدخشان درون مجلس نمايندگان ، مجلس سنا ، شوراي ولايتي و مقامات دولتي بدخشان مصرانـه خواستاريم که تا در قسمت شيوهِ کار ، ترکيب کارمندان ، موثريت پروژه ها و چگونگي مصرف بودجهِ موسسات داخلي ، خارجي و ملل متحد درون بدخشان دست بـه کار شوند درون غير آن عده عوام فريب و استفاده جو تمام بودجه هاي تخصيص داده شده بـه بدخشان را تاراج نموده و راهي خانـه هاي خويش ميشوند و در پايان کمپاين بازسازي افغانستان ، بدخشان همچنان ويرانـه باقي خواهد ماند و از آنعده بدخشانيهاي کـه با اين موسسات درون معامله هستند ميخواهيم بـه خاطر نفع شخصي ناچيزي کـه ازين معاملات ميبرند اعتماد و اعتبار مردم بدخشان را بـه ليلام نگذارند و از مردم بدخشان ، روشنفکران بدخشان ، نخبگان بدخشان ميخواهيم که تا در مقابل چنين رويدادهاي بي تفاوت ننشينند و مانند سنگها بيصدا نباشند زيرا اين بودجه ها حق آنـهاست کـه ديگران بـه يغما ميبرند. با استفاده از شيوه هاي معقول و مسالمت آميز با اين فساد فزاينده بـه مبارزه بر خيزند و صداي خويش را بـه گوش مسئولين برسانند زيرا حق داده نميشود بلکه گرفته ميشود.

همچنان از کارمندان صحي بدخشان اعم از داکتر و نرس گرفته که تا کارگر صحي و قابله بـه شمول زن و مرد خواهانيم که تا با ايجاد اتحاديه سراسري کارمندان صحي بدخشان منحيث يک نـهاد قانوني کمر همت بندند کـه بدينوسيله از يک طرف از حقوق حقهِ خويش بـه صورت منسجم ، هماهنگ و دسته جمعي دفاع نمايند و هم حقوق مردم بدخشان را درون عرصهِ  عرضهِ خدمات صحي بخوبي بـه آنـها برسانند.

يک نکته را ميخواهم درون آخر اضافه نمايم کـه استدلال بسياري از مسئولين و بازيگران اصلي موسسات درون قسمت گزينشـها اقارب ووابستگان شان خارج از بدخشان درون موسسات خويش بي کفايتي و کم کاري بدخشانيها بود ه هست به گونـهِ مثال انـها استدلال مينمايند کـه يک داکتر بدخشاني حاضر نيست بـه عوض يک داکتر غير بدخشاني درون يک ولسوالي کار کند اما ما ميگوئيم عزيزم شما درون کجا همان 1000 دالر معاش را براي بدخشاني داديد و او حاضر بکار نشد؟ شما معاشات را درجه بندي نموده ايد درون جايکه براي خويش 1000 دالر ميدهيد براي بدخشاني 150 دالر درون نظر ميگيريد بعد طبيعي هست که او درون حاليکه اين ستم مشـهود را ميبيند با دلگرمي کار نمکيند گذشته ازان شما کدرهاي تحصيلکردهِ  بدخشانی جوياي وظيفه را از کابل سراغ کنيد نـه درون بدخشان. امروز شـهر کابل بـه ذخيره گاه کدرهاي تحصيلکردهِ بدخشاني مبدل شده است. اگر شما انصاف داشته باشيد کدر هاي تحصيلکرده بدخشان نـه تنـها تمام ادارات و موسسات بدخشان را بسنده هست که چندين ولايت ديگر را هم ازين لحاظ اکمال ميکند.

ده ها باب مرغانچه عصری درون بدخشان اعمار شد

همانگونـه کـه خوانندگان ما از طریق رسانـه ها اطلاع حاصل کرده اند و در شماره قبلی صدای بدخشان مطلبی بـه ارتباط اعمار 46 مکتب از کمکهای بانک جهانی زیر نام پروژه ایکویپ نشر شد.ما دران مطلب از مقامات مسئول خواسته بودیم که تا در برنامـه های خود تجدید نظر نمایند و به عوض اعمار مکاتب چهار صنفی خامـه کـه دیگر درون بدخشان کاربردی ندارد مکاتب پخته 8 و 12 صنفی بسازند اما از قرار معلوم کارگردانان این برنامـه گوش شنوا نداشتند و برنامـه اعمار مکاتب خامـه را عملی د بـه استثنای چند مکتب محدود  8 صنفه (با بودجهِ یک لک دالری) کـه به شکل (نيم دلمل) پخته اعمار مـیشود بقیـه تمام مکاتب بـه شکل چهار صنفه ( با مصرف 32000 دالر ) و هشت صنفه ( با مصرف 50000 دالر ) از مواد خام اعمار شده هست که درون اخر با آهن پوش نمودن و رنگ روغن این تعمـیرها را بازارگیر و فریبنده ساخته اند.جالبتر اینست کـه بیشتر مکاتب درون جا های اعمار شده کـه هیچ نیـازی به منظور اعمار شان درانجا نبوده هست به گونـه مثال دز فاصله 5 کیلومتری شـهر فیض آباد یک مکتب 4 صنفه خامـه بـه مصرف 32000 دالر درون مجاورت یک مکتب 8 صنفه پخته اعمار شده است. درون قدم اول همانگونـه کـه مـیدانیم درینجا نیـازی بـه مکتب دهاتی نیست که تا این تعمـیر 4 صنفه را بکار گیریم و گذشته ازان اگر دلیل اعمار مکاتب از محصولات محلی هست پس چرا مکت 8 صنفه بـه شکل پخته اعمار شد و مکتب 4 صنفه از مواد خام.جالبترین نما را مکتب ولسوالی جرم دارد کـه بر اساس گفتهِ قراردادی بودجه ان 50000 دالر بوده و قرار هست که بـه یک لک دالر افزایش یـابد این 8 صنفهِ خامـه درون روبروی یک تعمـیر کاملاً پخته و اساسی ساخته شده کـه قبلاً توسط یکی از موسسات دیگر آباد گردیده هست که این منظره نمای ولسوالی شغنان افغانستان درون مقابل شـهر خارق تاجکستان را بیـاد مـیاورد.محمد افضل نوری مدیر لیسهِ غیـاثی جرم ضمن ابراز نارضایتی خویش از اعمار تعمـیر 8 صنفه مذکور گفت: ما ازکان و کیف اعمار این مکتب آگاهی نداریم و با شیوهِ اعمار ان نیز مخالفیم اما چیزی از دست مان نمـی آیدانیکه این برنامـه را طرح کرده اند آنرا عملی مـیکنند شاید به منظور آن ها مکتب مـهم نباشد بلکه پولی مـهم باشد کـه ازین معامله بدست شان مـیاید.یکی از قرار  دادی های این مکاتب 4 صنفه تمام مصارف خویش را درون حدود 15000 دالر وانمود کرد بعد سوال درینجاست کـه سر نوشت 17000 دالر دیگر چه مـیشود؟باید متذکر شد کـه جای اعمار بیشتر این مکاتب نظر بـه سلیقه وکلای پارلمان و متنفذین و مسئولین محلی انتخاب شده نـه نیـازمندی منطقه و در بیشتر موارد قرارداد اعمار مکاتب را خویشاوندان ، وابستگان یـا شرکای همـین افراد گرفته اند. سوال اساسی درینجاست کـه پول مصرف مـیشود ، وقت ضایع مـیشود چرا بـه عوض 40 مکتب خامـه چهار صنفه 10 مکتب پخته هشت صنفه یـا دوازده صنفه نساختند؟

نقشـهِ بیشتر ازین مکاتب کـه در کابل ساخته شده بـه شکل یک مکتب امروزی طرحریزی نشده بلکه مانند مرغانچه های امروزی مـیباشد بـه گونـهِ کـه کلکینـهای بسیـار خورد روزن مانند  با سقف بلند دیزاین شده کـه به هیچ وجهی روشنایی کافی بـه داخل اطاق نمـیرسد بعد بهتر هست بگوئیم کـه در بدخشان 46 مرغانچه اعمار گردیده هست نـه مکتب.

 

روزنامـه بدخشان بعد از 60 سال فعالیت سقوط کرد

روزنامـه دولتي بدخشان يگانـه رسانـه چاپي درون طول چندين دهه درون ولايت بدخشان بود کـه براي نخستين بار ۶۰ سال قبل درون 7 حمل سال ۱۳۲۵ بـه شکل هفته نامـه درون چهار صفحه بـه سر دبيري مير امين الدين انصاري و همکاري قلمي مولوي ميرزا شاه "اخگر" ، حاجي بيک خان، عبد الکريم " حسيني" ، مير محمد نبي خان "واصف" ، سيد محمد "دهقان" ووکيل محمد ايوب"جرمي"  از چاپ بر آمد و همزمان با آن مطبعهِ بدخشان رسماً بـه فعاليت آغاز نمود  درون سال سوم نشراتي جريده بدخشان مسئوليت مدير مسئول بـه دوش محمد قاسم "واجد" گذاشته شد و شماره 13 سال سوم پنجشنبه 27 جوزا 1327  نخستين شمارهِ بود کـه تحت نظر آقاي واجد ازچاپ بر آمد.

 نشريه دولتي" بدخشان" درون جريان حيات پر از نشيب وفراز خويش حوادثي خوب و بدي زيادي را پشت سر گذاشت و نقش عمده را درون رشد وبالندگي فرهنگ پر بار بدخشان و معرفي استعدادهاي بدخشانيها و ديگر ساکنان کشور بازي نمود.

 همچنان  درون جريان دهه ۳۰ و ۴۰ هجري شمسي مطبعه دولتي بدخشان يکي از فعالترين مطابع کشور بود و صدها کتاب از نويسندگان کشور دران زيور چاپ يافت درين دهه ها روزنامـه بدخشان يکي از محبوبترين نشريه هاي کشور بود ومعجوني بود از مطالب  پرخواننده فرهنگي ذوقي ُ تاريخي ادبي داستانـها  فولکلور.

 تا اينکه بعد از کودتاي ثور ، مسخ شد ، انقلابي و سرخ پوش شد ، مانند بسياري آدمـها هفت ثوري شد و به جريده مبدل شد و کاملاْ درون خدمت حزب خلق و نظام قرار گرفت و خوانندگان خويش را ازدست داد ُ درون زمان حکومت مجاهدين و حتي آنگاهيکه ( طالبان) بر کابل قبضه نمودند نيز لنگ لنگان به نشرات خود ادامـه داد اما درون زمان حکومت دموکراسي و آزادي بيان بـه علت نبود بودجه از چاپ بازماند ُ بـه اساس گزارش خبر نگار نشريه صداي بدخشان،  جريده دولتي بدخشان از آغاز سال ۱۳۸۵ بدينسو از چاپ بازمانده است که اينـهم يک دست آورد ديگري هست از نظام دموکراتيک ومردم سالار در بدخشان کـه ژنده رشد مطبوعات و فرهنگ را هم بـه دوش ميکشد.آخرين شماره جريدهِ بدخشان بتاريخ 16 حمل 1385 چاپ شد و بعد ازان که تا امروز خبري ازان نشد.

انجنير محمدي" خواهاني" ريس اطلاعات و فرهنگ بدخشان درون مورد ميگويد: علت سقوط جريدهِ دولتي بدخشان را نبود مشترکين ، نبود بودجه و بي توجهي مطبعه آزادي ميداند وي گفت: آقاي رهين امر اعطاي يک پايه ماشين آفست را براي مطبعه بدخشان داده بود اما مطبعه آزادي با بهانـه هاي مختلف آنرا تعميل نکرد وي درون مورد تجهيزات موجود مطبعه افزود: يک پايه ماشين هايدلبرگ که  استاد رباني بـه مطبعه داده بود بـه علت نبود برق کافي کار نميکند.همچنان يک پايه ماشين ايتالياي درون مطبعه موجود هست که ميشود با امکانات فعلي ازان استفاده کرد.

آيا براي دولت دموکراتيک خجالت آور نيست کـه در سطح يک ولايتي کـه از نگاه مساحت 8% خاک کشور را احتوا نموده و داراي يکنيم ميليون نفوس ميباشد يک نشريهِ چاپي ندارد درون حاليکه همين ولايت 60 سال قبل هفته نامـه داشت و دران زمان درون مطبعه بدخشان آثار ، رساله ها و کتب نويسندگان و دانشمندان از سراسر کشور چاپ ميشد آيا براي آنانيکه سنگ فرهنگ دوستي را بـه سينـه ميزنند شرم آور نيست کـه يک رسانـه بعد از 60 سال فعاليت بـه عوض اينکه رشد نمايد و ارتقا نمايد بـه علت نبود تجهيزات و بودجه سقوط نمايد؟

بايد متذکر شد کـه در ولايت بدخشان فعلاً  هيچ رسانـهِ چاپي دولتي بـه نشر نميرسد.

گزارشگر:فضل الله "تورسن زاده"

باز هم خر

تنـها نـه آدمان شده از دست تو بـه داد

خر نیز انتحار مـیکند از نا جوانیت

ساعت سه بعد از ظهر روز یکشنبه 22 مـیزان بود کـه انفجاری مـهیبی شـهر نو فیض آباد را تکان داد با عجله از دواخانـه بیرون پ دیدم کـه دو عراده موتر پی آر تی با سرعت سرسام آوری درون حال فرارند و ه های خون درون شیشـه یکی ازانـها دیده مـیشد بـه عجله خود را بـه محل انفجار رساندم خری را دیدم کـه درست دو پارچه شده بود و آنطرفتر چندین کودک بحال زخمـی افتاده بودند.بم درون خورجین تعبیـه شده و بالای خری گذاشته شده بود زمانیکه موتر های پی آر تی از کنار خر عبور د بم منفجر شد اما آسیبی بـه آنـها نرسید اما 8 تن از افراد ملکی کـه بیشتر شان کودک بودند زخمـی شدند و یک کودک پنجساله درون شفاخانـه جان داد . نیم ساعت بعد موتر های پی آر تی دو باره بـه محل آمدند بـه دوستم گفتم به منظور شان چل دارو بیـارید ورنـه تبخال مـیکشند.درین اثنا پیره مردی گفت :حالا مـیبینیم کـه شخص آغای کرزی همانگونـه کـه برای قربانیـان حوادث انتحاری کنر و قندهار از باب..... کمک مـیکند بـه قربانیـان این حادثه هم کمک مـیکند یـا اینکه کمـیسیون حمایـه از حقوق حیوانات ویـا اداره حفاظت از محیط زیست تاوان خر را از مجروحین مـیگیرند.

درین اثنای دیگری گفت این خربرای این دست بـه انتحار زده که تا اعتراض خود را درون مقابل کارکردهای موسسه پدکو بیـان نماید زیرا این موسسه چندی قبل با قلبه نمودن سرک مـیدان هوای نـه تنـها خاک را درون چشم و دهان آدمـها زد کـه بلکه حیوانات بیچاره و خصوصاً الاغها را کـه بیشتر ازین راه استفاده مـینمایند نیزمستعد ابتلاء بـه امراض تنفسی نموده است.

باید متذکر شد کـه مو سسهِ امریکای پدکو کـه بودجه هنگفتی از بخش موا د مخدر را گرفته هست با برنامـه اعمار سرکها و پروژه های زیر بنایی بـه بدخشان آمد اما بعد معلوم شد این موسسه نیز مانند بیشتر موسسات دیگر شوقی زیـادی درون جوی پاکی و خاکپاشی دارد کـه علت اصلی آن وجود کارمندان بی تحصیل ، کم سواد  ، بی احساس و استفاده جوی پاکستانی ، شبه پاکستانی و غیر بدخشانی درون پستهای کلیدی آن مـیباشد. زیرا بعضی ازین کارمندان نـه تنـها علاقه ببدخشان ندارند کـه بلکه درون بعضی مواردنفرت خود را از بدخشان و بدخشانیـها نیز کتمان نمـیکنند

 

نامـه بـه ریس جمـهور

رئیس جمـهور منتخب من!

 ازینکه گستاخی مـیکنم و نامـهِ سرگشاده را با حقایق تلخی برایتان مـینویسم پوزش طلبم اما دلایل را کـه مرا بران واداشت که تا نامـهِ با این محتوی برایتان بنویسم ذیلاً فهرست مـینمایم: حد اقل به منظور چند روزی عمر خود را صرف کار به منظور ریس جمـهور شدن شما کردم و لحظاتی پر مخاطرهِ از عمر عزیز خویش راصرف درون کمپاین شما کردم، خویشتن را بـه مـهلکه انداختم ، هرگونـه خطرات راپذیرفتم ، بیشتر از 4000 کیلومتر مسافه را با موتر خود درون ین کمپاین  درون سنگستانـها و گردنـه های رعب آور بدخشان پیمودم.

در سر زمـین مانند بدخشان کـه خاستگاه تفکرات و اندیشـه های متنوع و زادگاه سلیقه های متضاد هست بیشتر از یک ماه دره ها و دهکده ها را درون نوردیدم که تا شما ریس جمـهور شوید درون حالیکه هیچگونـه پیوند قومـی و قبیلوی یـا شناخت شخصی با شما نداشتم.اینـهمـه را به منظور این نکردم کـه تا امتیـازی بدست آورم، همانگونـه کـه نیـاوردم ، بلکه صرف بـه امـید این کردم که تا با ریس جمـهور شدن شما ساکنان محدودهِ جغرافیـای کـه امروز افغانستانش مـینامند ازین همـه مصیبت و درد و رنج رهای یـابند واژه های تاجک و پشتون و کوچی و ازبک و هزاره و بلوچ و ترکمن کمرنگ شودو همـه شـهروند افغانستان شوند ، نشنلیزم کور قومـی ، قبیله گرایی و سمت گرایی جای خود را بـه انسان دوستی ، نوع پروری ، شایسته سالاری بدهد.عدالت اجتماعی تامـین شود، وحدت واقعی ملی درون عمل پیـاده شودو سر زمـین ما به منظور نخستین بار هم کـه شده  هویت خویش را باز یـابد.فراموش نکنید کـه کمپاین به منظور شما درون سر زمـین سیـاست خیزی مانند بدخشان خود بـه منزله یک خود کشی سیـاسی و فزیکی بود زیرا همانگونـه کـه شاهد بودیم کارگردانان اصلی این کمپاین نتوانستند یک شب را هم درون فیض آباد سپری کنند بعد از انفجار دامنـهِ جلغر عدهِ از راهِ هوا جانب کابل فرار د و عدهِ هم از راه زمـین ، بیشتر کارگردانان کمپاین درون فیض آباد اعتکاف نشسته بودند و حتی درون روز رای دهی جرئت رفتن بـه مراکز رای دهی را هم ند و به مجرد اینکه انتخابات انجام یـافت چار قلاچ راه کابل را درون پیش گرفتند اما من بودم کـه بیشتر از یکماه را درون گردنـه ها و کوهپایـه های بدخشان سپری کردم بدون بادیگارد های عینکدار و پرتله سیـاه فقط یک رفیق و یـاور داشتم کـه خدابود و امروز هم هست و فردا هم خواهد بود.

من درون بدل اینـهمـه هیچ چیزی دریـافت نکردم و توقعی هم نداشتم و هم ندارم نـه مقامـی و نـه ثروتی. حتی بیشتر از 60000 افغانی از کیسهِ خود را صرف مصارف این کمپاین کردم و از اسکازر کران و منجان فی لیتر تیل را 65 افغانی خ.اما بـه خدا باور داشته باشید کـه مسئولین بلند رتبه کمپاین تان یک پول هم ازین مصارف را نـه تنـها بمن ندادند کـه معاش آشپز و محافظ و پیـادهِ دفتر کمپاین تان را که تا هنوز هم نداده اند.

تمامانی کـه در کمپاین بدخشان شما نام نویس کرده بودند چند روزی را درون فیض آباد با بیم و ترس سپری د و بعد هم طرف کابل "زُب" کشیدند یکی وزیر شد دیگری وکیل ، یکی والی و دیگری هم ریس یکی بلند منزل ساخت و دیگری تکاو ، یکی مکه رفت و دیگری ترکستان. تنـها من بودم کـه یـا نخواستم چیزی شوم یـا اینکه توانایی وهنر آنرا نداشتم خلاصه همان ماموری کرایـه نشینی کـه بودم ماندم و هستم و خواهم بود. هرچند مـیدانم کـه شما دیگر وقتی به منظور خواندن نامـهِ افراد مثل من ندارید اما باز هم با این مقدمـهِ کوتاه خواستم نامـهِ را درون سه بخش برایتان بنویسم کـه بخش اول پیشینـه سر زمـین مارا با همـه افتخارات و دردها و آلامش بـه تصویر مـیکشد.بخش دوم حال و احوال امروزین مردمان این سر زمـین را بـه تصویر مـیکشد و بخش سوم هم پیشنـهادات این فقیر حقیر سراپاتقصیر رابه آدرس شما درون بردارد مطمـین هستم کـه اگر امروز وقت خواندن آنرا نداشتید یک روزی چنین وقت را خواهید یـافت زیرا همگان مـیدانیم کـه خدا بیک حال هست اما بنده بـه صد حال.

رئیس جمـهور منتخب من :

سخن برسرمحدوهِ جغرافياي هست که دردرازناي پر پيچ و خم تاريخ درد ناک وپر افتخار خويش بار ها تبر تقسيم پيکرش را آزرده ، قيچي نيرنگ برودوشش رابريده،خنجر خيانت سينـه اش را دريده ، فروشندگان دوره گرد طومارش را پيچيده ، زالو هاي طفيلي سياست خونش را مکيده، تذکره نویسان ولگرد نامش رابار بار دیگر کرده که تا بد ين حال و روزش افگنده اند کـه امروز مي بينيم ازان آریـانایی کهن و خراسان بزرگ افغانستان پاره پارهِ را بجا گذاشتند کـه دردرون آن صدها آستان دیگر آفریده اند کـه هر آستانش را هزاران داستانست .

ديوارهاي زخم خوردة شير دروازه اش ياد گاري از شکوه وعظمت کوهوارهِِ مردانيست کـه عمري بر زمين و زمان فر مان راندند ، سر افراز زيستندوتمدنـهاي جاويدان آفريدند، کـه سده هاي دير پا بر رواق بلند که تا ريخ هويت فرهنگي و حماسي مردم اين کهن ديار را بـه نمايش ميگذاشت  پيکره هاي بودا ، اين تنديسه هاي اعجوبه يي  حيرت آفرين ، محصول هنر دستان زخم آلود فرزندان اين ماتمکده کـه طي قرون متمادي نمادِ از ارادة آهنواره و عقيدة راستين مردمان آن عصر اين سر زمين را بـه نمايش ميگذاشت باز تاب دهندة هنروالا،ارادة آهنين ، پشت کار ،  سخت جاني بي بديل و اعتقاد خلل نا پذير بـه دين و فرهنگ مسلط بر روان جامعه همان نسل ها بود  کـه نگذاشتند ش بيش ازين انگشت نماي کند،نا مردانـه منفجرش د و استخوان پاره هايش را بسان دست فروشان دوره گرد در  بازار هاي بيگانـه بـه ليلام گذاشتند .

سر زميني کـه در هر عصر رستمي دارد و در هر سده ابو مسلمي.اما صد درد و صددريغ کـه رستمانش هميشـه دردام شغاد ها گيرميمانند و تيغ خيانت نا سپاسان سينـه ابو مسلم هايش را ميشگافد وبه خاک وخون ميکشد

چقدر دردناکست ! کـه از آن آرياناي کهن وخراسان بزرگ، امروز افغانستاني پاره پارهِ بر جا مانده هست که درون درون آن صد ها آستان ديگر آفريدند، شـهر شـهرش را بـه آتش کشيدند ، کوچه کوچه اش را زخمي د ، تنديسه هايش را منفجرنموده ، حدود جغرافياي اش را تعغير دادند ، هستي هاي مادي و معنوي اش را بتاراج بردند ، افتخارات تاريخي اش را دست بدست گردانده و درمارکيتهاي دنيا بـه ليلام گذاشتند، آنچه را کـه نتوانستند نا بودكردند، بـه آتش کشيدند، منفجرد ، استعدادهاي هنرآفرينش را کشتند ، مغز هاي ايجاد گرش را بديوار تحجر کوبيدند  و چه نبود کـه در حق اين سر زمين ند .ملتي کـه يک عمر تاج سر دنيا بود که تا ديروز درون روي زمين جاي براي زيستن نداشت ، فرزندان ناز پروردهِ اين سرزمين، چون آوارگان جاويدان ومجرمان تبعيدي تاريخ ، کوله بر دوش ، درون سرتا سر اين زمين کج مدار، کج نواز سرگردان و جاي براي زيستن و لقمـه براي زنده ماندن دريوزه ميد. درون هر خطه اين کره خاکي اگر جرمي از مجرم حرفه هم سر ميزد، بي محابا انگشت اتهام بطرف آوارهِ بي پناه افغانستاني نشانـه ميرفت،  درون سرتاسر دنيا زنداني نبودوهنوزهم نيست کـه دران زنداني افغانستاني نباشد آنـهم بجرم بيوطني ، بي هويتي و بي پناهي ، بجرم ورود غير قانوني و داشتن اسناد قلابي ، چونکه با هويت و اسناد اصلي برايش اجازه ورود نميداد . درين دنياي بدين بزرگي هيچ آدمي پيدا نشد که تا روزي ازين حکومتها بخواهد اين تيره بختان را خيرات سر فرزندانشان ببخشندو امروز درون سراسر دنيا گورستاني نيست کـه دران سنگ مزار آوارهِ افغانستانی نباشد و زميني را نميتوان سراغ کرد کـه اشک داغ آواره افغانستاني بپاي نامردي دران نريخته باشد.           

هزاران جوان ستبر سينـه ، کودک سرمازده، پيره مرد پشيمان، کدبانوي هراسان و پاکيزه دامان اين سرزمين سوار بر قايق هاي سرگردان، هزاران هزار ميل راه را  ازسواحل يخ زده سکاندينيويا گرفته که تا بندر گاهاي غبار آلوده استراليا درنورديدند، درون يلدا ترين شبهاي بيکسي درون حاليکه گمان ميبردند لحظاتي بعد بـه شـهر روياها شان گام ميگذارند، دور از شـهر وديار  ، خويش و تبار درون پشت دروازه هاي سرزمين نامردان ووطن سنگها،  نوميدانـه جان سپردند و ط ماهيان  گرسنـه دريا هاي شور شدند اما اجازه نيافتند بـه آن مدينـه هاي فاضله پا گذارند.ناموس هزاران دوشيزه پاکيزه دامان و کدبانوي با ايمان اين مرز و بوم کـه درروزگاران عافيت از نظاره خورشيد عرق شرم بر جبينشان مي نشست دريک نا گزيري دردناک يا ذوق زدگي فرهنگي چنان برباد رفت کـه ديگر هرگز برنگشت کـه نگشت.

سرزمين اشکها ودرد ها ، کشتزار مينـها و نخلستان تفنگهاي کج نشان کـه هميشـه بدست دوست ماشـه ميشود و بکام دشمن ثمر ميدهد ، پادگان سربازان هميشـه درون سنگرو پا کـه سوگمندانـه جان سپردند اما ندانستند براي چه؟ خطه نا مرادي هاي بي سر انجامي کـه کودکان معصوم و زنان پاکدامانش مظلومانـه درکوچه و بازار ها  جان سپردند وي بداد شان نرسيد ، اردو گاه نظامي  کـه بيشتر از يک ميليون سرباز از جان گذشته وميدان ديده  دارد  اما  امنيت مادران و انش را سربازان بيگانـه کـه هزاران کيلو متر دوراز ما زاده شده اند، ميگيرند، سرزمينيکه سالهاي سال  بيدفاع بود و بی صاحب و هنوز هم هست، هر هر چه ميخواست درون حقش ميکرد و هنوز هم هر چه بخواهد درون حقش انجام ميدهد،  کشوري کـه روزگاران درازصاحب نداشت ، سر نوشت نداشت ، روز ملي نداشت ، جشن آزادي نداشت درون حاليکه نيمي از جهان را بـه نعمت آزادي رساند، شناسنامـه معتبر ملي نداشت ، عيد و برات ، محرم و عاشورا نداشت ، نميدانست کـه در کدام روز بگريد و در کدام روز بخندد ، فقط يک چيز را خوب ميدانست وآن اينکه درد ها را چگونـه تحمل کند، بار غمـها را چگونـه بدوش کشد و دندان سرجگر نـهاده آهي هم نکشد، ودرسرتا سراين دنياي نا مرد کـه انجمن هاي حمايه ازحقوق بقه و کرگس وخرگوش بخاطرمرگ يک مارمولک با بوق و کرنا گوش ساکنان هفت آ سمان را کر ميد هيچ نـهادي ، مرجعي ،  يا آدمي پيدا نشد کـه از روي صداقت و راستي اشکي درون سوگ هزاران جوان ستبر سينـه اين سر زمين کـه ازدشتهاي آفتاب سوخته يي بکوا گرفته که تا ريگستانـهاي تفتيده يي کنار جيحون ، از بعد کوچه هاي زخم خورده يي  کابل زمين گرفته که تا تاکستانـهاي نيم سوخته شمالي ، ازجاده هاي درهم کوفته يي قندهارگرفته که تا تنگه هاي يخ زده پامير بخونشان رنگين گرديد ، بريزد. آري ! سخن برسر همين سر زمين درد آشيان و زخم بر دوش هست که که تا ديروز عجوز پير زمانـه نفرينش کرده بود.

سرزمين اشکها و درد ها ، سر زمين تاکستانـهاي سترون و  کاريزهاي تشنـه، ميعاد گاه   کشتزاران سو خته، ديار سنگستانـهاي تاراج شده ، کوهستانـهاي بمباران شده ، مزرعه هاي ملخ زده و دره هاي سيلاب ، سر زمين دشتهاي آفتاب سوخته کـه بارانش تگرگ گلوله ها بود و ستاره هاي شبگردش شياري از فشنگهاي قرمز ، رعدش غرش تانکها بود و برقش شعله انفجار خمپاره ها ، درون جنگلهايش پيل هاي پولادين رژه ميرفتند کـه هنوز هم مـیروند و در آسمانش بجاي پرستو ها ، مرغان آهنين بال و آتش نفس پرواز ميد  و هنوز هم مـیکنندکه نفت سياه مي آشا ميدندومرگ سرخ مي آفريدند ، ارمغانشان توغ بود و بيرق ، گورستان بود و مزار ، پيغام شان اشک بود و ماتم.

خطه نفرين شدة کـه هنوز هم زمينش کشتزار مينـهاست وآسمانش ميعاد گاهِ گلوله ها . با نسلهاي آواره و فرهنگ گم کرده اش ، با شـهر هاي آتش گرفته اش ، با دهکده هاي زلزله زده اش ، با روشنفکران ذوق زده  اش، با متجددان شوقک گرفته اش ،  با سپيدار هاي تير باران شده و کاجهاي زخم بر دوش و خشکيده اش ، با کوچه هاي بي نقش پا و جاده هاي درهم کوفته اش ، سر زمين کاريز هاي بي آب و ييلاق هاي بي علف ، سر زمين عروسان شوهر مرده و مادران داغديده ، ميعادگاة پيره مردان قامت خميده ، جوانان دبستان نديدة خمپاره بر دوش و پا ،  اين سر باز وظيفه هاي ابدي تاريخ ، کـه همچون گلادياتوران افسانـه ما وراي تاريخ ، بايد هميشـه درون ميدان نبرد هاي مرگبار ميدانداري کنندو با هر غول بي شاخ و دمي درون افتندو هنوز از يکي فارغ نشده اند کـه هيولاي ديگري سرميرسد.سرزمين کودکان عروسک نديده کـه شبي هم  با شکم سير نخوابيده اند و هميشـه لرزه بر اندام وترس بر دل از غرش جنگنده ها  وانفجارخمپاره ها داشتند، بازيچه  آنـها مينـهاي دستي بود و بر پشت شان سبد سرگين چيني  کـه هنوز هم هست، شبانگاه با صفير گلوله ها بخواب ميرفتند و سحر گاهان با  غرش تانکها و غريو جنگنده ها بـه پيشواز خورشيد مي آمدند، وطن نسلهاي آوارهِ کـه فرزندانش را هيچ زميني جا نميداد و هيچ آسماني پناه . ملتي کـه در وطنش ، درون دهکده اش و حتي درون خانـه اش آواره بود، نسل سر گردانی کـه کوله بار رسالت قرن  بر دوش داشت ، هر دري را کـه ميزد بگمان اينکه گداست درون برويش نمي گشود ، چه رسد بـه اينکه بار از دوشش بر دارند، سر زمينيکه حاصل دسترنج دهقانش خاکستر گرم بود و ابر آسمانش دود کشتزاران سوخته ، با مردميکه هر روز پيکري شـهيدي را بر دوش ميکشيدند و قبل ازينکه آنرا بـه خاک سپارند خودشان شـهيد ميشدند ، سر زمينيکه درون درازناي تاريخ پر از درد و افتخار خويش ، بار ها و بارها لگد مال سم ستوران يورشگران جهانگشا، آماج زخمـهاي جانفرسا و قرباني خيانت و نيرنگ بيگانـه و آشنا شده، اما از همـه مـهلکه ها سر افراز و بلند بالا بيرون بر آمده ، وليک دردمند، زخمي و محتاج تيمار ومداوا .  هنوزجراحتش التيام نيافته کـه زخم تازة بر پيکرش دهن باز کرده و بسملانـه درون خون طپيده. صد درون د وصد دريغ کـه بيگانـه و آشنا نـه تنـها زخمـهايش را درمان ند، کـه ند، بلکه بران نمک پاشيدند، که تا بيشتر بطپد و آنگاه از دور بـه نظاره نشستند ، لحظه هاي جان دادنش را بيصبرانـه لحظه شماري د، آنگاه بگمان اينکه ديگر کارش تمام هست پوستش را کنده پوستين د، گنجينـه هاي نـهفته اش را توشـه راه نمود ند، وراهِ بهشت موعود ، سر زمينـهاي ان گيسو طلاي و آسماني چشم افسانـهِ  را درون پيش گرفتند و رفتند کـه رفتند، بعزم اينکه ديگر هر گز ، بر نگردند . اما چقدر سخت جانست اين پيره زني سپيده موي قا مت شکسته زخم بر دوش تاريخ ! اعجوبه نا تکرار روز گار ، کـه همچون پشک هفت جان دوباره جان ميگيرد ، نفس ميکشد ، ناله سر ميدهد ، کمک ميطلبد ، بدادش نميرسد ، جنبندهِ نيست که تا دستش را بيگيرد، سر پايش کند، نا چار با هزاران تقلا ازين پهلو بـه آن پهلو مي غلطد، و سر پايش مي ايستد اما هنوز قامت راست نکرده کـه بر فرقش ميکوبندو دو باره چون سپيداري طوفان زدهِ با صداي مـهيبي بر زمين ميغلطد، دست و پا ميزند که تا بر خيزد، دست و پايش را ميبرند،  فرياد ميزند ، زبانش را از گلوگاهش ميکشند، آرام و بيصدا اشک ميريزد، چشمانش را از حدقه بيرون ميکنند ، شاهرگهاي حياتي اش را ميبرند ، سينـه اش راميشگافند، پيکر نيمـه جانش را درون بي نشانـه ترين گودال فراموشي سر نگون ميکنند، جنازه اش را درون محراب تاريخ غايبانـه ميخوانند، خيرات و اسقاتش را نا داده ميراث هاي گرا نبهايش را کـه نسل بـه نسل برايش بـه وديعه مانده بود ليلام کرده زاد راه ميگيرند، بـه گمان اينکه او ديگر زنده نيست ، ميروندو درکنج عافيت با خاطر جمع بعيش مي نشينند ، اما فرزندان بي دست و پايش ، دست پروردگان فقير و تهيدستش، کـه از شدت فقر ، رقت قلب ، يا ننگ زمانـه نتوانستند، يا نخواستند کـه ترکش کنند ، بـه سراغش مي آيند ، سر بـه سينـه اش ميگذارند و ميبينند، کـه هنوز زنده هست ، دستش را ميگيرند و بر دوشش ميکشند که تا از گودال فراموشي بر آرندش ، کـه مي بر آرندش ، بـه زخمـهايش مرهم ميگذارند ، اما چه مرهمي ؟  تهيدستان چه دارند کـه خرچ مادر کنند؟ چون کـه همـه دار وندارش را چابکسواران و تردستان اند، اين درماند گان فقط اشک چشم و خون دل دارند کـه بر زخمـهاي مادر گذارند، کـه جز اين نميکنند ، با گذشت زمان اندک اندک جان درون تن اين عجوز پير سخت جان مي آيد ، دو باره نيرو ميگيرد ، قوت ميکند،  بر سر پا مي ايستد ، با گيسو هاي پريشان و دستهاي لرزان ، پيکر نيم سوخته فرزند شـهيد خويش را دوباره بر دوش ميگيرد و کارواني از تهيدستان فقير ، معيوب ، مجروح و لنگ و لاش را بدنبال خود ميکشاند، نعره سر ميدهد ، فرياد ميکند ، دنيا را بـه شور مياورد ، درون يلدا گونـه ترين شبهاي تاريخ که تا دميدن ستارهِ سحر ناله ميکند،    ادامـه درون ص7

 

خواب نازدانـه ترين شـهزادگان دنيا را بهم ميزند ،آنگاه هست که فراشان سر ميرسند ، بدون اينکه از دردش بپر سند ، بـه فرقش ميکوبند ، که تا خاموش شود، هيچکسي نيست کـه حتي براي لحظه هم کـه شده  بفکر درمانش باشد .

             اينست داستان غم انگيز مادر وطن ! کـه از بيگانـه و آشنا جفا ديده ، زخم زبان شنيده ، مجروح و بي پناه با تني چند از فرزندان قد و نيم قد درون کنار جادة تاريخ  بي حال و بي رمق افتاده بود. دست پروردگان چابک سوارش که تا کرانـه هاي دور رانده بودند و حتي ديگر بعقب خود نگاه هم ند چه رسد بـه اينکه دو باره بر گردند و تيمارداري اش کنند ، مگر اينکه اين عجوز پير بـه آب حيوان دست يابد ودو باره جوان گردد ، آنـهم جبر تاريخ يا ناگزيري تحميلي ناچارشان نمايدتا دوباره بر گردند و در سايه گيسوان بلندش دمي بياسايند فرزندان نيمـه جان ودرد مند اين سرزمين کـه رمقي داشتند ودر هر جاي کـه بودند  هر قدر فرياد زدند بـه گوش نرسيد، درون هر کوه وبرزن ، درون دشت و دمن ،  بر رواق بلند کنگره طلاي کاخ ملل، بلند ترين منبر داد خواهي عصر ما!فرياد برکشيدند کـه اي مردمان دنيا!

              آيا شما همانـهاي نيستيد کـه براي مرگ يک موش صحراي درون دنيا غوغا بپا ميکنيد و قطعنامـه ها صادر ميکنيد؟  آيا شما همانـهاي نيستيد کـه با دور بينـهاي مجهز بـه اشعه حقوق بشر تان کوچکترين تخلفات را کـه بذوقتان برابر نيست درون تاريکترين زواياي اين کره نا هموار ديده و ازان مثنوي هفتاد من کاغذ ميسازيد!

 در وطن ما موشـها مواجه بـه انقراض نسل نيستند، درينجا تنفس ماهيان را آبهاي نفت آلوده تهديد نميکنند. درين سرزمين سوال جان بيماري رواني کـه از عقده اوديپ، يا کمبود شخصيت رنج ميبرد و سپر آزادي بيان را برخ کشيده ، با تيغ زنگ زده عقده هاي فکري  بر حريم مقدسات ميليارد ها انسان ناشيانـه يورش مي برد درون کار نيست . درينجا آدمـها را زنده ، زنده آتش ميزنند ، درینجا مرده ها درون قبر هایشان از شرم هزار بار مـیمـیرند، درون ينجا ستاره ها را بـه گلوله های مـیبندند کـه ساخت زرادخانـه های مرگ آفرین شماست ، درين خطه هر شامگاه خورشيد درون شطي از خون غروب ميکند وسحرگاه درميان هاله از دود و آتش طلوع مينمايد . درينجا آتش زبانـه ميکشد، خشک و تر را ميسوزد ، باگذشت هر روز شعله هاي آدمخوار اين شکمباره بلند وبلند تر ميگردد ، روزي ميرسد کـه دامان شما را هم ميگيرد، بياييد اگر مارا نجات نميدهيد، اگر ما را سزاوار زيستن نميدانيد ،  حد اقل بخاطر نجات خود تان آنرا را مـهار کنيد! 

اما ! کجا بود گوش شنوا ، عاطفه انسانـها! و شکوه تمدنـها ! نـه تنـها رحمي بحال ما ند کـه بر زخمـهاي ما نمکهاي شور پاشيدند همـه بيک صدا گفتند کـه ما ديگر درون افغانستان منافعي نداريم بنا بران هيچ نوع دلچسپي بـه آن نداريم . دلچسپي همـه بـه افغانستان پايان يافته بود،فراموش کرده بودند روز گاري نـه چندان دوري را کـه دلچسپي شان بـه افغانستان بيشتر از کشور هاي خودشان بود،آنگاهي کـه از شنيدن نام گارد هاي سرخ ومتحدين آنـهاکه از دروازه هاي برلين گرفته که تا سواحل کوبا ، از آبهاي ساحلي عدن گرفته که تا جنگلزار هاي نيکاراگوا چمپاته زده بودند لرزه بر اندامشان مي افتاد ، موي بر تنشان راست ميشد ، شبها را درون کابوس سحر ميد و روز ها را با دلهره بـه شام ميرساندند ، تنـها چيزي کـه تسلي و قوت قلب برايشان ميداد کارنامـه هاي  فرزندان پا افغانستان بود کـه در ميدانـهاي نبرد روياروي با اژدهاي هفت سر کمونيسم مي آفريدند ، تنـها اخبار افغانستان بود کـه لبخند گذرا را بر لبانشان بـه مـهماني ميخواند ، آري ! درانزمان همين ملت پاي  خمپاره بر دوش بود کـه بعوض همـه دنيا درون مقابل نيمي از دنيا جنگيد و اين زمينـه را بـه سر بازان ناتو کـه خواب سفر تفريحي بـه برلين شرقي را هم نميديدند مساعد ساخت که تا بيخيال از نايت کلپهاي تاشکند و دوشنبه  گرفته که تا کاباره هاي سواحل بالتيک را دق الباب نمايند، آنانکه جراًت نداشتند بـه سواحل کوبا چپ نگاه کنند و هميشـه چشم بـه صفحه رادار داشتند کـه مبادا شکار ناگهاني موشکهاي دور برد  SS20 يا حمله کيمياوي شوند، امروز درون خيابانـهاي بغداد چنان بيخيال گشت ميزنند کـه گوي فرزندان پادشاه بابل استند يا فرمان هارون الرشيد بر دست دارند ، آنـها  كه اگر از تشنگي ميمردند دل نميد منرال واتر ساخت روس را از مغازه هاي اروپای غربی خريداري کرده رفع عطش نمايند چه رسد بـه اينکه " فکه مانده از درياي آمو شکم سير آو بجفند" . دران دوران از ژورناليست حرفوي گرفته که تا کلاهبردار سياسي همـه بدنبال آن بودند که تا تصويري مرد ي را پيدا کنند  کـه پکول بر سر، با ريش  نورسیده درون حاليکه بـه افقهاي دور خيره شده ، دست  بر تفنگ خود دارد که تا باآن فخر بفروشند و کاسه کنند و نشریـه ها و روزنامـه های خویش را با آن مزین نمایند، درانزمان اگر ملت افغانستان روزانـه هزاران سرباز روسي يا کارمند رژيم طرفدار آن را بجوخه اعدام ميسپرد يا زنده زنده بـه آتش مي افگندي اعتراضي نميکرد ند ، نـه حقوقي بشري بود و نـه عفو بين المللي ، هیومن رایت واچی بود و نـه اوریـانا فلاچی . بر عدر سر خط اخبار ها و هيد لاين  بريک نيوز ها مي آمد کـه رزمندگان مقاومت ، آزاديخواهان افغانستان ، سربازان راه آزادي ، نيروهاي آزاديبخش درون جريان يک نبرد برق آسا بـه پيروزي حيرت انگيزي دست يافتند.آنگاهيکه ميشن افعانستان پايان يافت و ملت ما  کاري را کـه ارتش چندين مليوني ناتو از انجام آن عاجز بودبه تنـهاي انجام داد ، ديوار بر لين فرو ريخت ، نياز بجنگ ستارگان منتفي شد و ريگولاژ موشکهاي SS20    که نيويارک ، واشنگتن ، بن و پاريس را نشانـه رفته بودندبهم خورد دلچسپي بشريت متمدن؟ هم بـه افغانستان پايان يافت.   بدينسان خويش وتبار ، دوست و آشنا ، رفيق ويار ، همـه شانـه ها را بالا انداخته وهر يک راه خود را گرفتند و رفتند و آنانيکه بر آسمانخراشـهاي فلک بوس آشيان داشتند ، ازان دور هاي دور ، سوختن و طپيدن مارا بـه نظاره نشستند .از تماشاي زبانـه شعله هاي هستي خوار لذتها بردند و کيفها د و هر گاهي هم کـه شعله هاي آتش فرو کش ميکرد بانگ بر ميکشيدند و فراشان مزد بيگير سر ميرسيدند و هيزم بيشترمي انباشتند همسايه هاي دور و پيش ، دوستان ديرين و خون شريکان دروغين هم بيکار ننشستند و هر يک بنوبه خويش منتي گذاشتند و خدمتي د ،ي چوب تر انداخت که تا ديرتر بسوزد ، ي چوب خشک که تا خوبتر بسوزد  ،ي خس و خاشاک انداخت وي هم بار هيزم . و آنکه هيچ چيزي نداشت پفي دميد که تا از صواب بي نصيب نگردد و به نظاره نشست ، عالميان  نـه تنـها زخمـهاي مارا نديدند ، کـه فرياد مارا نشنيدند ، نـه تنـها نشنيدند ، کـه التفاتي هم ند. و ما مانديم و زخمـهاي ناسور ، درون کام آتش بيدادگر و سيري نا پذير جنگ خانمان سوز و هستي بر انداز، درون زير هاله از دود و باروت، جدا از پيکره بشريت متمدن ،.مرفه و آزاد، انگار کـه ما ديگر جزء اين جامعه بشري نبوديم.سالهاي سال اين آتش بود ، ما بوديم و نا اميدي هاي دردناکمان که  ناگهان حالات ديگرگون گشت و چرخ افسونگر بازي تازه را بنا نـهاد، شعله هاي خانـه پيما قاره پيما شدند ، مرز هاي جغرافياي را شکستند، قاره ها را درنورديدند ، محفظه هاي دفاعي نسوز راعبور دورسيدند ببزرگترين مرکز آتش نشاني وآتش فشاني  دنيا! بلندترين رواق آسمان بوس تمدن مغرور وخود محور را نشانـه رفتند ، کـه انفجارش هفت اقليم را لرزاند ، ساکنا ن اين کره خاکي با ناباوري درد آلودي شعله هايش را بـه نظاره نشستند، برجهاي دو قلو يا توين تاور ، با شکوه ترين نماد تمدن بشري  را کـه شاید معرف غرور ناشيانـه بشر درون مقابل آفرينش بود ه باشدچنان درون هم کوبيدند که  لحظاتي بعد از آنـها تلي از خاکستر گرم و نمناک بجا ماند و ديگر هيچ ، انگار کـه دران مکان اصلا بناي نبوده است.درحاليکه هزاران زن و مرد ، پير و جوان و کودک نوميدانـه از زير خروار هاي آهن و آهک فرياد ميزدند و ترانـه هیلپ هیلپ را سردادنداما هيچ قدرتي درون جهان نتوانست بدادشان برسد و نوميدانـه درون حالي جان سپردند کـه صداي فرياد هاي درد آلود شان بوسيله تلفونـهاي همراه که تا دم مرگ بگوش عزيزانشان ميرسيد.

تمدن بشری با همـه قدرتش قادر نشد کاری را ازپيش ببرد  ، يکبار ديگر بر همگان هويدا گشت کـه تنـها خدای زمـین و آسمانـها قادر متعال و توانای مطلق هست و هر کاری را کـه اراده کند ميتواند انجام دهد بشر هنوز هم بسيار آسيب پذير هست واین ارباب الانواع زمـینی خیلی ها نا توانند و آنزمان بود کـه همـه دانستند کـه آتش هميشـه آتش هست ، ميسوزد ، خاکستر ميکند و برباد ميدهد.آنگاه شصتشان خبردار شد، فهمـیدند كه اگرامروز آنـها بـه افغانستان دلچسپي ندارند ، افغانستان بـه آنـهاهنوز دلچسپي هاي زيادي دارد، همـه ناگزير بـه فكر آن شدند كه بايد اين آتشي را كه طي بيست و سه سال ، هست وبود اين ملت دردمند را سوخته ، وخاكسترش را بباد داده وبدست خود آنـها روشن شده و پکه شده بود، خاموش كنند كه كردند، اما نـه خاموش ، فقط مـهار.زيرا خاموش كردن آتش هنر ميخواهد نـه پاور. براي فرو نشاندن آتشـهاي بزرگ مردان بزرگ درون كارست،با قلبهاي بزرگ از تبار ابراهيم كه از زبانـه هاي شعله هاي آسمابوس نـهراسندو عاشقانـه درون دل شعله هاي بيدادگر و نا  سپاس روند. فرو نشاندن اين شعله ها را اطفا گران کارکشته و پيره مردان جهان ديده درون کاراست ، نـه نو رسان شيک پوش و چکمـه بلند کـه پوستشان درون گرمای آفتاب تموز رنگ ميبازد. آهنگرانی با يد با دست وروی زنگباری ،باپوست هاي نيم سوخته ، موهای خاکستر نشسته  ، سخت کوش  و نمد پوش . نـه زرگرانی ابريشم نفس و اطلس پوش .  مردانی بايد کـه گذر گاه باد ها را  بدانند ، تر و خشک را جدا کنند ، حد ومرز آتش را درون نوردند ، معابر دشوار گذر را شناسای کنند و خاصيت آتش را رد يابی نمايند ،زيرااين شعله ها دير گاهيست کـه زبانـه ميكشد، گاهي زير خاكستر بوده ،گاهي بـه ثريا سر زده،درگرد و نواي آن هزاران آتش نيمـه جان درون زير خاكستر غنوده هست كه اگر بادي بران بدمد زبانـه ميکشد اگر پای بر آن برسد سخت سوزنده است، درون گام نخستين بايد آتش را بحصار کشيد، آنگاه مـهارش کرد بعد شعله های سرکش را خاموش نمود ،آنگاه محراقات نـهانی را رد يابی و بی اثر کرد و نـهايتاً بـه سراغ آتش افروزان رفت. آنگاه با خاطر جمع صلای عام درداد و فرزندان شکم بـه پشت اين وطن را از سرتاسر اين کره خاکی   بـه مـهمانی فرا خواند و آنـهارابانان وپيازافغانستانی وپيشانی بازکوهستانی پيشوازگرفت ، نـه پيتزای کانادای و کالباس  روسی، کـه هم تهوع آور هست وهم گلو گير.نبايد از ياد ببريم کـه اينجا افغانستان هست سر زمين همان  روستاييان پايکه دودهه قبل زمانيکه نو بدوران رسيده های ناشی و ذوق زده تازيانـه ذوق زدگی فرهنگی بر دست ،سواربررهوارشوقک سياسی ازراه رسيدند،بی سلام وبی کلام با پرروی ازش پرسيدند نام خانمت چيست ؟ بدون اينکه حرفی بگويد آرام و بيصدا بخانـه رفت،تفنگش را بر داشت، نـه سوالگر را ماند و نـه جوابگو را ، نـه سوار کار را ماند و نـه رهوار را. امروز همـه دنيا آمده که تا تفنگش را از دستش بيگيرندنميتوانند ، اين واقعیت اين مرز و بومست، اگر خود را با آن هم سو ساختیم ، برد با ماست درون غير آن اين گزو اين ميدان و اينـهم سرزمـین پر آشوب افغانستان. آنچه کـه امروز کشت مـیکنیم ، فردا دروميکنیم.

مردم مسلمان افغانستان هر چيز را شايد تحمل کند اما يک چيز را هرگز تحمل نميکند کـه نميکند ، توهين بـه مقدساتشرا. بيحرمتی بـه سنن و شعاير فرهيخته و پسنديده اش را. فرهنگ تحميل و نيرنگ را.دیگر حتما آزمايش نکنیم کـه بار ها آزموده ایم. اگر تصور نمائیم کـه بعد از تحمل اينـهمـه درد و رنج از دينش ، از رسومش ، از فرهنگش بيزار شده بـه ترکستان رفته ایم ، که تا دير نشده بر گردیم کـه ره باريک هست وشب تاريک منزل دور و ما تنـها.  هر پديده را کـه تازه مـی آوریم نخست حتما آنرا" مردمـیزه" کنیم بعد عرضه کنیم ، ورنـه زيانش بيشتر از سودش است، پدیده های وارداتی ، سناریوهای از قبل کارگردانی شده ، تجربه های بدست آمده از کشورهای دیگر وواژه ها و نماد های بازارگیر امروزی کـه در جامعه ما کاربردی ندارد نمـیتواند مشکل مارا حل کند. از ياد نبریم کـه شوقک سياسی و ذوق زدگی فرهنگی دو پديده نا ميمونی هست که سر زمين مارا درون سده پار دو بار  بـه آتش کشيد ه است، نگذاريم کـه بار   سوم چنين شود.

یـاد ها و لحظه ها

خطبهِ بر یک جنازهِ متحرک

قهار " عاصی"

باز تحمـیل مـیکنند بـه ما

مرده ها و مرده شوهارا

بسته و بی ثبات مـیسازند

راه فریـادها ، گلوهارا

باز دندان این دیـاران را

مـی کشند از دهان آزادیش

مـی سپارند زنده زنده بـه خاک

ملتی را بـه پای بربادیش

باز دیوانـه های زنجیری

زانسوی آب های شور سیـه

مـی فرستند اجیرها شان را

سوی این سرزمـین پاک تبه

باز خون نجیب این مردم

پایمال غلام مـی گردد

ملتی باز درون معاملتی

بی دل و بی دوام مـی گردد

باز اینک سیـاه چال وسقوط

ملت و آستان بربادی

خون مارا بـه خاک مـی سپرد

آی تاریخ ! آی آزادی !

باز بر سفره گرد مـی آیند

کرگسان لاش خوارگان فضول

برسرخلق باز مـی ریزند

خائین خاک و خاندان فضول

قصد آنست کـه جهان خواران

مرده تحمـیل مان کنند ای خلق !

جای مردان مستحق مقام

حیض تحویلمان دهند ای خلق!

حالیـان کارنامـه هاتان را

بوجهل اختیـار مـی خواهد

حالیـان خون و خونبهاتان را

خائینی از ثبات مـی کاهد

دست تانرا محال محض بود

از سرزور ناتوان

خون تان را بـه هیچ نیرنگی

ماست مالی نـه مـی توان

شاخ سخت وقوی مسکو را

پنجه های قوی تان بشکست

پشت کاخ سفید را لرزاند

کاخ سرخ از بن آن چنان بشکست

آی! امروزه سازمان ملل

بخش جاسوسی یی زامریکاست

ونمایندگان ابلیسش

بدتر از روس خصم جان شماست

این همان سازمان مزدور است

که بچرخد بـه نام ظالم ها

که بد بـه طبل جباران

که بپیچد بـه کام ظالم ها

هر چه ظالم اراده خواهد کرد

سازمان ملل کند تصویب

خاصه اکنون کـه غول امریکا

نـه هماورد دارد و نـه رقیب

زیر این نام درون " جهان سوم"

ای بسا حق کـه خورد وبرد شده

ای بسا نـهضت قیـام و شکوه

زیر این چکمـه خورد خورد شده

سازمانیکه جهل مزدورش

آسیـا را بـه خاک بنشانده

زانسوی آب های شور کثیف

ملک مارا بـه خاک بنشانده

سازمانیکه لعنت "ویتو"

لکه ننگ جاودانی اوست

او چه خواهد کند به؟ مردم!

که خود از خاصیت تهی و دوروست

سازمانیکه "مافیـا" و "سیـا"

در حقیقت ولینعمتش اند

سازمانیکه "ناتو" و "ورشو"

پاسداران پی ادامتش اند

سال ها مـی شود کـه افریقا

خاک و خون مـی خورد گنـه گفته

چند دجال غرب مـی مکدش

نا حق و ناروا ، سیـه گفته

سازمان ملل کنون ای خلق!

همچو تمساح اشک مـی بارد

جای اسلام و جای آزادی

(......) زراه مـی آرد

باخبر کـه تباه مـیگردد

راه و رسم وفا کشادن تان

هیچ مـی گردد ای مسلمانان

چارده سال کشته تان

آی خلق خدا! به منظور خدا!

دشمن دین چه دوستی دارد؟

نوکر زیر امر امریکا

خنجر کین چه دوستی دارد؟

آی مردم! بـه پا شوید همـه

یکی تان غلام مـیدارد

در وجود پلید امریکا

روس دیگر قیـام مـیدارد

آی تاجک و اربک و پشتون!

ازشما گشته هست حق روشن

مگذارید پایمال شود

دست آوردتان درین مـیهن

آی باشندگان مردستان!

خانـه تانرا خراب مـی سازند

گر ازین سازمان فریب خورید

دل تانرا کباب مـی سازد

این همان تفرقه علم

این همان کشتن برادری است

این همان انگریز سالاری

این همان نقش نابرابری است

این همان تخت و تاج بخشیـها

از سوی دزد های دریـاییست

این همان سرنوشت سازی جعل

این همان بازیی اروپاییست

باز آواز های آزادی

مـی شود کشته درون گلوی قیـام

باز یک دست خائین و مفلوک

مـی نشینند بر سکوی قیـام

چون پدرهایشان همـه خائین

همـه دستور دار بیگانـه

همـه حرامـی و همـه فاسق

همـه فرمان برار بیگانـه

آی مردم! همـیشـه استحمار

نوکرش را درون آستین دارد

تا بر آرد دمار از خلقی

دست بسیـار درون کمـین دارد

آی مردم! بـه دارش آویزید

این همان جیره خوار ارباب است

این همان پشـهِ انافل درد

این همان پاسدار مردابست

طبل اورا غلام ها کوباند

گل بداد آفتاب بنده او

علف هرزه دستیـاری کرد

شیرآورد شنده او

برف های شقاوت آب نشد

بلبلان هم بساط بربستند

باد های مخالفی بوزید

نسترن ها بـه سوگ بنشستند

آی مردم! فریب را نگرید

که زند سر زآشیـان ملل

مرده را زنده این چنین سازند

شش کلاهان سازمان ملل

سازمان کـه روح صیـهونیزم

در رگ وریشـه اش دوانده شده

او بـه افغان چه الفتی دارد

از چه او خیرخواه خوانده شده

سازمانیکه دست" پنتاگون"

زندگی بخش و متکای وی است

او از اسلام چه دفاع کند؟

چه غم از مسلمـین به منظور وی است

سازمانیکه درون جهان سوم

عامل طرح های امریکاست

او بـه مستضعفان چه خواهد داشت؟

هر چه دارد به منظور امریکاست

4 ثور 1371 هجری شمسی

حرف ملت

مـیر احمد شاه "ذیغم"

هر کـه رشوت مـیخورد تاج سر است

حاکم و فرمانروای کشور است

قوت بازوی او آهن مزاج

زور او افزونتر از بلدوزر است

از اراکین جملگی مـهمان او

خوان او رنگین وبا زیب وفر است

فارغ از تشویش تفتیش و دیگر

پشت او محکم چو کوه جلغر است

چکمن خوب و عسل با پول نقد

بهر هئیت تحفه اش درون موتر است

نـه غم نان دارد و سودای تیل

خانـهِ او روشن از جنریتر است

بر اساس ارتباط نادرست

بیسواد محض امـیر دفتر است

درد ملت کی بـه درمان مـیرسد

موتر بختش خراب و پنچر است

تا مقرر مـیشود داروغهِ

امتیـازش دستگاهِ پودراست

موتر مودل جدیدش زیر پا

دیگرش آماده اندر بندر است

وند خود را گیرد از قاچاقبر

وانگهش که تا ناکجاها رهبر است

از مدار کار قانونی فرار

بر امور غیر قانون محور است

این همـه گرپول پودر نیست چیست؟

پس چرا گوش تو ای دولت! کر است؟

نیست قانون غیر کاغذ پارهِ

مردم بیچاره زار و ابتر است

امنیت گویی پر عنقا شده

زان جهت مردم همـه بی باور است

غارت و قتل و چپاول عام گشت

هر کـه رابینی بـه فکر دالر است

حاکمـیت رفته بر باد فنا

زانکه زیر پای حاکم ، خود تر است

تا نگیری و نپردازی حقوق

التفاتت از بزرگان کمتر است

نمـیداند کـه زیر کاسه چیست؟

پشت پرده راز های دیگر است

گر از تطبیق قانون دم زند

بر سر او زندگانی محشر است

همچو من قربانی قانون شدن

دیگران را عبرت و پند آور است

نمـیپرسد زمردم حرف حق

تکیـه هرجابرحدیث نوکر است

با جهان گویی کـه خویشی کرده او

کی زمخلوق شرم و ترس از داور است

لاابال و دلقک و منفور عام

نور چشم وکدر ووالا گوهر است

دانش وتقوی دیگر معیـار نیست

دالر امروز حاکم این کشور است

زآفت مور و ملخ ها دردیـار

گلشن اقبال ملت پرپر است

این نظامـی را کـه نامش مردمـیست

نقش مردم درون حکومت کمتر است

کی شود اصلاح ابنایی وطن

چونکه دولت باجگیر دیگر است

این حقیقت بری پوشیده نیست

رشوت وقاچاق با یکدیگر است

قضیـه که تا مربوط دولت مـیشود

زورش از تصمـیم ، خیلی کمتر است

چاشت برخیزد زخواب از فاقگی

آنکه تقوی دارد ودانشور است

چهرهِ افسرده و غمناک او

قلب هر بیننده را چون نشتر است

طفلکانش بی لباس و آب و نان

در زمستان زرد وزار و لاغر است

مـی برند اینجا زبان راستگو

حاکمـیت درون کف زور وزر است

ناصحا! پندم مده دیگر ، کـه من

طاقتم طاق آمده، صبرم سر است

در کجا دیدی کـه یک رشوت ستان

نزد قانون عدالت مضطر است

یک نگاهی ای محبان سوی ما

سرزمـین ما بـه کام اژدر است

سر نوشت آخر چه خواهد شد؟" ذیغم"!

مملکت همچون سرای بی درون است

هر کجایی با زبان مادری گويم سخن

نور محمد نظری

تا نفس باقيست ما را با دري گويم سخن

هر کجایی با زبان مادري گويم سخن

باغبان بوديم ، کنون من گلفروشی مـی کنم

هر دمـی ایدوستان با مشتری گویم سخن

نازنین من چه خوش باغ آمد خموش

حق آن باشد ز زلف آن پري گويم سخن

چون دری باشد شکر اندر دهان مشتری

بر سر بازار خوبان چون پري گويم سخن

دوش من درون خواب ديدم ناصر خسرو ترا

ناخلف باشم اگر با  ديگري گويم سخن

ديدمش مـیگفت وصف حضرت مولای بلخ

من کنون از خسرو و از مولوی گویم سخن

سعدي و سينا و حافظ درو گوهر كاشتند

زین بزرگان زمان عنصری گویم سخن

خوانده یی شـهنامـه را که تا زو سخن گویم بتو

از هژبر و رستم وديو و پري گويم سخن

دوش از بیدل سخن ها داشتم درون پیش تو
ليك امشب درون جواب عشقري گويم سخن

ما بهشتي را نخواهيم بـه ازين فرزانگان

به حضورش عرض خودرا" نظري" گويم سخن

شكوه دارد دوستان از سردي مونتريال

ميرود از ياد اگر از «كلگري» گويم سخن

چهارشنبه 18 فبروی 2004م

به استقبال شعر ذیغم

"حضرت"

هر کـه رشوت مـیخورد او بر تر است

صاحب بلدینگ و قصر و موتر است

گر کند قاچاق پودر را بـه غرب

جای او درون کرسیی بالاتر است

فرنی و تخم و ملایی صبحگاه

از غذای شام او افزونتر است

ای برادر گوش کن که تا بشنوی!

دولت ما منبع شور و شر است

تا نباشی خائن وپودر فروش

جای تو پائینتر از یک نوکر است

علم و فن و دانش هرگز کار نیست

کشور ما مارکیت سوداگر است

تحفه گوید رشوت ودزدی ره وند

این سیـاست نیست، بلکه هنر است

شب مپرس داروغه را از وضع شـهر

چون بـه فکر کارهای دیگر است

خانـه اش روشن بود ازنور برق

کی بـه فکر یک غریب ابتر است

قاضی و شاروال و سارنوال را

پشت دیوار وجو دفتر است

وقت آنست که تا رسانی خویش را

در مقامـی کـه مقام دالر است

وه چه خوش گفتست "ذیغم" این سخن

مملکت همچون سرای بی درون است

غم مخور "حضرت" کـه روز داوری

هر یکی را ذات بیچون داور است

جیگی جیگی

تقديم:

به حرامخواران بی حیـا ، وند گیران رسوا

و رشوتخواران ناروا

رشوتخورو حرامخور مکار جیگی جیگی

ای وند گیر دلهِ غدار جیگی جیگی

چشمت بـه جیب مردم بیچاره و غریب

هستی غلام دالر و کلدار جیگی جیگی

نی ترس از خدا بود ونـه شرم خلق او

پندیدهِ چو خرس شکمدارجیگی جیگی

در بین خلق لاف زصدق و صفا زنی

در پشت پرده، هستی ستمکار جیگی جیگی

کچکول بدست همچو گدایـان دربدر

دایم دوانی درون پی مردار جیگی جیگی

چون ماری خوشخطی وبود خال تو سیـاه

شیطان روسیـایی و بد کارجیگی جیگی

با خدعه وفریب بچوشی تو خون خلق

داری همـیشـه مـیله ودربار جیگی جیگی

خوک چورپه های توهمگی غرق عیش و نوش

مردم اسیر رنج و ماتم بسیـار جیگی جیگی

دعویی شخصیت چو کنی، آب مـیشوم!

چون روز وشب تو مـیخوری مردار جیگی جیگی

کور موش صفت بهر دری سر مـیزنی خبیث

همچون قجیر هستی حرامخوار جیگی جیگی

ای دشمن خدا ز مسلمانی دم مزن

الراشی و المرتشی  کلا هما فی النار" جیگی جیگی

باغ رضوان

"نیـازی"

حدیقه ایست جهان را کـه که عرفانست

ستوده نام بـه جرم هست و درون بدخشانست

سرشته اند بـه خاکش عبیر و عطر و گلاب

بدیلهی بـه گمانم زباغ رضوانست

دیـار لاله و گل ، جلوه گاه سیم تنان

اقامـه گاهِ بسی نخبگان دورانست

غریو رود خروشان و آبشارانش

حماسه خوان شجاعت بـه زاد انسانست

دماغ خسته دلان تازه مـیکند یـادش

عجب دیـار گل و لاله زار و ریحانست

زبس زبوم و برش چشمـه سار مـیجوشد

چو آبگینـه مصور همـیشـه دامانست

زسبزه سبز زند باغ و راغ و کوهسارش

محیط نغمـهِ کبرود مرغانست

اگر نثار کند ابر لولو و مرجان

نسیم درون گذرش گرد مشک افشانست

گرفته آبتنی باغ از طراوت صبح

که جمله دارگل و بلبلان غزلخوانست

بیـا بـه جرم و نگر گلساتن و فیض آبادش

مزار ناصر خسرو کـه شاه یمگانست

شـهیر شـهره بـه زهد و ادیب ناموران

غیـاثی نخبه همان افتخار دورانست

طلایـه دار سخن سرحدیست بحرم ادب

جناب اخگر شیرین مقال عرفانست

همـیشـه شاد بود روح پاک سودایش

که جان نثار  وطن زنده یـاد دورانست

ادیب نواز شریفی بلند کلام رفیع

فروغ انجمن و سوچ وخاش و منجانست

مرید راه چنین نیکمرد مـیباید

که پاسدار حقیقت بـه امر وجدانست

خجسته باد وطن همچو اوج پامـیرش

دیـار رستم دشتان و آرشستانست

زچشم بد نگهش دار ای خدا مصئون

وطن کـه مام من و زادگاه شیرانست

ستوده مـهد دلیران نامور باشد

ام البلاد اگر غور یـا سمنگانست

عزیز ماست جنوب مردمان ناز وطن

اگر زوادی هلمند یـا ارزگانست

خوشا کـه بعد گذشت قرون و لیل ونـهار

سواد جرم منور بـه لطف یزدانست

مباد زیـاد فراموش رهین راه مراد

همان شـهید کـه مدفون کوه هجرانست

جدا زدوست "نیـازی" کـه داند حالت ما

جهان باور عشقم چگونـه ویرانست

24/25-5-1385 – کابل چهار قلعه وزیر آباد

از رویـا که تا حقیقت

 

اگرماساکنان امروزی افغانستان خواهان ایجاد یک نظام مردم سالار ، و خدمتگذار با پایـه های مستحکم بر اساس عدالت ، اخوت ، برادری و برابری درون کشور هستیم بهتر آنست که  گذشته ها را بـه موزیم تاریخ بسپاریم و با هرچه ذکر و فکری کـه داریم روی حقایق امروزین اتکا نمائیم.

ما حتما هرچه توانایی واستعداد داریم ، هرچه امکانات داریم درون راستایی ایجاد تفاهم ، برادری و همدیگر فهمـی بین ساکنان کنونی کشور صرف نمائیم پشتونـها بـه عوض اینکه درون تلاش نزدیکی با پشتونـهای فرامرزی باشند یـا بـه عوض آنـها با پاکستان دعوی نمایند بکوشند که تا زبان تفاهم و همزیستی مسالمت آمـیز را با تاجیکها و ازبکها وهزاره ها ودیگر ساکنان این سر زمـین پیدا نموده و انرا تقویت نمایند ، تاجیکها بـه عوض اینکه درون بارهِ همزبانان تاجکستانی و ازبکستانی و چینای  و ایرانی خویش بیـاندیشند بـه فکر همدلی با پشتونـها و هزاره ها و دیگر هموطنان خود باشند.

شیعیـان بـه عوض گرایش و ستایش ایران،  بـه فکر دوستی با برادران درون مرزیشان باشند و بدین گونـه تمام ساکنان کشور بـه فکر ایجاد یک سیستم عادلانـه بر اساس حقوق متوازن و متناسب شـهروندی باشند نـه امتیـاز طلبی های قومـی و نژادی.

زمانیکه پشتونـها اندیشـه پشتونـهای فرامرزی را داشته باشند تاجیکها و ازبکها هم به منظور خود حق مـیدهند که تا چنین اندیشـهِ را قوت بخشند  ، هزاره ها هم بر اساس تعلقات مذهبی بـه بیرون از کشور اتکا مـیکنند کـه درینصورت جز فروپاشی افغانستان عایدی بدست نخواهد آمد ومانـه تنـهاچیزی را بدست نمـی آوریم کـه بلکه داشته های ناچیز خود را هم از دست مـیدهیم.

حقیقت مسلم اینست کـه افغانستان امروزی محدوده جغرافیـای معینی هست که درون نقشـه ها ترسیم شده هست نـه آنکه درون ذهنیتها بجا مانده است.

سر زمـینـهای آنسوی خط دیورند از مدت بیشتر از صد سال بدینسو جزء کشوری دیگر بوده وساکنان آن تابع قوانین کشور دیگرند ، شناسنامـه پاکستانی دارند ، درون سفر هایشان از پاسپورت پاکستانی استفاده مـیکنند ، حجاج شان تحت پرچم پاکستان بـه حج مـیروند.

ما نباید آنقدر خوش باور وساده دل باشیم کـه قبول کنیم ان پشاوری یی کـه همـین حالا از بهترین امکانات زندگی درون پشاور و اسلام آباد برخوردار هست آنقدر ساده شود کـه تابعیت پاکستان را رها کرده بـه دنبال تابعیت افغانی باشد یـا آن چترالی و مردانی وبلوچستانی. آنـهم درون شرایطی کـه همـین حالا هزاران افغانستانی از شمال و جنوب و شرق و غرب کشور یـا تابعیت پاکستان را بدست آورده اند یـا عضویت آی ، اس ، آی را.

در شرایطی کـه مـیتوان درون مـیان افرادی عادی که تا افسران عالیرتبهِ نظامـی ، والیـان ووکلا و رهبران سیـاسی و وزرای کابینـه کشور ما همـین حالا اعضای آی اس آی و حاملین پاسپورت پاکستانی را بـه سادگی یـافت بسیـار ساده لوحانـه نیست کـه ما ونـهاِ آنسوی سرحد کـه بیشتر شان همـین حالا درون پشاور و کویته و اسلام آباد و کراچی از بهترین امکانات سیـاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و رفاهی برخوردارند توقع داشته باشیم کـه در جریـان یک همـه پرسی بـه الحاق سر زمـینـهای شان بـه افغانستان رای بدهند یـا درون صورت نرسیدن بدین مامول دست بـه قیـام مسلحانـه بزنند انـهم درون برابر یک قدرت هستوی منطقه؟ ما نباید فریب چند سازمان سیـاسی پشتون را درون آنسوی مرز بخوریم کـه صرف بخاطر دست یـافتن بـه منافع سیـاسی خویش بـه قومگرای چسپیده اند و از چندین دهه بدینسو احساسات و عواطف مردم افغانستان را وسیله رسیدن بـه اه سیـاسی خود قرار داده اند یـا اینکه بـه حمایت لفظی چند قبیلهِ ساکن درون نوار مرزی اتکا نمائیم کـه در یک روز چند تصمـیم مـیگیرند و درلفظ از ما حمایـه مـیکنند و در عمل از پاکستان اگر این رهبران راست مـیگویند و از حاکمـیت پاکستان بیزار اند آیـا رهبران حزب عوامـی پارتی ، افراسیـاب ختک ، مولانا فضل الرحمن و قاضی حسین احمد کـه خود پشتون اند حاضرند که تا ازتمام امتیـازات مادی و معنوی خویش درون پاکستان گذشته ، از تابعیت پاکستانی خود گذشته تبعهِ افغانستان شوند؟ یقیناً کـه نـه!

حقیقت تلخ و دردناک به منظور حامـیان مسئلهِ پشتونستان وانی کـه مـیخواهند ازین مسئله نفع سیـاسی ببرند اینست کـه مرزهای ماورای خط دیورند همانگونـه از صد هاسال بدینسو ازما نبود بعد ازین هم هرگز از ما نخواهد شد.زیرا ما نـه  خوددر عمل توان جنگ مسلحانـه با پاکستان را داریم زیرا با رجز خواندن و طعنـه بر گذشته دیگر کاری ازپیش نمـیرود ، نـه جامعه جهانی درین راستا مارا کمک مـیکند و گذشته ازین نـه پاکستان حاضر هست به هیچ قیمتی یک متر ازین سر زمـینـهارا چه بـه زور و یـا بـه رضا به منظور ما بدهد.

یک حقیقت از آب روشنتر هست که امریکا هزار افغانستان را فدای یک پاکستان مـینماید زیرا درون سراسر آسیـا متحد متعهد و قدرتمندی مانند پاکستان به منظور امریکا وجود ندارد ، امریکا امروز درون تمام آسیـا با دو مـهره بازی مـیکند پاکستان و اسرائیل.

 ما حتما بدانیم که  همانگونـه کـه امریکا دو مـیلیون یـهود را با دو صد مـیلیون عرب معاوضه نمـیکند یک پاکستان را با همـه شرق مـیانـه معاوضه نمـیکند. درون حقیقت سرزمـینـهای ماورای دیورند بـه فرزندیی مـیماند کـه فوراً بعد از تولد تحت پرورش دایـهِ دیگر قرار گرفته ، بـه بلوغ رسیده و خصلت و روش و فرهنگ دایـه را آموخته هست واز امکانات عصری زندگی پر تجمل درون دامان این دایـه برخوردارست این درون حالیست کـه مادر کودک هنوز هم توانای سیر نمودن شکم گرسنـهِ خود را ندارد.آیـا این جوان پر توقع بـه لابه وزاری مادر دیروز وقعی نـهاده دوباره بـه دامان او خواهد آمد؟

آیـا درون عصر حاضر چنان قاضی عاطفیی پیدا خواهد شد که تا در یک محکمـهِ عادلانـه این جوان برومند را ازان مادر غنی و ثروتمند جدا نموده تسلیم مادر بیمار و فقیر نماید؟ بـه نظر من با شناختی کـه از ادمـهای امروز و دنیـای امروز دارم هرگز!بنابرین مردم افغانستان و حکومت افغانستان حتما با یک تصمـیم گیری معقول ، منطقی وواقعبینانـه با درون نظر داشت شرایط حاکم بر کشور ، منطقه و جهان بـه پشت مـیز مذاکره رفته معضله  رامطابق ایجابات زمان حل نمایندزیرا همانگونـه کـه مـیدانیم باالآخره هر کشوری حتما دارای مرز معین و حدود معین باشد درون غیر آن حتما واژه تمامـیت ارضی را از اسناد حقوقی و قانونی خویش حذف نمائیم.

مردم افغانستان این حق را دارند کـه از دولتمردان امروزی سوال کنند کـه خطوط مرزی کشور ما درون کجاست؟سیـاستمداران و حکومت گران ما حتما بهر شکلی شده این درد سر تاریخی را از سر ما کم کنند این کافیست کـه چند نسل از فرزندان این سر زمـین فدای پیـامد های ناگوار معضله دیورند شدند ما نمـی خواهیم نسلهای بعدی چنین دردی را تحمل کنند.

حکومت افغانستان اگر اسناد و مدارک قانونی کـه مورد قبول جامعهِ جهانی بوده و مـیتواند قانوناً این سرزمـینـها را بـه افغانستان بر گرداند دارد آشکار نموده بـه دادگاه های جهانی مراجعه نماید درون غیر آن با عنوان نمودن ترانـه های عاطفی مانند خانواده ها جدا مـیشوند ، اقوام از هم جدا مـیشوند ، ما کنوانسیون ضد مـین را امضا نموده ایم،  گریـه وزاری سر ندهد زیرا سیـاست هیچگاهی  درون خدمت عواطف قرار نمـیگرد و سیـاستی کـه در خدمت عاطفه قرار گرفت آن سیـاست نیست ، احماقت هست اما  سیـاست آنست کـه همـیشـه عاطفه را بـه خدمت مـیگیرد.

اگر مرزهای ماورای دیورند بـه افغانستان تعلق مـیگیرد جامعهِ جهانی حتما آنرا بـه افغانستان بر گرداند اگر بـه پاکستان تعلق مـیگیرد هم این نکته کاملاً واضح شود اما درون هر حالتی این حق مسلم پاکستانست کـه مرزهای خود را چه درون خط دیورند و چه درون مرزهای اتک دیوار کند یـا سیم خار دار بیگیرد یـا اینکه مـین بکارد اگر افغانستان کنوانسیون ضد مـین را امضا نموده هست پاکستان درون قبال آن چه مسئولیتی دارد؟ شاید افغانستان علاقه بـه بستن مرزهای خود نداشته باشد و دوست داشته باشد منحیث یگانـه شـهر بی دروازه جهان باقی بمانداما کشور های دیگر چنین علاقهِ را نداشته باشند.

در مورد دلیل جدا شدن اقوام حتما گفت کـه این دلیل خیلی کودکانـه هست اگر این دلیل را افراد کم معلومات و نا آگاه بگویند عیبی ندارد اما شنیدن چنین دلایلی از زبان سران دولت و افراد کارشناس خیلی عجیب بـه نظر مـیاید

همـه مـیدانیم کـه کردها با جمعیت بیشتر از 30 مـیلیون تن بین چهار کشور( ایران،عراق ،سوریـه وترکیـه) تقسیم شده اند ، بلوچها درون سه کشور( افغانستان، ایران، پاکستان) پراگنده اند ، همـین حالا درون شبه قارهِ هند دو پنجاب وجود دارد. بیشتر از 8 مـیلیون تاجیک درون ولایـات سمرقند و بخارا     و سرخان دریـای ازبکستان زندگی مـیکند این جبر زمان یـا خواست زمان بوده هست که اقوام بین کشور های مختلف تقسیم شده اند.

که اگر ما بخواهیم آنرا تعغیر دهیم حتما یک جنگ جهانی دیگر رادر آسیـا بـه راه اندازیم که تا کشور های جدید را بر اساس قومـیت و ملیت تشکیل نمائیم د رغیر ان حتما حقیقت را بپذیریم

همانگونـه کـه مـیدانیم بیشتر مرزهای افغانستان درون زمان امـیر عبد الرحمن تعین گردید.

همـین امـیر بود کـه 67000 کیلومتر ازخاک بدخشان را بـه روسها داد کـه امروز جزء تاجکستان هست همـین حالا مرز بین اقوام دو طرف( مرز افغانستان با تاجکستان) دریـای آموست کـه در بعضی جاها فقط چند متر وسعت دارد ، درین تقسیم تمام شـهر های بدخشان بین دو کشور تقسیم شدند همـین حالا مادر دوطرف مرز دوراغ ، دو اشکاشم ، دو شغنان ، دو درواز، دو واخان داریم همـین حالا هزاران تن از ساکنان این سر زمـینـها  با وجود کـه خویشاوند هم اند از هم جدا هستند بر عساکنان مرز شرقی ، اینـها ازیک قوم اند دارای زبان مشترک ، مذهب مشترک و تبار مشترک اند درون حالیکه درمرز شرقی مردم بـه اقوام مختلف مانند مسعود ووزیر وتوری و.. منقسم اند.

در مرز دوکشور( افغانستان و تاجکستان) فقط یک دریـاست نـه سیم خارداریست و نـه مـین. اما ساکنان دو طرف فرهنگ شـهروندی را خوب اموخته اند بـه استثنای عدهِ کمـی از قاچاقبران و ناقضین قانون، ساکنان این سر زمـینـها هرگاهی بخواهند بـه آنسوی مرز سفر نمایند بعد از اخذ ویزای قانونی از طریق بنادر رسمـی عازم انسوی مرز مـیشوند.پس زمانیکه تبعهِ یک کشور بخواهد بـه کشور دیگر برود حتما ازراه قانونی بعد از اخذ ویزا سفر کند نـه از راه قاچاقی ، زیرا هیچ کشوری درین عصر نمـیتواند بی دروازه باشد.

باید بـه اتباع ساکن مناطق مرزی کشور فهمانده شود کـه زمان تعغیر نموده هست باید درون مقابل قانون مسئولیت پذیر باشند زمانیکه بخواهند بـه کشور همسایـه سفر کنند حتما از بندر های قانونی بروند نـه اینکه از روی مـینـها بگذرند کـه اگر گذشتند طبیعیست مـینـها خیلی ها بیرحم اند اصلاً دیگر لزومـی ندارد کـه مردم افغانستان ازمرز بین دو کشور بـه شکل غیر قانونی عبور کند زمانیکه یک بدخشانی مجبور مـیشود مریض خود را از پامـیر جهت تداوی بکابل بیـاورد هموطن سرحدی ما چرا چنین نکند؟ اگر باز هم مشکلش درون داخل کشورحل نشد مانند دیگر ساکنین کشور مـیتواند ازراه قانونی بخارج برود.سوال درینجاست کـه تاکی سر زمـین ما بی دروازه باشد ،زیرا زمانیکه شـهروند افغانستانی از مرز بـه صورت غیر قانونی عبور کرد ، پاکستانی هم این حق را بـه خود مـیدهد درینصورت چه تضمـینی وجود دارد کـه تروریستها ازین مرز استفاده نکنند؟

بیـائید روشنتر صحبت کنیم!مردم هرات چه تفاوتی با مردم مشـهد دارد ، ترکمنـهای شمال مگر همتبار و قوم ترکمنـهای ترکمنستان نیستند؟ازبکهای شمال مگر همتباران ازبکهای آنسوی امو نیستند؟

پس اگر مرزبندیـهای جنوب شرق قابل قبول نیست مرزبندیـهای شمال و غرب هم قابل قبول نیست. اگر پشتونـها خواهان آنند کـه همتباران فرامرزی خودرا با خود داشته باشند بعد تاجکها، ازبکها و ترکمنـها هم این حق را دارند کـه تقاضای الحاق همتباران ازهم جدا شده خود را با خود داشته باشند کـه درینصورت زمـینـه رابرای قدرتهای استعماری مساعد نمائیم تاجنگ منطقهِ را بـه راه اندازند وتقسیمات این خطهِ دنیـارا بر اساس اقوام نمایند کـه درانصورت ما یک پشتونستان داشته باشیم و یک تاجکستان و یک ازبکستان و یک هزارستان و یک ترکمنستان و یک بلوچستان  کـه شاید درانصورت ازبرکت ابتکار ما کردستان مستقل هم بـه جغرافیـای جهان علاوه شود.

یـا اینکه از زیـادت خواهی و عصبیت و قومگرای دست بکشیم ویک افغانستان یک پارچه  داشته باشیم کـه به نظر من این بـه نفع ماست.

پس بهتر اینست کـه فرهنگ شـهروندی را بیـاموزیم و رائیج نمائیم نـه اینکه بـه دنبال قوم و قبیله ، نظام کشور را از هم بپاشیم بیـائید مردگان را بـه تاریخ بسپاریم و دست از استخوان پرستی و مرده پرستی بکشیم که تا زندگان ما راحت شوند.

 

 

مدير مسول:  دوکتور صبغت الله"خاکساري"

تايپ و کمپيوتر : ح "سوريان"

هيت تحرير: شاهين، خاطره نوشين، منيژه بهار، ع.شرقي، بدريه ميلاد، سوريان، فضل الله "تورسون زاده"

آدرس: فيض آباد ، بدخشان ، شـهر نو

تيلفونـها: 0799305459- 0799321160-   0799089583

ايميل:sadaebadakhshan@yahoo.com

صفحه انترنتي: www.sadae_badakhshan.blogfa.com

 

 

 

 

 

 

 

 




[صدای بدخشان سرود هلال احمر تو سختی بداد هم میرسیم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 01 Nov 2018 00:36:00 +0000



شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان

صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com

اگر کاسه زیر نیم کاسه نیست، شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان بعد چرا؟

چنانیکه دیده مـیشود درین اواخر تعداد زیـادی افراد بـه اتهام دزدی ، قتل، قاچاق مواد مخدر و جرایم متعدد جنایی دستگیر مـیشوند اما زمانیکه خبر آنـها درون تلویزیونـها منتشر مـیشود چهرهِ این افراد را نشان نمـیدهند که تا مردم آنـها را بشناسند و از گزند شان خود را درون امان نگهدارند بلکه آنـها را از عقب نشان مـیدهند کـه بهتر هست هیچ نشان ندهند این درون حالیست واقعات زیـادی از دست داشتن مستقیم کارمندان ارگانـهای امنیتی درون سرقتهای مسلحانـه پول و اموال مردم درون رسانـه ها نشر شده است.این عملکرد دولت ورسانـه ها بهر بهانـهِ  کـه باشد مردم بدین باورند کـه چون مقامات درون مقابل رشوت یـا واسطه مجرمـین را درون مدت زمان کم رها مـیکنند بدین دلیل چهرهِ آنـها را درون رسانـه ها نشان نمـیدهند که تا حامـیان شان آزرده نشوند یـا اینکه رشوت پیش چشم شانرا مـیگیرددر غیر آن اگر کاسهُ زیر نیم کاسه نباشد چرا دولت و رسانـه حقیقت را از مردم پنـهان مـیکنند و نمـیگذارند که تا مردم دشمنان جان و مالشان را شناخته وخود را از گزند آنـها حفظ کنند؟

ملاقات هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل با محترم امان الله "پیمان"ریس کمـیسیون امتیـازات و مصئونیت مجلس نمایندگان

هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل درون تداوم ملاقاتهای کاری خویش با نمایندگان مردم بدخشان درون مجلس نمایندگان ساعت 2:30 بعد از ظهر روز یکشنبه 9 مـیزان سال 1385 با محترم امان الله "پیمان" ریس کمـیسیون امتیـازات و مصئونیت مجلس نمایندگان دیدار و گفتگو نمودند ، درین دیدار اعضای هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل پیرامون تاریخچه ، اه و فعالیتهای شورا روشنی انداختند بعداً محترم پیمان با ابراز خورسندی از ایجاد شورای بدخشانیـهای مقیم کابل ، ضمن اعلان حمایت خویش ازشورا وعده هرنوع همکاری را درون راستایی تحقق اه انسانی شورای بدخشانیـهای مقیم کابل سپردند.

 

هربه فکر خویشست ، کوسه بفکر ریشست

رمضان بشر دوست مـیگوید :یک تعداد وکلای مجلس نمایندگان خواهان امتیـازات بیشتر به منظور خود مـیباشد.در حال حاضر معاش وکلای مجلس نمایندگان و مجلس سنا 1100 دالر ، ها و معاونان 1500 دالر و روسای هردو مجلس 3000 دالر معاش مـیگیرندکمـیسیون امتیـازات ومصئونیت مجلس نمایندگان با درون نظر داشت تصمـیم مجلس سنا طی یک جلسه فیصله نمودند کـه باید امتیـازات وکلا افزایش یـابد آنـها مـیخواهند که تا 67500 افغانی دیگر به منظور دسترخوان پولی ، 30000 افغانی به منظور کرایـه خانـه، 12000 افغانی به منظور تیل موتر و 7000 افغانی جهت مصرف کارت تیلفون ماهانـه برایشان داده شود کـه بدینترتیب امتیـازات نقدی وکلا ماهانـه بـه 2330 دالر مـیرسد.بشر دوست کـه به تائید این گفته های خویش اسنادی هم درون دست دارد ادامـه داد: شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان خواستهای وکلا بـه این امتیـازات خلاصه نمـیشود آنـها مـیخواهند که تا برای موترهایشان پلیت های خاص داده شود و به بادیگاردها و دریوران شان نیز کارتهای هویت خاص تهیـه شود.بشر دوست علاوه کرد:در کشوری کـه معاش مامورین آن 2500-3000 افغانیست. شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان دولت به منظور بازمانده های شـهدا 4000 افغانی مـیدهد وکلای مردم درون حالیکه از حالت بد مردم خویش خبر دارند به منظور بازمانده های شـهدا 400 افغانی را منظور مـیکنند اما به منظور خویش چنین امتیـازاتی مـیخواهند وی درون جواب سوالی کـه آیـا وزارت مالیـه با این خواست وکلا موافقه خواهد کرد گفت: وزارت مالیـه از ترس استیضاح خواستهای وکلا را مـیپذیرد و یگانـهی کـه در پارلمان با این طرح مخالف هست من هستم.یک تن از اعضای کمـیسیون امتیـازات و مصئونیت مجلس نمایندگان این ادعای آغای بشر دوست را تائید نموده گفت: این لایحه را نخست مجلس سنا تصویب نمود و کمـیسیون امتیـازات و مصئونیت مجلس نمایندگان نیز آنرا جهت تصویب بـه مجلس نمایندگان پیشنـهاد نموده هست که اگرمورد تائید وکلا قرار گیرد عملی خواهد شد.وی بجواب این سوال کـه آیـا امتیـازات فعلی به منظور وکلا کافی نیست گفت: تعدادی ازوکلا مشکلات زیـادی دارند ، زیرا مجبورند کرایـه خانـه بدهند از موکلان خویش کـه از ولایـات مـی آیند مـهمانداری نمایند ،جهت تادیـه مصارف تیل موتر و کارت تیلفون شان بـه پول نیـاز دارند.وی بـه ادامـه گفت: همـین حالا درون ادارات دولتی افغانستان سیـاست یک بام و دو هوا عملی مـیشود کارمندان بعضی وزارتها و ادارات دولتی معاشات بلند دالری و امتیـازات فوق العاده را مـیگیرند درون حالیکه معاش کارمندان ادارات دیگر 2000-3000 افغانیست. شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان ما از مسئولین لایحه و قانون معاشات را خواستیم اما درون اختیـار مانگذاشتند.وزراء و مشاورین چندین هزار دالر معاش و امتیـازات دارند درون حالیکه این مشاورین هیچ کاری را انجام نمـیدهند و نفعی بـه افغانستان نمـیرسانند بعد اگر عدالت هست تمامانیکه معاشات بلند دالری دارند بیـایند بـه ماهانـه 500 دالر قناعت نمایند که تا همـهِ ما این از خود گذری را بخاطر وطن و مردم خویش نمائیم ، درون جریـان چند سال گذشته مـیلیونـها دالر صرف معاشات و امتیـازات مشاورین شرکت هوای آریـانا شد نتیجه را همـه دیدیم کـه چه شد؟

باید متذکر شد کـه بر اساس شواهد موجود تعدادی از وکلا جهت گرفتن پول بـه بهانـه های مختلف مانند پول تداوی و مصارف دیگر روزانـه درون پشت دروازه های وزارت امور پارلمانی واداره امور سرگردانند خدا کند کـه امتیـازات بیشتر این نمایندگان راستین ملت را ازین دریوزه گریـها رهای بخشد که تا اندکی بیـاد آنـهمـه وعده های بلند بالای کـه برای مردم ساده لوح و خوشباور ماداده بودند بیـافتند.

خود آینـه شکستن خطاست

بگونـهِ کـه شاهدیم موازی با وخیم شدن اوضاع امنیتی درون کشور واقعات حملات انتحاری روز بـه روز درون شـهر کابل افزایش مـیابد و اعتماد مردم را بـه آینده کاهش مـیدهد هرچند درون فرهنگ مردم افغانستان انتحار عمل زشت بوده و مطابق دساتیر دین مقدس اسلام خود کشی گناه بزرگ شمرده مـیود اما چنانیکه مشاهده مـیشود همانگونـه کـه جنگ سی ساله دربیشتر جنبه های زندگی مردم ما تاثیر افگنده هست آهسته آهسته دارد این عمل را نیز درون کشور رواج مـیدهد هرچند کـه بیشترانیکه درون افغانستان بـه این عمل رو مـیاورند بیگانـه ها اند اما درون مـیان آنـها گاهی مزدوران داخلی آنـها نیز یـافت مـیشود کـه این قوت گرفتن دشمن ناشی از توانمند شدن آنـها نـه بلکه محصول شکست برنامـه های دولت درون عرصه های مختلف زندگی جامعهِ افغانیست کـه در نتیجه عملکردهای نادرست یک تیم زنجیرهِ بی تجربه ، ناکارا و استفاده جو عرض اندام کرده است.

بیشتر برنامـه ها بـه شیوهِ تقلید بوزینـه وار تجارب دیگران بدون درون نظرداشت خصوصیـات جامعهِ افغانی بر اساس پروپوزلهای از قبل تهیـه شده بـه راه انداخته شد نـه تنـها نتیجهِ مثبتی نداد کـه وضعیت را بدتر کرد.دولت حتما جهت مقابله با پدیدهِ شوم ترور و انتحار و حفظ جان شـهروندان بـه اقدامات عملی و موثر دست بزند نـه اینکه با یک محکوم نمودن عمل و اظهار تاسف درون رسانـه ها و یکمقدار پول بـه بازمانده های شـهدا و معیوبین بسنده نماید.دیگری شک ندارد کـه برنامـه های کاپی شدهِ ساختن پولیس ملی و اردوی ملی  کارا و نیرومندناکام از آب درون آمد ، اگر ما منتظر بمانیم که تا نیروهای امنیتی بدین گونـه سیر تکاملی خویش را بپیمایند حتما شاهد حوادث مرگباری زیـادی باشیم بعد بهتر اینست که تا دولت درون استراتیژی خویش درون عرصه های اداری ، سیـاست داخلی ،اجتماعی ، فرهنگی ،امنیتی و نظامـی تجدید نظر نماید.

زیرا زمانیکه زمان بر مرام آدم عاقل نگشت حتما آدم بر مرام زمان عمل کند. چنانیکه گفته اند اگر زمانـه با تو نسازد تو با زمانـه بساز.

در قدم نخست ترکیب هئیت کابینـه ، مامورین عالیرتبهِ ملکی و نظامـی ، نمایندگیـهای افغانستان درون کشور های خارج، از نظر کمـیت و کیفیت مورد تجدید نظر قرار گرفته اصلاح شود ، ترکیب ملی با درنظر داشت معیـارات و حقایق راستین کشور ، اهلیت ، شایستگی و وفاداری بـه مردم و کشور درون تمام قدمـه ها رعایت گردد، ادارات و وزارتخانـه های نمایشی وغیر ضروری و ناکارا حذف شود   ، مسئولین و مقامات متهم بـه فساد اداری ، اختلاس ، تاراج  کمکهای خارجی ، قاچاق مواد مخدر، رشوت و سودجویی سبکدوش و محاکمـه شوند. جلوورود فرهنگ فحشا ، فساد اخلاقی ، نوشی و سنت شکنی گرفته شود.

موسسات و انجیوهای داخلی و خارجی بدنام و استفاده جو مورد باز پرس قرار گرفته دارای های غصب شده از نزد شان مصادره گردد و خود شان طرد گردند. چگونگی ترکیب ملی درون موسسات غیر دولتی و دفاتر ملل متحد بر رسی شده ودر زمـینـه اصلاحات مقتضی اجراگردد.

افراد قومگرا ، ماجراجو و بدنام از پستهای بلند نظامـی و ملکی برکنار شوند.کسانیکه حاضر نیستند تابعیت خارجی خویش را ترک نمایند یـا فامـیلهای خویش را از بیرون بـه کشور بیـاورند از پستهای بلند دولتی ، موسسات و ادارات کـه دارای معاشات دالری اند طرد گردند و جای آنـها بـه افراد وطندوست ، صادق و ساکن دایمـی کشور داده شود.عذرمشاورین بیکار دالر خوار خواسته شود که تا بخانـه های خویش برگردند، مدارس، دانشکده ها و دانشگاه های اسلامـی درون مرکز وولایـات جهت تربیـه جوانان ایجاد گردد. بابیگانـه پرستی و تقلید بوزینـه وار ازفرهنگ بیگانـهِ وارداتی شدیداً مبارزه صورت گیرد.پروژه های انکشافی بصورت متوازن و بدون تبعیض درون سراسر کشور بـه شکل موثر تطبیق گردد.

توجه بیشتر درون بهبود زندگی مردم صورت گیرد، بـه عوض سرمایـه گزاریـها بالای پروژه های مصرفی، بالای پروژه های تولیدی توجه شود.

جلو استفاده جویی ها ، قانون شکنی ها و بیدادگریـهاوابستگان مسئولین بنلد پایـه از ریس دولت گرفته تاوزیر ووالی و قوماندان درون عرصه های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی گرفته شود. سیستم معاشات اصلاح و متوازن گردد ، از معاشات دالری کم کاران و بیکاران ادارات دولتی  کاسته درون معاشات مامورین ، افسران و سربازان تزاید بـه عمل آید. کمـیسیون با صلاحیتی شیوهِ مصرف بودجه های انکشافی موسسات غیر دولتی را دقیقاً نظارت نماید.

در عرصه نظامـی و امنیتی راه معقول اینست تادر پهلوی جلب افراد داو طلب واجد شرایط جلب و احضار اجباری درون بدل معاش کافی دوباره احیـا شود ، جوانان بیکار بین سن 20-30 بـه خدمت نظام فراخوانده شود، افسران و کارمندان امنیتی کـه دارای تجارب مسلکی ووظیفه شناسی اند و به بهانـهِ دی دی آر  از ارگانـهای امنیتی اخراج شده اند دوباره جذب شوند، از تعداد بادیگاردها و محافظین شیک پوش عینکدار پرتله سیـاه و نمایشی کم شود و امتیـازات آنـها بـه سربازان و افسران با احساس و غیور داده شود، به منظور تمام کارمندان  ملکی و نظامـی دولت ، محصلین، متعلمـین و کارمندان نـهاد های خصوصی کارت هویت توزیع شود، تلاشی اسناد هویت بـه شیوه حکومتهای کمونستی بـه شکل فعال درون دروازه های کابل و تمام نقاط شـهر بـه راه انداخته شود ، سیستم استخبارات بازسازی و شدیداً تقویـه شود. تمام ساکنان شـهر کابل درون تحت پوشش نظم خاص درون آورده شوند. هوتلها ، مـهمانخانـه ها و اپارتمانـهای رهایشی مجردان و مسافران شدیداً زیر کنترول گرفته شود.

                                               ابراز سپاس

ادارهِ نشریـهِ صدای بدخشان از محترم انجنیر شرف الدین "اکبری" یکی از فرهنگ دوستان بدخشانی کـه به سلسله همکاریـهای همـیشگی شان مصارف چاپ شماره چهاردهم صدای بدخشان را پرداخته اند ابراز سپاس نموده و از خداوند متعال مـیخواهیم که تا برای ایشان همت بیشتر ، سرمایـه بیشتر و توفیق بیشتر ارزانی دارد وبه تعداد چنین مردمانی فرهنگ دوست بیـافزاید.

ملاقات هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل

با محترم استاد نعمت الله "شـهرانی"

هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل مطابق فیصله های جلسه فوق العادهِ تاریخی 10 سنبله 1385 خویش درون سلسله ملاقاتهای خویش با بزرگان ، نخبگان و فرهیختگان بدخشان ساعت 10:30 روز چهارشنبه 5 مـیزان 1385 با استاد نعمت الله "شـهرانی" وزیر حج و اوقاف درون دفتر کارشان دیدار و گفتگو نمودند درون شروع ملاقات دوکتور صبغت الله "خاکساری" عضو هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل تو ضیحات فشرده پیرامون تاریخچه فعالیتهای شورای بدخشانیـهای مقیم کابل ارائه نموده و از استاد شـهرانی خواست که تا نـه تنـها مشوره های سودمند خویش را درون راستایی پیشبرد امور شورای بدخشانیـهای مقیم کابل ارائه بدهند بلکه بصورت عملی از فعالیتهای این شورا کـه هدف آن بسیج تمام بدخشانیـها بدون درون نظر داشت اختلافات سلیقوی ، فکری، سیـاسی ، قومـی، مذهبی و مـیباشد ، حمایـه و پستیبانی نماید.در اخیراستاد "شـهرانی" طی سخنانی عالمانـهِ خویش گفتند:در طول سالیـان متمادی بارها شورا ها ساخته شده اما بعد از چند ماه از هم پاشیده و شورا ها فروخته شده است.مـهمانیـها داده شد ، پلوها خورده شد اما درون آخر دیدیم کـه این شوراها نـه تنـها مردمـی نبودند بلکه بخاطر بر آورده شدن هدف خاصی بوجود آمده بودند و بعد از رسیدن کارگردانان بـه هدفشان از مـیان رفت من بـه شما توصیـه مـینمایم کـه از لغزیدن شورا درون دامان اشخاص یـا سازمانـهای سیـاسی جلوگیری نمائید.استاد شـهرانی ضمن ابریبانی خویش از شورای بدخشانیـهای مقیم کابل این عمل را یک ابتکار سودمند و مفید بـه حال بدخشانیـان خواند.درین ملاقات اعضای هئیت رهبری شورا هر یک دوکتر صبغت الله "خاکساری"،  تقوی "جارالله" ، داکتر عبداللطیف "شریفی" ، جنرال مـیر احمد "رووفی" انجنیر جعفر، محمد عالم "عاکف" ، انجنیر بابه جان بدخش ، انجنیر شرف الدین "اکبری" و عصمت الله "شرقی" حضور داشتند. 

گزارشگر: "شرقی"

ملاقات هئیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل با محترم فضل العظیم " مجددی" ریس کمـیسیون امنیت داخلی مجلس نمایندگان

طبق یک خبر دیگر هیت رهبری شورای بدخشانیـهای مقیم کابل بـه ادامـه دیدار های خویش نمایندگان مردم بدخشان درون پارلمان، شامگاه روز سه شنبه 4مـیزان 1385 با محترم فضل العظیم" مجددی" نمایندهِ مردم بدخشان درون مجلس نمایندگان و ریس کمـیسیون امنیت داخلی مجلس نمایندگان دیدار و گفتگو نمودند درون شروع ملاقات  انجنیر شرف الدین "اکبری " و تقوی "جار الله"  توضیحات مفصلی پیرامون تاریخچه ، دلایل ایجاد و فعالیتهای شورای بدخشانیـهای مقیم کابل ارائه نمودند بعد آقای "مجددی"  ضمن ابریبانی خویش از ایجاد شورای بدخشانیـهای مقیم بدخشانیـهای مقیم کابل منحیث یگانـه نـهاد اجتماعی ، فرهنگی قانونی و رسمـی بدخشانیـها ابراز خورسندی نموده و هر نوع پشتیبانی خویش را ازشورا اعلان نمود.درین ملاقات انجنیر جعفر ، انجنیر شرف الدین "اکبری" ، محمد عالم "عاکف"، تقوی "جار الله" ، داکتر عبداللطیف "شریفی" ومحمد ذکریـا "سودا" حضور داشتند.

گزارشگر: "روستاپور"

 

هفته نامـه صدای بدخشان مشترک مـی‏پذیرد

 

در هفته نامـه صدای بدخشان اشتراک نمایید و هفته نامـه خویش را از مراکز توزیع درون مرکز و ولایـات بـه دست آورید.

وجه اشتراک سالانـه: ۲۵۰ افغانی

وجه اشتراک شش ماهه: ۱۵۰ افغانی

برای محصلین و متعلمـین: نصف قیمت

اشتراک کنندگان مـی‏توانند وجه اشتراک را بـه نمایندگی های توزیع هفته نامـه درون مرکز و ولایـات تحویل داده و هفته نامـه خویش را از همان مرکز توزیع بـه دست آورند.

سرمقاله

اقتصاد بیمار ، سیروم بـه خروار

همانگونـه کـه شاهد هستیم بعد از گذشت 5 سال حضور جامعهِ جهانی درون افغانستان و کمکهای سیل آسایی نقدی ، تخنیکی و نظامـی نـه تنـها هنوز کشور ما درون گیر حوادث مرگبار و نامـیمونیست بلکه درون بیشتر عرصه ها وضعیت روز بـه روز بدتر شده مـیرود بیشتر برنامـه های کـه قرار بود عملی شود یـا عملی نشد یـا اینکه بـه علت کاپی سازی بیمارگونـه همـه ناکام از آب درون آمد.اقتصاد کشور همچنان بـه رکود مواجه هست نرخ اسعار خارجی نـه تنـها افت نکرد کـه بلکه بالا رفت درون آمد سرانـهِ ملی بـه تناسب اینـهمـه کمکهای دالری اصلاً رشدی نداشته هست ارقام و آماری را کـه مسئولین دولتی درون ساحهِ رشد اقتصادی مـیدهند همـه کاذب و فریبنده هست آنگاهیکه پول جدید چاپ شد یک دالر 40000 افغانی معادل 40 افغانی فعلی بود اما حکومت افغانستان با وجود اینکه هفته وار مـیلیونـها دالر را ببازار عرضه مـیکند نتوانسته هست که قیمت دالر را بـه 40 افغانی برساندزیرا بیشتر دالر عرضه شده ببازار را تاجران و مافیـای اقتصادی خریده ببانکهای خارجی مـیبرند.

مسئولین بـه ناحق دهن پاره مـیکنند کـه اینقدر خارجی و افغان از خارج آمده و در کشور سرمایـه گذاری کرده اند این سرمایـه گذاری ها به منظور تاراج سرمایـه افغانستان آمده هست نـه به منظور تقویـهِ آن.چند افغان و خارجی هم کـه در کشور سرمایـه گذاری نموده اند درون بخشـهای مصرفی بوده نـه تولیدی.از شرکتهای تیلفونی و انترنیتی چه نفعی اقتصادی بـه افغانستان مـیرسد؟ شرکت آب معدنی چقدر پول بـه جیب دهقان افغان مـیریزد؟ این همـه هوتلها و رستورانتهای عروسی چقدر پول خارجیـها را جذب مـیکند؟ درحالیکه یکی دو هوتل دولتی را هم بـه قیمت بسیـار نازل درون اختیـار خارجی ها قرار داده اند ببخشید مردم ماتنـها خارجیـها را خارجی نمـیگویند بلکه آنانی را کـه فامـیلهایشان درون خارج هست و درون آمد شان از کشورما، نیز خارجی مـیگویند زیرا اینـها خارجی تر از خارجی اند چون شاید خارجی بنا بـه دلایلی بـه فکر آبادی این وطن باشد اما انـها نیستند.

از کرایـه بلند منزلهای کـه زمـینـهای آن بـه قیمت ناچیز از دولت گرفته شده و پول اعمار آن یـا از مواد مخدر یـا از اختلاس کمکهای جهانی تامـین گردیده است، خانـهِ چهانی آباد مـیشود؟عاید سرانـه ملی نـه تنـها بلند نرفته بلکه افت نموده هست زیرا متخصصین کارکشتهِ اقتصادی؟ کـه بر اریکه های قدرت تکیـه زده اند فقط این را محاسبه نموده اند کـه عاید روزانـه یک کارگر 200-300 افغانیست ودر هر تریبونی فریـاد مـیزنند کـه اقتصاد ما شگوفا شده هست اما این را محاسبه نکرده اند کـه برای چقدر بیکار روزانـه کار پیدا مـیشود،آنان محاسبه نکرده اند کـه در کشور چند مـیلیون بیکار هست،آیـااین را محاسبه نموده اند کـه نرخ مواد غذای چند برابر شده است؟ ، درون زمان چاپ پول جدید یک کیلو گوشت 50 افغانی بود اما امروز 220 افغانیست اما درینجا گناهِ مشئولین نیست چون هیچگاهی مواد غذایی و گوشت نمـیخرند بلکه آنرا آمر لوژستیک موتر بست بخانـه هایشان مـیاورد، آنـها نرخ لندکروزرهارا مـیدانند از کرایـه تکسی چه خبر دارند آنـها نرخ بلند منزلها را مـیدانند.از نرخ کرایـهِ خانـه چه خبر دارند کـه ده برابر شده است.بهتر هست تا بگویند کـه اقتصاد یک اقلیت انگشت شمار رشد نـه، بلکه عروج کرده هست به آسمان رفته هست و بس ، نـه اقتصاد کشور.

آری! ثبات کاذب نرخ اسعار درون کشور مرهون سیروم دالری و اعتیـاد بـه هیروئینست اگر این دو را به منظور ششماه ازش بیگیریم این بیمار محتضر دار فانی را وداع خواهد کرد کـه یکروزی چنین خواهد شد.پس متخصصین اقتصادی دل خویش را بـه چند بلند منزل و لندکروزهای شیشـه سیـاه کابل خوش نکنندکه اقتصاد نـه تنـها رو بـه رشد نیست بلکه رو بـه افت است.اقتصاد افغانستان درون حال حاضر بـه مریض کولرای مـیماند کـه داکتر کم فهم فقط برایش سیروم مـیدهد و در پی چارهِ عامل مرض نیست همـینکه سیروم بیمار روانـهِ گور مـیشود و تعفنش بر جامـهِ داکتر مـیماند.

 

نامـهِ وارده

در شماره متشره 24 جوزای سال روان مطلبی تحت عنوان "والی بدخشان خواستار برکناری همـه هئیت رهبری ولایت بدخشان بـه استثنای خودش گردید" نشر گردید کـه به ارتباط این مطلب نامـهِ از محترم عبد المجید والی بدخشان دریـافت نمودیم و با رعایت اصول روزنامـه نگاری  نامـه جوابیـه ایشان را بـه نشر مـیسپاریم:

برادر جوان ارجمند دوکتور صبغت الله "خاکساری" مدیر مسئول نشریـهِ صدای بدخشان اسلام علیکم والرحمة الله و برکاته: دوستی یکی از شماره های 24 ثور 1385 هفته نامـهِ صدای بدخشان را بمن عنایت فرمود درصفحات مضمونی تحت عنوان "والی بدخشان خواستار برکناری همـه هئیت رهبری ولایت بدخشان بـه استثنای خودش گردید" بـه نظر رسیده جلب توجه کرد کـه با خواندن مضمون مورد بحث اعتذاری مبتنی بر فرمودهِ حضرت ابوالمعانی بیدل مایـهِ تسلی خاطر شد

بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس

حق نـهان نیست ولی خیره نگاهان کورند

محترم سوریـان کـه ازنو مشق نویسندگی مـینمایند چه بهتر کـه در تحقیقات شان اندکی تامل کنند وباحوصله مندی درون ادای حق شخص مورد نظرشان ادای رسالت نمایند، والی بدخشان درون گذشته ها به منظور دوسال معین اول وزارت امور داخله بـه تعقیب آن به منظور دوسال دیگر سرپرست وزارت امور داخله و بعداً به منظور ششماه ریس عمومـی اداره امور بودند موصوف درون 17 سال دوران تحصیل شاگرد ممتاز صنف خود بوده و قبل برین بـه کدام جرح و تعدیلی مواجه نگردیده است.محترم سوریـان باور داشته باشند کـه والی بدخشان بخاطر بدست آوردن چوکی ولایت بدخشان حتی یکروز هم بـه عقب دروازهِی مراجعه نکرده اندونـه از مقرری شان قبل ازتاریخ اعلان رسمـی معلومات داشتند.شاید توجیـه و تذکیر درون اصلاح گرایشـهای نفسی موثر نیـافتد زیرا فلاسف فرموده اند: الذاتی لا یتغیر. و همچنان درون شعر آمده است:

نیش عقرب نـه از پی کینست

مقتضای طبیعتش اینست

والی بدخشان هنوز هم بـه این عقیده هست که که تا ترکیب محلی درولایـات تعغیر نخورد سازشـها و کار شکنیـها از مسیر اداره برچیده نمـیشود وتا آنجا کـه به حقوق بدخشانیـها تعلق مـیگیرد هیچنمـیتواند از فهم، لیـاقت، دانش و سواد مردم بدخشان چشم پوشی کند.به عقیدهِ من استعدادی هر مستعدی درون بیرون زا ولایت مربوطه اش بهتر کارای دارد زیرا از مزاحمتها ووساطتهای محلی درامان مـیباشد.محترم سوریـان باور کنند کـه والی بدخشان درون سال 1350 آنگاه کـه محصل صنف سوم فاکولتهِ زراعت بودند بـه جرم مخالفت با نظام شاهی وارد زندان شده اند فلهذا هیچگاه درقالب اتهام ایشان جور نمـی آیند و نـه والی بدخشان از سلالهِ محمد گل موند و شیرخانست.

اگر چه درون شرایط فعلی بازار تنظیم و تنظیم گرایی چندان رونق ندارد مگر درگذشته ها هرتنظیمـی جایگاه خاص خودرادارا بود محترم سوریـان حتما بداند کـه عضویت درون تنظیم سیـاسی یک قرارداداجتماعی مـیان دو طرف ( عضو تنظیم سیـاسی و رهبر تنظیم سیـاسی)مـیباشد، هرگاه یک طرف قرار داد، مفاد قرار داد را نقض نماید طرف دیگر بـه رعایت آن مکلف نمـیباشد، رهبری سابقهِ ما درون سال 1368 با پذیرفتن و پناه بـه شـهنواز تنی وزیر دفاع وقت، قرار داد معهودرانقض کرده بودومااز همان تاریخ که تا امروز کـه نزدیک بـه 18 سال مـیگذرد بـه رعایت آن قرارداد التزامـی نداشتیم ونـه داریم.اگر نویسندهِ مضمون احول نبوده درست نگر هستند و به تحریف علاقهِ ندارند چند پیشنـهاد دیگری والی بدخشانرا کـه درانـها موضوع علچرها نیز منحیث پیشنـهاد مستقل شاملست وماه ها قبل بـه مراجع ذیصلاح سپرده اند نیز نقد نمایند که تا دیده شود کـه والی بدخشان خیر خواه مردم بدخشانست یـا دشمن آنـها.ما اکنون از اجرای صدها پروژه انتفاعی نوسازی و بازسازی کـه به اثر تلاش و همت والی مذکور صورت گرفته هست ذکری بـه مـیان نمـی آوریم.

برادرتان محجور ملامت

'ادارات دولتی افغانستان توازن قومـی ندارد'

خاطره "نوشین"

بر اساس خبری کـه بتاریخ 30 سنبله 1385 درون صفحهِ انترنتی بی بی سی نشر شده هست کميسيون عدلی و قضايی مجلس نمايندگان افغانستان با انتشار فهرستی اعلام کرده کـه ۵۳ درصد کارمندان ادارات دولتی افغانستان بـه مليت تاجيک تعلق دارند و درصد کمتری را افرادی تشکيل مـی دهند کـه متعلق بـه اقوام پشتون، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، ايماق و نورستان هستند. محمد جواد سروری، عضو این کميسيون مـی گويد: "در کل ۴۲۰ نفر درون دفتر رييس جمـهور کرزی کار مـی کنند کـه از آن جمله ۷۲ درصد تاجيک، ۱۴ درصد پشتون، ۴ درصد هزاره و ۰.۴ درصد ازبک هستند." او مـی افزايد: "ساير اقوام ساکن درون افغانستان مانند پشـه ای، نورستانی، ايماق و بلوچ درون دفتر آقای کرزی وجود ندارند کـه اين موضوع اعتماد ملی را تضعيف مـی کندوی مـی افزاید: "در کنفرانس بن فهرستی تهيه شده بود کـه بر اساس آن، بايد درون ادارات دولتی ۳۳ درصد پشتون ها، ۲۴ درصد تاجيک ها، ۱۹ درصد هزاره ها و ۱۳ درصد ازبک ها سهم مـی گرفتندولی حالا چنين نشده و اين کار بـه نظر من غيرعادلانـه است."

همانگونـه کـه مـیدانیم اقوام ساکن درون کشور  مطابق قانون همـه با هم برادرند و با هم برابر. کـه درینجا نـهی حق دارد امتیـاز بیشتر دعوی کند و نـهی حق دارد تبعیض قایل شود و مانند برادران با هم برادرانـه زیست نمایند و در اعمار و شگوفایی کشور خویش سهم مساویـانـه داشته باشند رنجهارا مشترکاً تحمل نمایند و از امتیـازات مساویـانـه بهره گیرنداما زمانیکه بحث روی حقایق و نارسایی های موجود بـه رسانـه ها کشانده مـیشود حتما تمام حقایق بی پرده ،عریـان گرددتا بتوانیم راه حل اساسی معضلات را جستجو نمائیم.

یک نظری گذرا برین گزارش سوالاتی زیـادی را درون ذهن خواننده خلق مـیکند .نخست اینکه این آمار و ارقام بـه کدام اساس جمع آوری شده است؟ زیرا درون شرایط فعلی درون ادارات ووزارتخانـه های دولتی کـه معاشات بلند دالری دارند تثبیت هویت بیشتر افراد مشکلست زیرا بیشتر افراد نـه تذکره هویتی دارندو نـه سند موثق تابعیت.چون درون جریـان دودهه گذشته نـه تذکره تابعیت بصورت منظم توزیع شده هست و نـه اسناد قانونی دیگر.

گذشته ازان همـین حالا بیشتر کارمندان ادارات ووزارتخانـه های کـه معاش دالری دارند جوانانی اند کـه در غرب یـاپاکستان تولد شده و در همانجا بزرگ شده اند کـه هیچ سند تابعیتی درون دست ندارند کـه اگر داشته باشند هم  مانند اسناد تحصیلی شان جعلی است. از جانب دیگردر بسیـاری ادارات مسئولین دست اول بـه کارمندان قومـیشان فهمانده اند که تا ملیت خود را ننویسند  و خود را فارسی زبان وانمود نمایند زیرا شناختن گویندگان ملیتهای دیگر  از روی تکلم زبان فارسی  درون افغانستان مشکلست  چونکه زبان فارسی زبان رائج چند هزار سالهِ افغانستان و منطقه بوده و تقریباً بیشتر از 80% ساکنان فعلی افغانستان اعم ون و ازبک و ترکمن وبلوچ و نورستانی وغیره آنرا مانند زبان مادری خویش تکلم نموده مـیتوانند ، همـین حالا درون وزارت ها و موسسات غیر دولتی افرادی زیـادی اند کـه متعلق بیک قومند اما درون اسناد اداری خود را بنام قوم دیگر ثبت کرده اند. بنابرین حتما ارزیـابی بر اساس اسناد معتبر صورت گیرد نـه لهجهِ سخن گفتن و قول شخص. درین هیچ شکی نیست کـه تعداد فارسی زبانان، نـه تاجکها ( زمانیکه واژه پشتون و ازبک را ذکر کردیم بدینمعنی هست که ما زبان را معیـار قرار داده ایم نـه ملیت را بعد باید فارسی زبانـها بگوئیم نـه تاجیکها) درون ادارات دولتی کابل همـیشـه بیشتر از دیگر اقوام بوده هست اما بیشتردر چهره مامورین نـه آمرین، علت آنـهم واضح هست زیرا درطول تاریخ ساکنان اصلی کابل را فارسی زبانان تشکیل مـیدادو فعلاً هم اکثر ساکنان کابل فارسی زبان اند فارسی زبانان چون درون جریـان قرنـهای متمادی بـه شغل کتابت و دفتر داری مشغول بودند حتی درون زمان حکومتهای نیرومند ترکها و پشتونـها  مانند غزنویـها و درانیـها چون زبان فارسی زبان رسمـی و دفتری این حکومتها بود نیزدر احصائیـهِ عمومـی اکثریت را درون ادارات تشکیل مـیدادند.

در زمان حکومتهای فاسد ستمشاهی بیشترین تعداد وزراء ، روسا و آمرین از قوم حاکم بود و مامورین از اقوام دیگر ( عمدتاً فارسی زبانـها)

تحولات 30 سال اخیر بعد از کودتای ثور چندین بار ترکیب قومـی را درون ادارات تعغیر داد درون زمان حکومات کمونیستی  با وجود اینکه ایدیولوژی معیـار بود باز هم تفکر قومگرای دررده های بالای دولتها وجود داشت بنابرین بیشتر وزراء، های کمـیتهِ حزبی ، فرماندهان نظامـی ، روسا ووالیـان از قوم حاکم بودند و افسران پائین رتبه و مامورین از اقوام دیگر.در زمان حکومت مجاهدین چون کرسیـهای بلند دولتی بر اساس معیـارات تنظیمـی و سهمـیهِ حزبی تقسیم شده بود هر وزیر کـه منسوب بهر تنظیم و قومـی بود بیشتر افراد خودرا درون وزارت جابجا نمود.زمان طالبان ضرورت بـه توضیح ندارد همـینقدر بسنده حتما کرد کـه والی هرات ملا یـارمحمد اخوند تر جمان داشت بقیـه را خود قیـاس نمائید.

در شروع حکومت موقت بـه علت اینکه بنابر ملحوظات معین تعداد بیشتر وزارتخانـه ها درون اختیـار فارسی زبانان قرار گرفت طبیعی بود کـه بر اساس همان سیـاست چند صد ساله فکر د کـه این یک عنعنـهِ قبول شده هست بیشتر وزرا اقوام خود را درون پستهای مـهم گماشتند اما این روندباگذشت هر سال تعغیر نمود چنانیکه بعد از پنج سال ترکیب قومـی را درون ادارات بر رسی نما ئیم درون حال حاضر درون کابینـه تعداد بیشتر وزراء مربوط بـه قوم پشتونست همچنان ریـاست های مستقل معادل وزارت مانند دادگاه عالی ( ستره محکمـه) ، دادستانی کل ( لوی سارنوالی) ، ریـاست هلال احمر ( سره مـیاشت) و ریـاست ادارهِ امور نیز درون اختیـار قوم پشتونست، ادارات ووزارتخانـه های کـه دارای معاشات بلند دالری اند از وزیر گرفته که تا پیـاده بیشتر مربوط بـه قوم پشتون هست که درین وزارتخانـه ها معاش  و امتیـازات یک نفر بیشتر از 30 برابر معاش ادارات دیگر است. ازینکه بیشتر از 70 فیصد  کارمندان ریـاست دولت فارسی زبان محاسبه شده اند قابل بحث نیست زیرا درین محاسبه ریس و پیـادهِ دفتر درون محاسبه و فیصدی یکسان مـیباشدزیرا بیشترکسانیکه معاشات بلند دالری داشته و پستهای بلند را درون اختیـار دارند مربوط بـه قوم پشتون اندو پیـاده و اجیر و مامور و گارد  کـه معاش دولتی مـیگیرندمربوط بـه اقوام  دیگر کـه درینجا معاشات و امتیـازات نصیبانی مـیشود کـه از نظر تعداد درون اقلیت اند و رنج و مشقات نصیب آنانیکه از نظر تعداد درون اکثریت اند.کاش کمـیسیون عدلی و قضایی مجلس نمایندگان نتیجه ریسرچ خود درادارات ووزارتهای دارای معاش دالری را هم مانند ارقام اعلان شدهِ دفتر ریس جمـهور اعلان مـیکرد درانصورت دیده مـیشد کـه بر علاوه روسا و کارمندان حتی بیشتر از 80 فیصد دریور و پیـاده هم درین وزارتخانـه ها وادارات از قوم پشتون هستند زیرا معاشات دریوران و پیـاده ها هم درین جاها بـه دالر است.

واضحتر بگوئیم درون برههِ کنونی بیشتر پستهای پر درون آمد دولتی و موسسات وانجیوها و دفاتر ملل متحد درون دست  برادران پشتونست و پستهای بی درون آمد درون اختیـار اقوام دیگر.دلیل عمدهِ کـه باعث شده که تا فیصدی برادران پشتون درون ادارات دولتی کم شود عدم علاقمندی آنـها بـه کار درون ادارات دولتی با معاشات کم هست چون کـه سرزمـینـهای مس پشتونـها از نظر موقیعت جغرافیـای برایشان امکان آنرا مـیدهد که تا به شغلهای غیر رسمـی و پر درون آمد دیگر مانندتجارت ومـهارتهای مسلکی بپردازند زیرا با این معاش دولتی مشکلشان حل نمـیشود تنـها پشتونـهای با این معاش کم دولتی کار مـیکنند کـه چنین امکاناتی ندارند یـا ساکنان دایمـی کابل هستند گذشته ازان بخش بیشتر پشتونـهای تحصیلکرده درون موسسات ، انجیو ها و ادارات ملل متحد جذب شده اند اگر ما همـین حالا سری بـه دفاتر ملل متحد و موسسات غیر دولتی بزنیم بیشترین کارمندان آن دفاتر از برادران پشتونست کـه اصلاً با اقوام دیگر قابل مقایسه نیست، همـین حالا  حتی درون دور دست ترین ولایـات کشور برعلاوه کـه اکثر کارمندان کلیدی دفاتر موسسات و ادارات ملل متحد را این برادران تشکیل مـیدهند حتی دریور وگارد و آشپز را نیز از اقوام خود گرفته با خود مـیبرند.البته علت آن نیست کـه تنـها یک قوم معیـارات  توانایی کار درون موسسات و پستهای دالر زا رادارد و دیگران ندارند زیرا همانگونـه کـه بر همگان روشنست مـهاجرتها و رویداد های سه دهه اخیر بـه تمام اقوام این زمـینـه را مـیسر ساخت که تا بحد کافی کدر و مـینجر و تحصیلکرده داشته باشند بلکه علت اصلی آنست کـه دفاتر بیشتر موسسات کـه امروز درون افغانستان فعالند قبلاً درون پاکستان بود و پستهای کلیدی از اول توسط برادران پشتون اشغال شد کـه در جریـان سالهای بعد روابط آنـها با دونورها تامـین شد و بعد هم زمانیکه این ادارات  بـه افغانستان آمد این دفاتر بر اساس معیـارات قومـی کارمند یـابی د زیرا زمانیکه یک پست درون یک موسسه پیدا مـیشد کارمندان موسسه اقوام خود را با خبر نموده حتی سوالات را قبل از انترویو درون اختیـارشان مـیگذاشتند و حتی شامل وظیفه مـیشدند منتهی چند مسلمان دیگر را بناحق سرگردان مـید و بعد از طی یک سناریوی نمایشی بنام "انترویو" شخص مورد نظر را استخدام مـید.بعدها هم بیشتر انجیوهارا همـین برادران ساختند زیرا با شناختها و روابطی کـه با دونورها داشتند فوند بهتر برایشان تهیـه مـیشد.بنابرین نتیجه گیری مـینمائیم کـه معاشات و عایدات قومـی کـه به اصطلاح درون ادارات اقلیت اند چندین برابر عایدات همـین اکثریت دولتی مربوط بـه اقوام دیگر هست زیرا همـه مـیدانیم کـه عایدات مشروع و نامشروع یک وزیر وریس وکارمند انجیو بـه مراتب بیشتر از عایدات یک مامور عادی هست که با معاش دولتی قناعت مـینمایدزیرا گفته اند صد زدن زرگر و یک زدن آهنگر.

در مورد انجیوها چیزی نمـیگوئیم فقط همـینقدر مـیتوانیم بگوئیم کـه اینـها پایپ لاین انتقال دالر بخارج از کشورند.

پس مابر اساس همـین احصائیـه و با درنظر داشت حقایق ذکر شده ، عجالتاًاین را مـیپذیریم کـه فارسی زبانان بیشترین کارمندان دولت را تشکیل مـیدهند اما کمترین عایدات را نیز از دولت و موسسات بدست مـیاورند. گذشته ازان فارسی زبانان سهم دیگران را نگرفته اند بلکه از مجبوریت درون ادارات کار مـیکنند چونکه دیگر مردم با این امتیـازات حاضر نیستند درون ادارات کار کنند و امکانات آنرا دارند که تا مطابق مسلک خود شغلی داشته باشند درون غیر آن هیچکسی جلو ورود اقوام دیگر بـه ادارات دولت را نگرفته هست و گذشته ازان همـین حالا بیشتر وزراء مربوط بـه اقوام دیگر هست نـه فارسی زبانان آیـا وزراء توانایی آنرا ندارند که تا اقوام خود را مطابق معیـارات مقرر نمایند ؟ یقیناً کـه دارند و در مواردی چنین کار را هم کرده اند که تا جائیکه دیده شده اقوام دیگر برعفارسی زبانـها کـه زمانی بچوکیـهای بلند رسیدند خیلی محافظه کارانـه عمل مـیکنند درون تقرر اقوام خویش خیلی دلیرانـه عمل مـیکنند و پروای انتقادی را هم ندارند . کـه بهترین نمونـهِ آن وزارتها و ادارات دولتی  کـه دارای معاشات دالری اند مـیباشد کـه همـین حالا بیشترین کارمندان و اجیرانشان از قوم وزیرشان است.

اگر واقعاً هدف ازین احصائیـه گیری اصلاح وضعیت بحرانی درون کشور و بهبود کار هست بهتر هست تا یک احصائیـه گیری دقیق بر اساس تذکرهِ تابعیت هم درادارات دولتی و هم درون موسسات ، انجیوها و دفاتر ملل متحد صورت گیرد که تا ارقام دقیق بدست آید و در نـهایت منجر بـه تامـین حق و عدالت شود زیرا این حقیقت از آب روشنتر هست که بدون رعایت ترکیب ملی بـه شکل نمادین نـه بـه شکل نمایشی، درون ادارهِ کشور تامـین وحدت ملی ناممکنست.درین احصائیـه گیریـانیکه دارای اسناد قانونی تابعیت کشور نیستند به منظور شان مـهلت داده شود که تا در طی زمان معین اسناد خود را تکمـیل نمایند یـا اینکه از وظیفه اخراج شوند.وبعد رعایت ترکیب قومـی از وزیر تادبیر درون نظر گرفته شود البته نـه بر اساس معاهدات بن بلکه بر اساس ارقام دقیق نفوس اتباع قانونی کشور. زیرا همـه مـیدانیم کـه معاهدات بن کلوخی بیش نبود کـه بر آب ماندیم و گذشتیم کـه اگر چنین نبود، چنین نمـیشد.همچنان از کمـیسیون عدلی و قضایی مـیخواهیم که تا همانگونـه کـه ارقام بدست آمده از فیصدی ترکیب ملی درون ریـاست جمـهوری را اعلان د همچنان فیصدی کارمندان وزارتخانـه ها وادارت کـه دارای معاشات دالری اند ، موسسات غیر دولتی و دفاتر ملل متحدرا بامعاشات و امتیـازات کارمندان آنـها درون کتگوریـهای مختلف اعلان نمایند ودر ضمن توضیح بدارند کـه بر اساس کدام مـیکانیزم ، معیـارات و اسناد این احصائیـه را ترتیب دادند؟تا دیده شود کـه حقیقت چیست؟

بهترین راه جهت تامـین وحدت ملی رعایت ترکیب ملی با درون نظرداشت اهلیت و شخصت و کارای افراد ملیتها و اقوام دراداره کشور هست که  بر اساس احصائیـه و ارقام دقیق نفوس استوار باشد نـه بر اساس شیرا خط های عنعنوی و حدس و گمانـها و ادعاهای مـیان تهی.

اگر مـیخواهیم اعتماد تمام مردم افغانستان را بدست آریم بیـائید ترکیب ملی را درون تمام وزارتخانـه ها ، ادارات دولتی ، موسسات  غیر دولتی و دفاتر ملل متحد بـه صورت واقعی بر اساس معیـارات قبول شده و احصائیـه های دقیق رعایت نمائیم نـه بـه شکل نمایشی و بر اساس حدس و گمانـها و ارقام تحمـیلی.

 

دیوار آهنین بین مردم و ریس جمـهور

بدریـه "مـیلاد"

در سال  2001 تقریباً همـه چیز تمام بود تنـها روزنـهِ امـید به منظور مردم با ایمان و با ارادهِ و آزاده افغانستان کـه پیوندی با طالبان و فاشیزم طالبی نداشتند  مقاومتی بود کـه به رهبری احمد شاه مسعود بـه پیش مـیشد جنگ نا برابری کـه امروز مردم دنیـا ابعاد وحشتناک آنرا مـیدانند.

طالبان با حمایت گستردهِ ارتجاع منقطه ، کشورهای عرب و همکاری مستقیم  اردوی پاکستان بـه رهبری آی اس آی ، ملیشـه های پاکستانی ، قوای آموخته خور و نامرد حشری فرا مرزی و لشکر 20000 نفری القاعده با استفاده از تفرقه های قومـی ، تنظیمـی و سمتی کـه حکمتیـار ویـارانش از قبل زمـینـهِ آنرا برایشان مـهیـا نموده بود توانستند بیشتر نقاط کشور را بـه اشغال درون آورند.شـهادت مظلومانـه فرزند آزاده خراسان زمـین ، پهلوان ستبر معرکه های خونین آزادی بیـاری مستقیم سازمانـهای استخباراتی بیگانـه و مزدوران آنـها و نامردان نامرئی،  آخرین امـید مردم آزاده کشور را بـه یـاس مبدل کرد و برای 36 ساعت درون فاصله بین ترور سردار بزرگ خراسان و حمله تروریستی بـه امریکا با ایمان ترین مردان مقاومت هم باور خویش را بـه آینده از دست دادند.شاید درون روی زمـین حتی یک نفر هم نبود کـه درین فاصلهِ زمانی دیگر باوری بـه آینده مـیداشت.اما خداوند بزرگ ملت افغانستان را تنـها نگذاشت و ظالمـی را وسیلهِ نابودی ظالمـی دیگر ساخت، ناگهان دروازه امـید باز شد و اوضاع تعغیر نمود. سناریوی بن راه اندازی شد. حامد کرزی بحیث ریس جمـهور افغانستان انتصاب شدقوای بین المللی بـه افغانستان آمد.و مردم افغانستان کـه تحمل بیش از دودهه جنگ و کشتار و خشونت و نیرنگ و فریب و دروغ ، ووعده طاقتشان را طاق نموده بود از رویداد جدید با آغوش باز استقبال نمودند.آنان کـه مانند تشنگان وادی ظلمات درمانده شده بودند ناگهان باورمند شدند کـه به آب دست یـافته اند و در مدت اندک زمانی عطششان فرو خواهد نشست ودردهایشان پایـان خواهد یـافت نمـیدانستند کـه آنچه را کـه آب گمان کرده اند سرابی دردناکی بیش نیست.

ریس جمـهور جدید کـه یک چهره کمتر شناخته شده اما نیکنام بود چون از قبل آمادگییی به منظور احراز چنین یک پستی نداشت که تا تیم کاری صادق، وطندوست ووفادار رابا خود داشته باشد.بنابرین بـه مجرد اینکه بـه کرسی حکومت تکیـه زد دو گروه مردم بـه دورش حلقه زدند و افسونش دگروه اول انجیو زدگانی بودند کـه بیشتر شان تحصیلات عالی نداشتند یـا اگر کدامـی آنـها داشتند تجربه ودانش کافی کاری و مسلکی نداشتند فقط مدتی درون موسسات و انجیوها یـا دفاتر ملل متحد کـه در اختلاس و فساد شـهرت دارند منحیث گارد و کارمند و در بعضی مواردبه قول خودشان مـینجر و کواردیناتور و غیره بودند کـه به جز بل تقلبی ساختن و پردیم گرفتن کاری نداشتند و پول را بـه نوک سوزن جمع مـید و ارزش دالر را از همـه بهتر مـیدانستند.بعد هم با هزار دروغ و نیرنگ کیس سازی نموده پناهنده شدند و در صف سوسیـال زدگان قرار گرفتند کـه نـه علاقه بـه وطندار داشتند و نـه مـیلی بـه وطن.گروه دوم افرادی کم سوادی بودند کـه با تنظیم های مجاهدین همکاری داشتند و به علت اینکه اکثراً تحصیلات خود را نا تمام گذاشته یـا فارغ صنف 12  یـا حد اکثر 14 پاس بودند یـا اینکه درون سال اول یـا دوم دورهِ دانشگاهی  بـه دلایل متعدد دنبال تحصیلات را رها نموده بپاکستان رقته بودند و به علت داشتن همـین تحصیلات نا تمام از حضور درون جبهات گرم جهاد و مقاومت نیز پرهیز نموده درون عقب جبهات مصروف گرفتن وند بودند کـه در جریـان سالهای جهاد و مقاومت سفریـه و کرایـه و بوت و کمپل و معاش ده ها هزار مجاهد و رزمنده را نامردانـه حیف ومـیل نموده بودند کـه اینـها هم جناب دالر را بـه تما معنی مـیشناختند و در هرجائیکه ایشان تشریف داشتند اینـها نیز حضور بهم مـیرساندند.خلاصه زبان ملی هردو گره دالر بود و بس. و از همـه بد تر اینکه بیشتر افراد این گروه ها با وجود اینـهمـه کمـی و کاستی کـه داشتند بـه امراض منفور ، مـهلک و مدهش قومگرای ، سمت گرای و خود محوری نیز مصاب بودند.

این افراد دیوار آهنینی را بـه دور ریس جمـهور ساختند کـه از یکطرف هیچ شـهروند آزاده و غیر وابستهِ این سر زمـین را توانایی آن نبود که تا بدون یـاری آنان ازین دیوار عبور نماید و صدای مردم را بـه گوش ریس دولت برساند بنابرین تنـها وابستگان ، یـاران و بلی گویـان اینـها بودند کـه مـیتوانستد درون جریـان ملاقاتهای نمایشی با ریس جمـهور دیدن نمایند و واو را متیقین سازند کـه وضع درون مناطق آنـها کاملاً بر وفق مراد ریس دولت هست و نازدانـه های ارگ نشین نماینده راستین مردم مـیباشند.ازجانب دیگر این نازدانـه های ارگ نشین بر اساس معیـاراتی کـه در دانش کم  و سواد نارسید شان بود بـه تقرر افراد وابستهِ خویش بدون درون نظر داشت اهلیت ، شخصیت ، دانش ، اخلاق، تقوی ، تجربه ، تخصص ، تحصیل و دیگر معیـارات قبول شده درون پستهای بلند دولتی و نظامـی دست زدند درون بسیـاری موارد حتی اینـها درون تقرر وزراء و معینان نیز نقش اساسی داشتند و هنوز هم دارند. درون نتیجه این عملکردها تیمـی از افرادی بر سرنوشت ملت افغانستان حاکم شد کـه نـه برنامـهِ به منظور حکومت داشتند و  ده علاقه بـه کشور ، زیرا همـین حالا خانواده های اکثرانیکه درون پستهای بلند دولتی و ادارات دارای معاشات دالری کارمـیکنند خارج از کشورند و حتی حاضر نیستند کـه حتی به منظور سیـاحت هم بـه کشور برگردند این دیگر مـهم نیست کـه این خانواده ها درون پاکستان و ایران باشد یـا درون امریکا.

آیـایکه حاضر نیست خانواده اش را درون مقابل اینـهمـه امتیـازات بـه کشور بیـارد کوچکترین احساسی درون مقابل وطن و مردم دارد؟ نـه، نـه، باز هم نـه ،اگر همـین حالایکه شایستگی یک مقام را نداشته باشد و دران مقام برگزیده شود مردم بـه سادگی دلیل انتصابش را مـیدانند کـه توسط چهی معرفی شده است..همچنان هرکدام این نازدانـه ها یـا خود چندین شرکت تجارتی ، انجیو یـا شرکت ساختمانی ساختند و یـا اینکه درانـها شریک شدند کـه بیشتر پروژه های انکشافی و ساختمانی درون مرکز و محلات را نیز گرفته اند ، روز بروز صفوف این گروه فشرده تر شد و شبکه های آنـها که تا ولسوالیـها و روستا ها نیز نفوذ کرد.از آنجا بود کـه فساد اداری کـه در زمان رژیمـهای قبلی جاجا دیده مـیشد بیک عنعنـه و رسم معمول بدل شد زیرا هر مسئولی درون هر جایی کـه جرمـی را مرتکب مـیشد باالآخره بـه حمایت حامـی ارگ نشینش تبرئه شدیـا اینکه از پست ولایت وریـاست بـه پست وزارت رسید یـا اگر راهی دیگر برایش پیدا نشد وکیل و سناتور شد و بخانـهِ ملت رفت که تا دیوار دوم را بین مردم و ریس دولت بسازدو بدین گونـه دیواری آهنین بین ریس جمـهور و مردم ایجاد شد.زیرا اکثریت مردم نـه مـیتوانند از طریق نازدانـه های ارگ نشین بـه ریس جمـهور برسند و نـه از طریق وکلا زیرا وکلای وابسته بـه این گروه چون از امکانات دولتی و مالی بیشتر برخوردارند وکلای دیگر را نیز تحت نفوذ خود درون آورده و آنـها را عملاً بی صلاحیت کرده اند.

به همـین دلیل هست که که تا امروزهیچاحساس مسئولیت نکرد ، هیچکسی از قانون هراسی نداشت زیرا که تا کنون دیده نشده کهی بجرم اختلاس و خیـانت بـه شکل واقعی مجازات شده باشد ، خانـه های را کـه از تاراج دارای های عامـه بدست آورده استملاک شده باشد اگر درون موردی محاکمـهِ هم صورت گرفته باشد یـا سناریوی نمایشی بوده یـا اینکه متهم از خطوط اصلی گروه عدول نموده درون غیر آن چنین کاری نشده بهمـین دلیل هست که هیچنـه ارسی از خدا دارد و نـه شرمـی از مخلوق ، هر درون هر جای کـه بوده بیدریغ خیـانت نموده و شعار همگان اینست کـه خود را بساز ، پول پیدا کن و بس. اینست شعار بیشترانیکه امروزگرداننده چرخهای سیـاست و ادارهِ این کشور ویران و ملت نیمـه جان است.

ماباید ریشـهِ فسادی و فاجعهِ را کـه امروز درون دور افتاده ترین روستایی این کشوررخ مـیدهد درون مرکز جستجو نمائیم.اگر ولسوالی درون قاچاق مواد مخدر دست دارد ، اگر قوماندانی  معادن و ذخایر زیرزمـینی و جنگلات را تاراج مـیکند ، اگر مستوفیی عواید گمرکی را غارت مـیکند ، اگر والیی همـه چیز ولایت را مـی بلعد ، حامـی و پشتیبانی درون مرکز دارد.

پس اگر ریس دولت مـیخواهد فساد اداری را ریشـه کن نماید حتما اصلاحات را از ارگ  ، هئیت رهبری دولت ، مشاورین و کابینـه آغاز نماید درون گام نخست یکبار املارمایـه های این نازدانـه های مسند نشین را کـه خودش آنـها را بیشتر از هری دیگر بهتر مـیشناسد محاسبه نماید و آنرا بـه آنچه قبل از حکومت موقت داشتند مقایسه نماید.ارزیـابی نماید کـه درین مدت دارای های آنـها ،  املاک آنـها ، شرکتهای آنـها، قصر های آنـها چند برابر شده است.اگر ریس دولت درین بخش مشکلی دارد یـا افرادی دلسوز و صادقی را درون اختیـار ندارد کـه حقایق را برایش بیـارند،  مردم رنجدیدهِ افغانستان ، رسانـه های غیر وابسته و ژورنالستان آزاده حاضرند ( نـه رسانـه های پروپوزلی یـا چارمـیخ و ژورنالست نماهای مزدور) که تا ارقام دقیق درون مورد دارای ها و کار کردهای این نازدانـه ها و دیگر دردانـه ها را درون اختیـارش بگذارند.اگر ریس دولت مـیخواهد ملت افغانستان را راضی نماید حتما این دیوار را از مـیان بردارد بـه عوض اینکه بـه تعدادی افراد انگشت شمار رو بیـاورد بـه ملت بزرگ و آزادهِ افغانستان رو بیـاورد و اعتماد نماید.

همچنان ریس دولت مـیتواند که تا جهت آگاهی کامل از اوضاع واقعی کشور تیمـی از افراد وطندوست ، صادق و با احساس را از جمع مردم غیر وابسته بگونـهِ انتخاب نماید کـه از هر ولایت یک تن را بـه صورت مستقیم بر گزیند نـه از چینل سیـاست پیشگان و اطرافیـان خویش.

آنگاه تمام امکانات را درون اختیـار آنـها بگذارد و برایشان اختیـارات تام درون قسمت جمع آوری معلومات درون مناطقشان بدهد کـه این افراد راغیربا ریس جمـهوربای دیگر رابطه نداشته باشد و حتی یکی دیگر را نشناسند درانصورت ریس دولت از وقایع کشور اطلاعات دست اول و درست را بدست آورده مـیتواند و در نـهایت تصمـیمگیریـهای مـهم را رد روشنایی حقایق بدست آمده عملی نموده مـیتواند.

آنگه خواهد دید کـه این ملت چقدر با پاس و با وجدان هست در غیر آن وضعیت روز بـه روز بد تر خواهد شد و نازدانـه ها و دردانـه ها کـه همـیشـه پاسپورتهای شان ویزه خورده و سرمایـه زیـادی را نیز ازین سر زمـین بـه بیرون از کشور انتقال داده اند یک روزی رخت سفر خواهند بست و ملت مارا با کوله باری ازدردها و مصایب تنـها خواهند ماند و باری بزرگی از مسئولیت نیز بر شانـه های ریس جمـهور سنگینی خواهد کرد.

 

 

وعده بود و عمل نی

بخاطر دارم چهار سال قبل یکنفر انجنیر پاکستانی با چند با چند نفر داخلی بخاطر سروی کار شبکه آبرسانی بجرمآمده بودند اینجانب بـه شمول چند تن از محاسن سفیدان جرم تقریباً یکنیم کیلومتر را پای پیـاده که تا قریـه درهِ پشکان یـاشانرا همراهی کردیم آب درهِ پشکان را دقیقاً مطالعه نموده وعده دادند کـه در آینده نزدیک کار آنرا شروع مـیکنیم وعده بود و عمل نی .

به سلسهِ این وعده های بی عمل دو سال قبل باز هم چند نفر انجنیر خارجی وداخلی بخاطر کار آب آشانیدنی تحت نام بازسازی وارد جرم و در ولسوالی از موسفیدان کتباً استحضاری گرفتند کـه ما کاررا شروع مـیکنیم شما هم که تا جائیکه امکان دارد کمک کنید باز هم حرف بود وعمل نی.

در سال 1384 کارمندان بنیـاد آغاخان درون قریـه جات شوراهای همبستگی را ایجاد وراجع بـه ضرورتهای اولیـه از شوراها پلان کاری خواستندتمام تمام شورا ها با یک صدا پیشنـهاد آب آشامـیدنی را نمودند آنـها وعده نمودند کـه از مدرک پول همبستگی ملی پروژه آب آشامـیدنی را آغاز مـیکنیم خلاصه اینکه حسن نیت نشان دادند اما حسن عمل نبود.

بنابران از شورای بدخشانیـهای مقیم کابل احترامانـه تقاضا داریم کـه منحیث فرزندان بدخشان مشکلات مارا بـه سمع مسئولین رسانده و مارا درون راستایی رفع معضلات محیطی مان یـاری رسانند.

سهمـیه خاک تنفسی مردم فیض آباد به منظور 5 سال دیگر ذخیره شد

فضل الله "تورسن زاده"

سرک بین شـهرفیض آباد و مـیدان هوای کـه در حدود کمتر از 10 کیلومتر مسافه دارد به منظور دهمـین بار قلبه گردید.

 یکسال قبل ضمن مطالعه اسناد پروژه های بازسازی بدخشان  عنوانی را دیدم کـه مطابق آن موسسه پدکو حتما 11 کیلومتر سرک بین مـیدان هوای و شـهر فیض آباد را قیر مـینمود خوشحال شدم کـه حتماً کاری از پیش مـیرود

 درروز های گرم ماه اسد زمانیکه عازم شـهر فیض آباد شدم دیدم کـه یک ماشین قلبه مصروف قلبه نمودن سرک هست از خوشی درون کرته نغنجیدم زیرا فکر کردم کـه رگ غیرت این موسسه سرمایـه دار و سیر خوردهِ امریکای شور خورده و حتماً سرک را بصورت اساسی پخته مـیکند اما درون جریـان روز های بعدی دیدم کـه کار بـه همـین قلبه و ماله محدود شد فقط هست آورد این پروژه این بود کـه همان سرک محکم را قلبه نموده سست د که تا مردم بدخشان از نعمت تنفس خاک هیچگاهی محروم نیـاشندو مصرف بودجه را کـه به گفت مردم درون حدود 5 لک دالر بود زهر جان د. و جالبتر اینکه قرار داد آنرا بیک شرکت ساختمانی پاکستانی داده بودند شاید بـه عقیدهِ آنـها پاکستان علاقه زیـادی بـه آبادی و آرامـی افغانستان داشته و خصوصاً بدخشان داشته باشد.جالبتر اینکه روز افتتاح نمایشی و سمبولیک گویـا قیرریزی سرک کشم- فیض آباد وسایط همـین موسسه را کارمندان یو اس اید درون مقابل کمره های تلویزیونـها قطار د که تا بینندگان مطمـین شوند کـه کار شروع شده است.

باید متذکر شویم کـه یو اس اید و پدکو مبلغ 60 مـیلیون دالر سهمـیه کمکهای جهانی به منظور بدخشان را حتما در چهار سال صرف بازسازی بدخشان نمایند که  اگر همـین آش و همـین کاسه باشد مـیترسیم بدخشان را قورت نکنند چه رسد بـه اینکه کاری از پیش ببرند.

وزارت مبارزه علیـه مواد مخدرپول اعمارسه بند برق آبی را درولسوالیـهای

 جرم ، شـهدا و چته شـهر فیض آباد تمویل مـیکند

حلیم واحدی ریس صندوق وجهی وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر درون مصاحبه با هفته نامـه صدای بدخشان گفت: سه دستگاه تولید برق آبی درون ولایت بدخشان از بودجه صندوق وجهی وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر اعمار مـیگردد این دستگاه ها درون ولسوالیـهای جرم با ظرفیت تولید 350 کیلو وات برق ، ولسوالی شـهدا با ظرفیت تولید 85 کیلو وات برق و در ناحیـه چته فیض آباد باظرفیت تولید 100 کیـاووات برق اعمار مـیگردد این فیصله بر اساس موافقتنامـه هیت مدیره وزارت مذکور درون ماه حوت سال گذشته تصویب و پروتوکول آن امضا گردید کـه کار آن همـین اکنون آغاز گردیده است. 

کل بودجه اعمار این سه دستگاه برق بالغ بردو مـیلیون و هفت صد وسی هزار و هفتصد دالر امریکای (  2730700) مـیشود  کـه ازین جمله نود ودو اعشاریـه دو فیصد آن( 92.2 فیصد) آنرا کـه بالغ بر  دو مـیلیون و پنجصد و سی و پنج هزار (  2535700 ) دالر مـیشود وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر ، دو اعشاریـه دوفیصد 2.2 فیصد آنرا کـه بالغ بر پنجاه و پنج هزار (  55000 ) دالر مـیشود موسسه آلمانی جیتی زید مـیپردازد.پنج اعشاریـه دو  فیصد(% 5.2) آن معادل 140000 دالر امریکای را مردم محل حتما تمویل نمایند کـه این از طریق تهیـه نیروی کار صورت مـیگیرد.این دستگاه های برق جزء برنامـه ایجاد معیشت بدیل جهت کاهش کشت کوکنار بوده کـه برای مردم بدخشان از جانب وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر تخصیص داده شده است.قرار هست که کار این پروژه ها درون جریـان یکسال تکمـیل گردد. پول آن از بودجه صندوق وجهی وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر پرداخت مـیگردد.

واحدی علاوه کرد: قرار هست تا از برق تولید شده ازین دستگاه پروژه های بهره برداری از مواد خام محلی بکار انداخته شود.موسسهِ جی،تی،زید آلمانی کـه اعمار پروژه ها را قرار داد نموده هست باید حتما در حدود 350 تن را درون بخشـهای مختلف راه اندازی پروژه های محلی تربیـه نمایند.وی افزود: کـه پول اعمار دستگاه جرم 1443700 دالر ، شـهدا 138500 دالر و از چته 536500 دالر مـیباشد. همچنان 80000 دالر صرف تربیـه و ایجاد کورسهای تریننگ به منظور افراد محل جهت راه اندازی پروژه های کوچک ، 15000 دالر صرف مانیتورینگ پروژه ها ، 264000 صرف بخشـهای هماهنگی ، نظارت و مسایل اداری پروژه ها و 53000 دالر صرف مصارف اضافی خواهد شد.همچنان 200000 دالر صرف ارتقای ظرفیتهای ریـاست برق بدخشان مـیگردد.منبع علاوه نمود کـه وزارت مبارزه علیـه مواد مخدر پول تطبیق پروژه ه های آزمایشی سمارق پروری و زنبور داری را نیز درون ولایت بدخشان تهیـه و به دسترس موسسات تطبیق کننده قرار خواهد داد.این کمکهادر چوکات برنامـه ایجاد معیشت بدیل به منظور مردم ، جهت کاهش کشت کوکنار صورت مـیگیرد.

 

والی بدخشان از عدم بازتاب انکشافات مثبت درون بدخشان ناراضی است

 

عبد المجید والی بدخشان درون مصاحبهِ با خبر نگار صدای بدخشان گفت: با وجود اینکه بدخشان یکی از جمله ولایـات بزرگ و مـهم افغانستانست که تا هنوز مرکز ثابت هیچ رسانـهِ تصویری درین ولایت فعال نگردیده است.وی علاوه نمود کـه در بدخشان کارهای عمرانی زیـادی صورت گرفته هست اما بـه علت نبود مراکز فعال خبر رسانی بیشتر رویدادهای مثبت بازتاب داده نمـیشود درون حالیکه بدخشان یکی از جمله امنترین ولایـات افغانستان بوده و هیچ خظری خبرنگاران را تهدید نمـیکند.ما از رسانـه های تصویری دعوت مـینمائیم که تا با ایجاد مراکز فعالیت خویش درون بدخشان هم با پخش و نشر رویدادهای بدخشان خدمتی بـه مردم بدخشان نمایند و هم برنامـه های خویش را غنایی بیشتر بخشند.

او درقسمت وجود نارسایی ها درون محلاتوولسوالیـها گفت: که تا زمانیکه وکلا درون امور تعغیر و تبدیل ولسوالها وقوماندانـهای ولسوالیـها مداخله نمایند امور ولسوالیـها بهبود نمـیابد او گفت بعضی وکلای بدخشان بصورت مداوم تلاش مـینمایند که تا افراد بی کفایت و بی تجربه وابسته بخویش را درون ولسوالیـها مقرر نمایند.

  پروژه های تمویل شده توسط دفتر مبارزه علیـه مواد مخدر ملل متحد بـه بهره برداری سپرده شد

محمد عالم یعقوبی مسئول دفتر مبارزه علیـه مواد مخدر ملل متحد درون بدخشان ضمن اظهار این مطلب علاوه کرد:دفتر ملل متحد درون سال گذشته پول اعمار کلینیک اشکاشم( 230000 دالر) ، بودجه اعمار مکتب دشت فراخ (134400 دالر) و پول اعمار پل اوشنگان ( 81000 دالر) را بـه شبکه انکشافی  آغاخان پرداخت نموده بود که تا جهت رفع نیـازمندیـهای مردم محل این پروژه ها تکمـیل و در خدمت مردم قرار گیرد کـه این پروژه ها امسال تکمـیل و به بهره برداری سپرده شد.

وی اضافه نمود کـه تا کنون پروژه های انکشافی زیـادی توسط دفتر مبارزه علیـه مواد مخدر ملل متحد تمویل و به بهره برداری سپرده شده است.

 

کلینیک اشکاشم که  توسط موسسه آغاخان ساخته شده و پول( 230000 ) آنرا دفتر مبارزه علیـه مواد مخدر ملل متحد داده است

 

 

هیئت یـا مصیبت

گزارشگر: سپیده "سحر"

در سالهای اخیر چنین رواج شده هست که درون موسم تابستان کـه آب و هوای کابل گرم مـیشود و کار درون ادارات دولت هم رونقی ندارد عدهِ از کارمندان وزارتخانـه ها کـه سر و سری با وزراء و معینان و ریسان دارد برنامـه سفر بـه ولایـات امن را پلان مـیکنند که تا از یک طرف تفریحی نمایند و از جانب دیگر پولی بـه چنگ آرند کـه ولایت بدخشان ازین ناحیـه بیشترین مزاحمت را تحمل مـینماید زیرا بـه علت داشتن امنیت خوب توجه بیشتر کارمندان بـه طرف این ولایت هست که درون بعضی موارد حتی دفتر تفتیش وزارتخانـه ها بـه این ولایت کوچکشی مـینمایند.زمانیکه این هئیتها کـه خود شان که تا گوش درون فساد و رشوت غرق هستند بـه ولایـات رسیدند مانند مادر کیکان مـیچسپند بـه اسناد دفاتر. بعد مانند فیلسوفان یونان شروع مـیکنند بـه لکچر درون مورد قانون و اصول و وظیفه شناسی و واژه های دیگری کـه امروز بـه کالای بازار نیرنگ تبدیل شده است.مامورین ولایتی هم کـه بدون شک نقایصی درون کار خویش دارند سراسیمـه مـیشوند و بر علاوهِ اینکه جای بود و باش و مـهمانیـهای مفصلی را به منظور این هئیتها تهیـه مـیکنند درون آخر یک مقدار پول گزاف هم برایشان جمع مـیکنند و بهد از هفته ها این درد سرها از سر خود کم مـیکنند و تا سال آینده مصروف جبران پولهای برباد رفته مـیشوند.در حالیکه این هیئتها پول کافی بنام کرایـه و سفریـه از وزارت مربوطه مـیگیرند بر علاوه اینکه  تمام مصارف خود را تاوان مامورین ولایتی مـیکنند درون بسیـاری موارد شعبات دولتی را درون اوقات رسمـی بند وبه خوابگاه و اطاق طعام خوری خویش تبدیل مـینمایند بـه گونـهِ مثال درون یکی از روزی تابستان جهت تهیـه گزارش بـه ریـاست معارف بدخشان رفتم ساعت 10 صبح بود زمانیکه درون اطاق تفتیش رفتم با تعجب دیدم کهی دران خوابیده هست از پیـاده پرسیدم گفت تفتیش صاحبان است.به اطاق ریس معارف رفتم آنجا چند تن نشسته بودند زمانیکه سراغ ریس را گرفتم آقایی با لحن تند گفت شما چکاره هستید؟ با ترس و لرز گفتم خبر نگار هستم و بخاطر تهیـه گزارش درون مورد اعمار مکاتبی کـه به کمک بانک جهانی ساخته مـیشود آمده ام شخص مذکور کـه بعد فهمـیدم ریس تفتیش وزارت معارف و ریس این هیئت هست با شنیدن نام خبرنگار خود را جمع و جور کرد و گفت: برادر ما مـهمان هستیم ریس درون منزل بالاست. بهر حال گزارش تهیـه شد و هنگام ظهر بود مـیخواستم از تعمـیر ریـاست معارف بیرون شوم ناگاه چشمم بیکی از دفاتر دیگر افتاد کـه این هیئتها آنرا بـه اطاق طعام خوری مبدل نموده بودند زمانیکه از عمارت بیرون شدم دیدم کـه خیمـهِ درون صحن حویلی تعمـیر معارف برپا شده هست پرسیدم این به منظور چیست؟ گفتند این آشپزخانـه تفتیش صاحبانست گفتگ این عزیزان کـه از خود سفریـه و کرایـه دارند بـه کدام حق دفتر رسمـی را بـه هوتل مبدل نموده اند ناگهان شخصی کـه لباس سبز رنگ پولیس را بـه تن داشت گفت برادر چی کاری داری ره ته بیگر برو. من گمان کردم کـه یکی از افراد امنیتیس گفتم جانم هر زمانیکه کار غیر قانونی را دید حق اعتراض دارد موصوف شروع نمود بـه لکچر درون مورد مـهمان نوازی افغانـها. گفتن برادر مـهمان نوازی درون خانـه مـیشود نـه درون دفتر.روزانـه صدها نفر درین دفاتر کار دارند اگر اینـهمـه مـهمان نواز هستی مـیتوانی این خیمـه و خرگاه را درون خانـه ات بپا کنی. بعد فهمـیدم کـه این شخص هم از جمع هیئتها بوده اما بدخشانی بود و مـیخواست کریدت مـهمانداری را مفت بیگیرد.مسئولین محترم حتما بدانند کـه هیئت پرانی با چنین شیوهِ نـه تنـها مشکل ادارات را حل نمـیکند بلکه بر مشکلات ادارات ولایـات مـی افزاید زیرا اگر ادارات ولایتی به منظور هیئتها پول کافی دادند و عزت شان شد همانست کـه گزارش نادرست تهیـه مـیکنند و ازادارات و اشخاص تقدیر بیجا مـیکنند و اگر به منظور شان پول و سوغات کافی ندادند همانست کـه گزارش را بازهم نادرست تهیـه مـیکنند و دریـای از تهمت را بپای کارمندان ولایتی مـیبندند.

تعداد معتادین مواد مخدر درون بدخشان رو بـه افزایش است

خبر نگار صدای بدخشان از جریـان سیمـینار کاهش تقاضا درشـهر فیض آباد گزارش مـیدهد کـه ارقام ارائه شده نشان مـیدهد کـه گراف معتادین مواد مخدر درون بدخشان رو بـه افزایش است.تیم عالعمل سریع کاهش تقاضای مواد مخدر صحت عامـه درون بدخشان کـه به کمک مالی دفتر مواد مخدرملل متحد فعالیت مـیکند آمار زیرین را درون مورد معتادین مواد مخدر درون بدخشان ارائه نمود: شغنان- ۲۹۲۰ تن معتاد بـه هیروئین و تریـاک، واخان- ۱۲۵۳ تن معتاد تریـاک، اشکاشم- ۹۰۰ معتاد بـه تریـاک، نسی بالا- ۴۰۰ معتاد تریـاک، درواز بالا- ۷۲ معتاد تریـاک، درایم- ۱۳۰ تن معتاد بـه تریـاک، جخان- ۱۴۴ تن معتاد بـه تریـاک،ماه مـی- ۳۹۵ تن معتاد بـه تریـاک، جرم (قریـه اسکان)- ۱۴۳ تن معتاد بـه تریـاک، فیض آباد- ۴۸۰ تن معتاد هیرویئن.ارقام معتادین دیگر ولسوالیـها که تا هنوز بدست نیـامده و برنامـه سروی آنـها توسط  تیم ذکر شده رویدست است.باید متذکر شد کـه بیشتر از ۵۰ فیص این معتادین را درون بعضی مناطق زنان و اطفال تشکیل مـیدهند.دوسال قبل درون شـهر فیض آباد تنـها ۱۰۰ تن معتاد بـه هیروئین بود اما این رقم اکنون سه برابر شده است.تعداد معتادین مشـهود  بـه هیروئین درون ولسوالی جرم بـه ۳۰ تن مـیرسد.بیشتر معتادین هیروئین از کشور های پاکستان و ایران برگشته و جوانان محلی را نیز بـه اعتیـاد کشانده اند.

سرک کشم- فیض آباد قیر ریزی مـیشود

به اساس وعده های رونالد نیومن سفیر امریکا درون افغانستان کار قیری ریزی سرک  کشم ـ فیض آباد درون بهار سال آینده آغاز مـیگردد آقای نیومن درون جریـان سخنرانی خویش در ميدان هوای فیض آباد درون اثنای افتتاح سمبولیک کار سرک مذکور گفت کـه :بودجه اعمار سرک بالغ بر ۱۰۵ مـیلیون دالر مـیشود توسط حکومت امریکا پرداخته مـیشود و قرار هست که درون جریـان دونیم سال آینده بـه پایـهِ اکمال برسد. وی افزود :کار اعمار سرک از یک استقامت آغاز مـیگردد زیرا وسایط بزرگ نمـیتوانند سرک فعلی را عبور نموده کار را از چند استقامت آغاز نمایند وی علاوه نمود کـه نيومن ساعتی قبل ازان درون جريان صحبتهای خويش درون باغ ولايت فيض آباد متذکر شد کـه امريکا جهت تامين امنيت درون بدخشان بودجه ندارد بعد اگر بدخشانیـها مـیخواهند وطنشان آباد گردد حتما بهی اجازه ندهند که تا امنیت را درون بدخشان مختل سازد.باید متذکر شد کـه افتتاح سمبولیک کار این سرک ده روز قبل بـه شکل یک سناریوی جالبی راه اندازی شد کـه بیشتر مردم ره بـه شک انداخت زیرا مسئولین موسسه امریکای یو اس اید و پدکو  چند واسطه را بـه شکل نمایشی درون معرض کمره های تلویزیونی قرار دادند و سفیر هم نوار را قطع کرد و تمام.دیگر نـه کاری بود و نـه باری.که درین جا دو باور وجود دارد:یکی اینکه نماینده های بدخشان درون برابر مردم نظر بـه وعده های کـه داده بودند خیلی سبک شده اند و حتی بعضی هادر مناطق خویش سفر کرده نمـی توانند بنابرین بالای ریس جمـهور فشار آوردند تا جهت خاموش مردم سناریوی قبل از وقت را راه اندازی نماید.بعضی ها مـیگویند کـه در گرفتن بودجه سرک مذکور شخص نیومن بیشتر تلاش نموده و ازینکه قرار هست تبدیل شود از قبل به منظور مردم بدخشان اتمام حجت نموده است. اين درون حاليست کـه قبل ازين رويداد عدهِ از وکلای پارلمان اصرار داشتند کـه بودجه اعمار سرک را شخص آنـها از حکومت امریکاگرفته اند درحالیکه این امر خیلی بعید بـه نظر مـیرسد زیرا در  سراسر کشور های جهان ده ها هزار وکیل وجود دارد کـه هرکدام آن صد مـیلیون دالر از امریکا بیگیرند وای بر حال عموسام،  امریکا از ما بتر خواهد شد. ما ميگوئيم هرکه و هر کی پروژه را کـه گرفته قبول داريم به منظور ما مـهم اينست کـه سرک قير شود ما خربوزه کار داریم با پالیسوان کاری نداریم.

والی و قوماندان امنيه ولايت بدخشان از مداخله بعضی ازوکلای

 مجلس نمايندگان درون امور ولايت بدخشان شکايت دارند

خبر نگار صدای بدخشان ضمن مصاحبه های کـه با محترم عبد المجید والی و  محترم جنرال امام الدین قوماندان امنيه ولایت بدخشان داشته هست دريافته کـه والی و قوماندان امنيه از مداخلات وکلای مجلس نمايندگان بدخشان شديدا ناراضی هستند.والی و قوماندان امنيه ضمن صحبتهای خود گفته اند کـه بعضی از وکلای بدخشان بـه اساس روابط و تعلقات کـه با مقامات عالی دولتی ووزراء دارند بدون مشوره و موافقه آنـها بـه تعغير و تبديل حاکمان و قوماندانـهای ولسواليها دست ميزنند کـه اين افراد درون بسياری موارد متهم بـه رشوه خواری فساد اداری و قاچاق مواد مخدر اند کـه اين امر باعث شده که تا اين قوماندانان و حاکمان از امر مقامات ولايتی بـه دليل داشتن پشتوانـه درون مرکز سر کشی نموده و به کارهای غير قانونی خويش ادامـه دهند. بيشتر حاکمان وقوماندانان ولسواليها بدون درون نظر داشت اهليت ُ شخصيت ُ تربيت و دانش بـه مشوره وکلا تعین مـیشوند کـه اين افراد درون راستايی تامين منافع شخصی منطقوی وکلا از هيچگونـه مظالم دريغ نميورزند.در بعضی موارد یک ولسوال یـا قوماندان امنیـه بـه دلیل فساد اداری ، بی کفایتی یـا ناتوانی دیگر مورد خشم مردم محل قرار مـیگیرد بـه عوض اینکه برکنار شود بـه ولسوالی دیگر تبدیل مـیشود یـا اینکه بعد از تبدیلی با چند صوب چکمن زیرهِ و موملای و زیره و پسته راهی خانـه وکلا شده  و بعد از یکی دو هفته دوباره درون همان پست قبلی با مانند پشک دزد با فرمان خلیفه بر مـیگردد.همچنان مقامات ولایت بدخشان از عدم باز تاب انکشافات مثبت توسط رسانـه ها ابراز ناخرسندی نمودند آنـها مـیگویند کـه ولایت بدخشان با داشتن بیش از یک مـیلیون نفوس ووسعت چشمگیر درون حالیکه بیشتر از هر ولایت کشور با ممالک همسایـه سرحد دارد و از نظر ژیوپولیتیک ارزش استثنایی دارد و در بسیـاری موارد محراق تحولاتی هست که درون کل کشور تاثیر گزار هست اما تاکنون دفتر یک رسانـهِ تصویری دران باز نشده است.

 

 نواز محمد "منگل" هنرمندی از گلانشـهر

فرزند هنر مند مردمـی بدخشان فیض محمد منگل مـیباشد ، نواز درون سال 1355 درون قریـهِ دشتک ولسوالی جرم ولایت بدخشان درون یک خانوادهِ هنر مند دیده بـه جهان گشود اولین صدای کـه گوشش جانش را نوازش کرد زمزمـهِ عاشقانـه دنبوره و غیچک بود زیرا خانوادهِ منگل همـه هنرمند بودند و هنرپرور .این زمانی بود کـه منگل با پسر دیگرش نیـاز محمد منگل رونق فزای محافل خوشی بدخشانیـان بود و هر شامگاه که تا نیمـه شبان صدای دنبوره و غیچک از بام خانـه های طوی داران بلند بود و نواز درچنین یک خانواده دیده بـه جهان گشود ، درون 7 سالگی راهی مکتب شد  و تا صنف پنجم پیشرفت کـه ناگهان وضع کشور دگرگون شد و شعله های مرگبار جنگ شـهر و روستا را درون کام خود فرو برد ، ولسوالی جرم موطن نواز بیکی از داغترین کانونـهای جنگ و آتش و گلوله مبدل شد هنوز خورد سال بود کـه پدرش را از دست داد . ونواز زا تعلیم بازماند.

چندی بعد هم برادر هنرمندش نیـاز محمد نیز درون گرماگرم حوادث مرگبار دیده از جهان بست و دنبورهِ منگل بیصدا شد همگان بدین باور بودند کـه دیگر تار های دنبورهِ منگل به منظور همـیش از صدا بازماند اما ناوز این مـیراث پدر و خانواده را خوار نکرد و دیری نگذشت صدای تارهای دنبوره دوباره از خانـهِ منگل بلند شد و آهسته آهسته گوش دوست داران موسیقی با نام نواز آشنا شد. بتاریخ دوم حمل سال 1370 بنابر دعوت رادیو تلویزیون محلی بدخشان عازم فیض آباد شد و دو آهنگ ثبت کرد ، چندی بعد دوباره بدان مرکز دعوت شد و این بار 12 آهنگ محلی را ثبت کرد.

و بعدش نواز محمد منگل قله های شـهرت را گام بـه گام درون نوردید که تا اینکه بـه هنرمند هر دل پسند بدخشان مبدل گردید.

در سال 1382بنا بر دعوت جامعهِ فرهنگ مدنی عازم مزار شریف شد و در مـیلهِ گل سرخ اشتراک نمود.

 

افول یک ستاره

مختار نامـیست آشنا بهر گوش . کودکان فیض اباد دوست دارند که تا در بازیـهای کودکانـه خویش نام مختار را بر سر خویش گذارند .خصوصاً موسم بهار و پائیز آنگاهیکه پهلوانان ستبر و سخت چنگال بدخشانی از تمام اکناف و اطراف بدخشان بزرگ راه شـهر فیض آباد را درون پیش مـیگیرند تادر مسابقات بزکشی کـه هر ساله بـه جشن بزرگ فرزندان بدخشانزمـین مبدل مـیگردد اشتراک نمایند ، آنگاه کـه مـیدان گرم مـیشود وصدها یل گردنفراز با اسپهای سرکش و توده خویش بـه مـیدان مـیایند نام کـه بیشتر از هر نامـی درون گوشـها زمزمـه مـیشود نام مختار هست ، آنگاهیکه بز سنگین وزن بـه مـیدان انداخته مـیشود و لگد مال هزاران سم سخت مـیشود باالآخره بز از زمـین بلند مـیشود درون بسیـاری موارد باز نام مختار درون گوشـها زمزمـه مـیشود همـه تکرار مـیکنند مختار است! مختار هست !و لحظه بعد بلندگو فریـاد مـیکشد بز درون دست مختار هست ، آنگاهیکه پهلوانان مانند انبوه

 زنبورهای عسل درون هنگام گرو کشی با آخرین سرعت اسپ مـیدوانند

و ده ها دست برگوشـه های بز چسپیده بود ، باالآخره پهلوانی موفق مـیشود که تا قوره را د و باز نام مختار زمزمـه مـیشود.و آنگاهیکه دو پهلوان قوش مـیشوند و اسپهای سرکش و نترس از فراز کنده ها و گردنـه های مرگ آفرین با سواران خود مـیجهند و از نظرها پنـهان مـیشوند دقایقی بعد همـه با دلهره و اضطراب مـیبینند کـه سواری درون دل گرد پیدا مـیشود درون حالیکه اسپ خود را با آخرین سرعت مـیراند و بز را تی توقوم نموده هست و  لحظاتی بعد جملهِ مختار هست ! مختار هست زمزمـه مـیشود.

آری مختار مردی از تبار پهلوانان بزرگ بدخشان زمـین ، از تبار الهی بخش و اعظم ، از تبار پهلوان خدای و اسمعیل ، ازتبار پیر مد و  کریم بود. او کـه در مدت کم شـهرت عظیم بدست آورد و به اسطوره سخت چنگالی و قدرتمندی درون مـیدانـهای بزکشی مبدل شد . او کـه توده ها را مـیشکست ، قوره ها را مـیکند و بیرقها را ازان خود مـیکرد28 سال قبل درون روستای "گنده چشمـه" ولسوالی ارگوی ولایت بدخشان درون یک خانواده پهلوان دیده بـه جهان گشود . پدرش پهلوان محمد اعظم مشـهور به" اعظم گنده چشمـهِ" از سر آمدان روزگار خود درون مـیدانـهای بزکشی بود.زیست درون یک خانوادهِ پهلوان،  مختار را از کودکی پهلوان پرست تربیـه کرد و انگاه کـه کودکی بیش نبود رویـایی پهلوان شدن را درون دل مـیپروراند و دوست داشت روزی مانند پدرش پهلوان مـیدان دار و مـیدانگیر شود.

دوست داشت همانگونـه کـه مردم درون مراسم بزکشی نام پدرش را زمزمـه مـید روزگاری برسد کـه نام خودش را زمزمـه کنند و بدین گونـه با تشویق پدر سوار کاری ماهری شد و همدم اسپها و هن اسپ کاران گردید زمانیکه پا بـه سن 18 سالگی گذاشت بـه مـیدان بر آمد و در مدت کوتاهی نامش درون فهرست مـیدانداران بزرگ قرار گرفت ، با گذشت زمان بـه شـهرت و قدرتش افزود و افزود که تا اینکه مختار یک نام آشنا بهر گوش شد. دیگر مـیدانـها بی مختار کیفیتی نداشت هر چند بدخشان سر زمـین قهرمانان و پهلوانان بزرگ هست اما مختار موجودی از جنس دیگر بود.زمانیکه اورا با آن فامت باریک و کشیده مـیدیدی هرگز تصور نمـیکردی کـه چنین مردی بتواند خود را بر پشت زین استوار نگهدارد چه رسد بـه اینکه مـیدانداری کند اما زمانیکه قدم بـه مـیدان مـیگذاشت مانند عصای موسی بـه اژدهای مـیدانخوار مبدل مـیشد کـه هم اسپ را مـیبلعید و هم سوار را.او بود کـه همـیشـه سرنوشت بازی و تیم را تعین مـیکرد نـه تیم و بازی سرنوشت اورا. او همـیشـه پیروز بود و سرو گردن اسپش همـیشـه پوشیده از دستمال و بدوشش بیرقی مـیدانـها.مختار با چنین شکوه و عظمتی به منظور هشت سال مـیدانداری کرد ، اما شرایط جنگ نـه قهرمان را آسوده مـیگذارد و نـه روضه خوان را . مختار هم یکی از مردانی بود کـه ازین معرکه درون امان نماند ویـاران نا استوار و زمانـهِ مکار پایش را بـه اختلافات گروهی کشاند ، کاری کـه باید نمـیشد ، شد و مختار با قضایـای زمان درگیر شد کـه در نـهایت درون جریـان این کشاکش قهرمانخوار و بیـهوده روز شنبه هفتم رمضان سال 1384 بـه قتل رسید. و نام او بر زبان کودکان فیض آباد همچنان باقی ماند.مـیدانـها بی مختار شد ودیگر به منظور دوستداران مختار بز کشی مفهوم خود را از دست داد. بزکشی ها درون بدخشان مانند رودباران کوکچه و آمو همـیشـه خروشان وجاریست اما دیگر دریـای خروشان اسطوره وفرهنگ بدخشانزمـین نـهنگی مانند مختار را ندارد.او کـه هنوز خیلی جوان بود حتما نمـیمرد گذشته ازینکه درون اجتماع و محلهِ خویش چه کار و کرداری داشت او به منظور بدخشان افتخار بزرگی بود و قهرمانی بود کـه مـیشد روزی نام بدخشان را که تا خطه های دور زمـین ببرد اما اکنون کـه در مـیان ما نیست روانش شاد باد.

                                                                            

انجیوها چنین مـیکنند

منیژه "بهار"

همانگونـه کـه برای خوانندگان محترم صدای بدخشان ، خصوصاً بدخشانیـهای فقیر و محروم وعده داده ایم یکی از وجایب ما رساندن صدای حق طلبانـهِ مردم بدخشان بـه گوش مقامات دولتی،  نـهاد های مسئول و مردم شریف افغانستانست ما مـیخواهیم بر علاوهِ اینکه خدماتی ارزندهِ را درون راستایی معرفی تاریخ ، فرهنگ ، اقتصاد ، منابع بشری و ارزشـهای معنوی بدخشان نمائیم نارسایی ها ، حق تلفیـها ، ستمـها و مصائب را کـه توسط ارگانـهای دولتی ، قلدران محلی ، موسسات داخلی و خارجی  درون دوردست ترین نقاط بدخشانزمـین بالای مردم بدخشان تحمـیل مـیشود آشکار نموده و حقایق را درین موارد بازگو نمائیم

اینک درین شماره منحیث نمونـه ارقامـی را کـه در مورد ترکیب پرسونل دفتر مرکزی موسسه " کف" درون فیض آباد بدست آورده ایم بـه نشر مـیسپاریم و ضمن آن از تمام بدخشانیـهای آگاه ، رسالتمند و با وجدان کـه شـهامت فدا منافع شخصی را درون پای منافع ملی دارند مـیطلبیم اگر اسناد یـا معلومات موثقی را درون مورد وجود خویشخوری ، قومگرای ، اختلاس ، حق تلفی ، بیعدالتی موسسات دولتی ، ملی ، بین المللی  درون بدخشان دارندبما ارسال دارند ما آنرا بـه اطلاع تمام ملت شریف افغانستان مـیرسانیم. حتما متذکر شویم کـه در شماره بعدی اطلاعات رسیده درون مورد موسسه "اکسفام" را کـه از سالها بدینسو مصروف یـاد شستن دست و روی بـه مردم شـهر بزرگ هست و موسسه یو اس اید ، پدکو و بیریش مجهول الهویـه پاکستانی  شانرا( اینـها یک شرکت ساختمانی پاکستانی را با خود آورده اند کـه در قلبه نمودن سرکها تجارب کافی  دارد) بـه نشر خواهیم سپرد.

در قدم نخست ما مـیخواهیم که تا شـهرت کارمندان موسسه "کف" را کـه فعلاً درون بدخشان موظف بوده و تمام آنـها خارج از ولایت بدخشان بر اساس سلیقهِ شخصی دایرکتر آن انتخاب شده هست به نشر بسپاریم.

1- داکتر آصف پروجکت مـینجر دفتر ( سی.ای.اف.یی) درون بدخشان از ولایت لغمان با معاش ماهانـه 1500 دالر.

2- داکتر عبد اله کواردیناتور پروژه(  بی.پی.اچ.اس  ) با معاش 1500 دالر از بلخ.

3- خلیل برادر داکتر عبد الله با معاش 850 دالر از بلخ.

4- امرالدین سوپروایزر درون ولسوالی کشم یزنـه داکتر عبد الله با معاش و امتیـازات ماهوار 750 دالر

5- داکتر رابعه داکتر عبد الله موظف درون کلینیک کشم با معاش ماهوار 400 دالر.

6- صفی الله مامای داکتر عبد الله گارد دفتر درون بدخشان معاش 150 دالر

7- داکتر نصیر سفارش شده بـه داکتر عبد الله از چاه آب کواردیناتور ( ای . کا.سی.اچ.اس)با معاش 850 دالر.

8- داکتر فرید از ننگرهار سفارش شده بـه داکتر عبد الله با معاش 1100 دالر

9- اسد الله مدیر لوژستیک فارغ صنف 12 پسر خیشنـه داکتر عبد الله با معاش 550 دالر.

10- فهیم الله پسر 15 ساله زاده داکتر آصف خزانـه دار دفتر فیض آباد با معاش 390 دالز.

11- حیـات الله مدیر اداری خویشاوند داکتر آصف با معاش ماهوار 600 دالر.

12- خانم داکتر آصف موظف درون پروژه (ای.کا.زی.اچ.اس) .

13- سعد الله مدیر اداری دفتر کف خویشاوند داکتر آصف با معاش 650 دالراز کابل.

14- خلیفه اشرف دریور با معاش 200 دالر از اقارب داکتر آصف از کابل.

15- نور الحق مسئول خریداری از بغلان اقارب داکتر اصف با معاش 350 دلر ماهوار.

16- فریده خانم برادر نورالحق از اقارب داکتر اصف با معاش 430 دالر.

17- محمد ظاهر گدام دار درون شفاخانـه از جملهِ خویشاوندان داکتر آصف با معاش 280 دالر.

18- محمد عثمان نرس (اچ.آی.ام.اس) دفتر از چاه آب با معاش 350 دالر.

19- داکتر خیر محمد پسر محمد نعیم مدیر لوژستیک دفتر کابل منحیث مدیر لوژستیک دفتر بدخشان با معاش 650 دالر.

بر علاوه یک عراده موتر صرف داکتر عبد الله با کرایـه ماهوار 1000 دالر درون دفتر است.

تمام این افراد درون دفتر کف بدخشان از بودجه کمکهای مردم بدخشان اعاشـه و اباطه مـیشوند.

با ید متذکر شد کـه این موسسه به منظور پرسونل محلی  مسلکی بـه شمول دوکتوران شفاخانـهِ فیض آباد و کلینیکهای دیگر ماهانـه 250 دالر معاش مـیدهد درحالیکه این پرسونل محلی هست که شب وروز کار مـیکنند ، بیماران را مداوا مـیکنند ، نوکری اجرا مـیکنند درون حالیکه پرسونل دفتر مرکزی درون شـهر نو لمـیده و مصروف گذراندن خوابهای موسمـی خود هستند.

همانگونـه کـه مـیدانیم دفتر کف بر اساس قرار دادی کـه با وزارت صحت عامـه بست مسئولیت عرضه خدمات صحی را بـه بدخشان بدوش گرفت که تا کمکهای را کـه جامعه جهانی درون عرصه صحت ببدخشان نموده هست به مردم برساند کـه این موسسه و تمام موسسات دیگر تطبیق کننده درون حقیقت مانند یک قراردادی یـا تکه دار هستند کـه در قرار داد کمـیشن مشخصی برایشان درون نظر گرفته مـیشود که تا برنامـه را تطبیق نمایند کـه این کمـیشن را از قبل از جمع بودجه جدا کرده اند.

سوال درینجاست کـه چرا موسسه تمام پرسونل دفتر مرکزی خود را از افراد خارج بدخشانی  باخود آورده است.

زیرا کـه اگر بدخشانیـها درون داخل دفتر باشند اختلاس آنـها افشا مـیشود و هم خویشاوندان و اقارب بی کفایت و بی سرنوشت آنـها همچنان بیکار مـیماند سوال دیگر درینجاست کـه کدام مرجعی قانونی اسناد تحصیلی ، سوانح ، تجربه و سابقه کار اینـهمـه را ارزیـابی نمود؟

همـه مـیدانیم زمانیکه یک پروژه یـا بودجه بیک ولایت کمک شد حتما مردم ساکن درون آن محل از تمام مزایـای پروژه بـه شکل متوازن استفاده نمایند و بودجه حتما در خدمت مردم همان ملایت قرار گیرد درون حالیکه اکثر موسسات موجود درون بدخشان از دریور گرفته که تا گارد و مامور و محاسب و داکتر و انجیر را باخود مـی آورند.

مگر درون بدخشان قحط الرجالیست؟ آیـا درینجا اگر داکتر و انجنیر پیدا نشود گارد ومامور و محاسب و دریور هم پیدا نمـیشود؟ درحالیکه همـین حالا بدخشان یکی از جملهِ ولایـاتیست کـه بیشترین کدرها و متخصصین را درون تمام عرصه ها دارد. همـین حالا صدها داکتر و انجنیر و حقوقدان و اقتصاددان و دیپلوم و ماستر بدخشانی درون سراسر کشور و به خصوص درون کابل بی سرنوشت و بیکار اند.

چرا کدر های بدخشان بکار گماشته نمـیشوند که تا حد اقل اگر از ترس خدا نباشد از شرم مخلوق به منظور وطن خود کار نمایند .

موسسات داخلی و خارجی کـه در بدخشان کار مـیکنند حتما در قدم نخست کارمندان مسلکی و غیر مسلکی خویش را از بدخشانیـها بیگیرند زیرا پروژه به منظور در صورتیکه افراد مسلکی از بدخشان نیـافتند کـه این ابداً ممکن نیست افراد غیر بدخشانی را بر اساس اهلیت ، شخصیت ، دانش، اخلاق و تجربه بکار گمارند نـه بر اساس روابط ، قومـیت و پیوندها.زیرا این پروژه ها به منظور بدخشانیـها و بدخشانست اگر یک هدف پروژه بازسازی هست هدف دیگر آن کاریـابی به منظور مردم محل است.نـه اینکه مانند نیشکر شیره اش را دیگران بنوشند و چوبش به منظور بدخشانیـها برسد.ازجناب وزیر صحت کـه ما یقین داریم ازین همـه خبر ندارند کـه اگر مـیداشتند چنین ظلم و حق تلفی را بـه هیچ وجهی درون حق مردم بدخشان پذیرا نبودند مصرانـه مـیخواهیم که تا شخصاً درون مورد کارمندان این دفتر درون بدخشان تصمـیم گرفته و افراد را بر اساس لیـاقت ، شایستگی و نیـازمندیـهای موجود بـه کار گمارند زیرا با یک امضای قرار داد مسئولیت شان رفع نمـیگردد.

همچنان از نمایندگان بدخشان درون مجلس نمایندگان ، مجلس سنا ، شورای ولایتی و مقامات دولتی بدخشان مصرانـه خواستاریم که تا در قسمت شیوهِ کار ، ترکیب کارمندان ، موثریت پروژه ها و چگونگی مصرف بودجهِ موسسات داخلی ، خارجی و ملل متحد درون بدخشان دست بـه کار شوند درون غیر آن عده عوامفریب و استفاده جو تمام بودجه های تخصیص داده شده ببدخشان را تاراج نموده و راهی خانـه های خویش مـیشوند و در پایـان کمپاین بازسازی افغانستان ، بدخشان همچنان ویرانـه باقی خواهد ماند و از آنعده بدخشانیـهای کـه با این موسسات درون معامله هستند مـیخواهیم بـه خاطر نفع شخصی ناچیزی کـه ازین معاملات مـیبرند اعتماد و اعتبار مردم بدخشان را بـه لیلام نگذارند و از مردم بدخشان مـیخواهیم که تا در مقابل چنین رویدادهای بی تفاوت ننشینند و مانند سنگها بیصدا نباشند زیرا این بودجه ها حق آنـهاست کـه دیگران بـه یغما مـیبرند.با استفاده از شیوه های معقول و مسالمت آمـیز با این فساد فزاینده بـه مبارزه بر خیزند و صدای خویش را بـه گوش مسئولین برسانند زیرا حق داده نمـیشود بلکه گرفته نمـیشود.

 

کی مقصر است؟

منیژه بهار

بر اساس برنامـه دست داشته خواستم که تا ديداری با ذبيح الله عادلی ريس شورای ولايتی بدخشان درون دفتر کارش داشته باشم.خوشبختانـه زمينـه ملاقات فراهم شد و پيرامون موضوعات مـهم صحبتهای صورت گرفت و بر سر همکاريهای متقابل بين شورای ولايتی بدخشان و شورای بدخشانيهای مقيم کابل توافقاتی بـه عمل آمد درجريان صحبتها ريس شورای ولايتی از موضوع اعمار ۴۶ مکتب با مصرف ۳۲۰۰۰ دالر درون هر مکتب از بودجه بانک جهانی صحبت کرد و اضافه نمود کـه مسئولين وزارت معارف با ۳۲۰۰۰ دالر فقط چهار صنف خامـه ميسازند کـه اين درون مقابل آن پول هنگفت چيزی نيست اين نکته مرا بدان واداشت که تا در موضوع تحقيقات بيشتر نمايم راه رياست معارف بدخشان را درون پيش گرفتم کـه خوشبختانـه بـه موقع رسيدم و آن درون حالی بود کـه ۲۸ مدير معارف ولسواليهای بدخشان کـه جهت اشتراک درون يک ورکشاپ بـه مرکز آمده بودند از موضوع اعمار مکاتب باخبر شده و با اين وضعيت اعتراض نموده  ودر حال جروبحث با آقای سيد باقر مسئول تطبيق اين برنامـه درون بدخشان بودند من هم شامل بحث شدم ومنحيث خبرنگار نشريه صدای بدخشان درون مورد جزئيات اين پروژه ها طالب معلومات شدم کـه در نتيجه حدس ريس شورای ولايتی درست از اب درون آمد زيرا اين مکاتب بايد درون اصل بـه شکل هشت صنفه اعمار ميشد اما افرادی درون رده های بالای وزارت معارف بـه همکاری انجنير بخشی طرح مکاتب ۴ صنفی خامـه را پيشنـهاد نمودند و خواستند پول هنگفتی را بـه جيب بزنند ُآنـها جهت پنـهان ماندن راز خويش بيشتر پروژه هارا بـه قرارداديها و شرکتهای خارج از بدخشان داده بودند. طرح مديران معارف ولسوالیـهای بدخشان اين بود که تا مکاتب بنابر موجوديت امکانات محلی بـه شکل اساسی ُ هشت صنفه اعمار شده و آهنپوش گردند کـه اگر بـه پول بيشتر نياز پيدا شود آنرا از مردم محل جمع آوری نموده درون مکاتب مصرف نمايند و کار مکاتب بر اساس داوطلبی بـه شرکتهای ساختمانی محلی داده شوداما نتيجه نـهای که تا هنوز معلوم نيست و حدس زده ميشود کـه جعلکاران بـه سادگی ازين مبلغ کلان نخواهند گذشت.محترم سید باقر مسئول برنامـه ایکویپ یـا پروگرام انکشاف کیفیت معارف وزارت معارف درون بدخشان درین مورد گفت: مکاتب درون سه کتگوری اعمار مـیشوند مکاتب شـهری ، نیمـه شـهری و ابتدای.وی درون مقابل سوال خبر نگار صدای بدخشان درون مورد چگونگی اعمار مکاتب بـه شکل 4 صنفه خامـه گفت کـه ما درین باره تجدید نظر مـینمائیم و از نـهایی شدن آن انکار ورزید جالبتر اینست کـه یکساعت بعد ازین مصاحبه یکی از مالکان شرکت ساختمانی کـه دو مکتب را درون خاش و ارغنجخواه بـه قرار گرفته بود بـه خبر نگار صدای بدخشان تیلفون نموده اظهار داشت کـه ما قبلاً مطابق قرار داد کار را شروع نموده ایم کـه اگر این برنامـه تعغیر بخورد ما ضرر مـینمائیم کـه این خود ثابت کننده این امر هست که کار مکاتب مطابق برنامـه تهیـه شده بـه شکل 4 صنفه آغاز شده هست اکنون قضاوت را بدست خوانندگان مـیدهیم کـه آیـا انصاف همـینست کـه برای هر اطاق خامـه 8000 دالر مصرف کرد؟ آیـا این بازسازیست یـا مسخره بازی؟

یـادها و لحظه ها

کوچ غریبانـه

دوکتور صبغت الله (خاکساری)

هلا بهوش بیـا! مـیر کاروان کوچید

طلیعه دار محمل خورشیدیـان کوچید

که بانگ مرغ سحر بوی عشق نداد

مگر ستارهِ سحر ازباغ آسمان کوچید

زمـین باور ما بذر روشنای داد

دریغ ودردم ازان، پیرباغبان کوچید

صدای سم ستوران اجنبی آید

مگر زمرز وطن باز مرزبان کوچید

حضور لشکر نیرنگ شبانـه مـیتازد

خدای من! مگر از کوچه پاسبان کوچید

هراس بره چه ها از هجوم گرگانست

کاسیر دام بلا مانده اند، شبان کوچید

هجوم خیل شغالان چه جانگداز بود

چه شد؟ زبیشـه مگر شیر پهلوان کوچید

زخاک خواجه بها ، بوی ناله مـیاید

مگر کـه آخرین نفس مرد قهرمان کوچید

به کوچه کوچه نگر جای پای مسعودست

اگر چه رفت و غریبانـه از جهان کوچید

بدخشان من

دوکتور صبغت الله "خاکساری"

بدخشان من ، شیرهِ جان من

شیرهِ جان من، ای بدخشان من

غرور من و عزت و شان من

تو مـیراث پاک ، نیـاکان من

به زیباک و پامـیر ویمگان قسم

ببام جهان ، ملک واخان قسم

به کشم و به خاش و به ارگوی تو

به درواز و جرم و به شغنان قسم

بُوَد مـهر تو ، درون دل و جان من

بدخشان من، شیرهِ جان من

که شـهر بزرگت بهار منست

بهارک زمـین، لاله زار منست

که وردوج وزردیو واشکاشمت

غرور من و،  افتخار منست

همش همچو گلها بدامان من

بدخشان من، شیرهِ جان من

بنازم بـه پارینـه خمچان تو

به یفتل زمـین دلیران تو

به ارغنجخواه و درایم زمـین

بنازم بـه راغ و به خواهان تو

توسروی بلندی بـه بستان من

بدخشان من ، شیرهِ جان من

به جیحون ، بـه دریـای آمو بگو

بدان کوکچهِ مستِ بدخو بگو

به آن چشمـه ساران پاک و شفاف

که ره مـیبرندی بهر سو بگو

فدای شما هم تن و جان من

بدخشان من ، شیرهِ جان من

به دامان تو ، خفته فرزانگان

غیـاثی و مخفی ، بزرگ زمان

دلیری چو "یمگی" سرِ سروران

به مـیدان عزت، جهان پهلوان

بنازم بتو ، ای بدخشان من!

بدخشان من! ، شیرهِ جان من!

بود لعل تو شـهره اندر جهان

زلاجورد تو رنگ گرفت آسمان

به کهسار و دشتت، دوان آهوان

بهر بیشـه ات، خفته شیر جهان

فدایت شوم ای بدخشان من

بدخشان من ، شیرهِ جان من

صدا مـی من زبام جهان

کنم نام تو شـهره که تا بیکران

شکوه و جلال تو افزون شود

بکامت بچرخد زمـین و زمان

تویی یـادگار نیـاکان من

زیوچی و هون و تخاران من

شبانگاه کـه شوق دعا مـیبرم

دودستم بسوی خدا مـیبرم

به یـاریی یزدان و عزم متین

شکوهِ ترا هر کجا مـیبرم

خدایـا تویی مالک جان من

زغمـها رها کن بدخشان من

 

جیگی جیگی

به حرامخواران بی حیـا ، وند گیران رسوا ورشوتخواران ناروا

رشوتخورو حرامخور مکار جیگی جیگی

ای وند گیر دلهِ غدار جیگی جیگی

چشمت بـه جیب مردم بیچاره و غریب

هستی غلام دالر و کلدار جیگی جیگی

نی ترس از خدا بود ونـه شرم خلق او

پندیدهِ چو خرس شکمدارجیگی جیگی

در بین خلق لاف زصدق و صفا زنی

در پشت پرده، هستی ستمکار جیگی جیگی

کچکول بدست همچو گدایـان دربدر

دایم دوانی درون پی مردار جیگی جیگی

چون ماری خوشخطی وبود خال تو سیـاه

شیطان روسیـایی و بد کارجیگی جیگی

با خدعه وفریب بچوشی تو خون خلق

داری همـیشـه مـیله ودربار جیگی جیگی

خوک چورپه های توهمگی غرق عیش و نوش

مردم اسیر رنج و ماتم بسیـار جیگی جیگی

دعویی شخصیت چو کنی، آب مـیشوم!

چون روز وشب تو مـیخوری مردار جیگی جیگی

کور موش صفت بهر دری سر مـیزنی خبیث

همچون قجیر هستی حرامخوار جیگی جیگی

ای دشمن خدا ز مسلمانی دم مزن

الراشی و المرتشی  کلا هما فی النار" جیگی جیگی

سمبول جهاد

" ذیغم"

مسعود کـه بودی بـه خدا جان وتن ما

با رفتن تو رفت روان از بدن ما

امروز کـه در مجمع ما جای تو خالیست

بی نور و ضیـا بوده همـه انجمن ما

ای قائد جانباختهِ ملت جانباز

در سوگ تو پوشیده سیـه مرد وزن ما

سمبول جهاد دهه بیست ویک قرن

فرزندفداکاروعزیز وطن ما

پیوستن تو بر صف عشاق کفن پوش

داغ دیگر افزود بـه داغ کهن ما

مابیتو چودر آتش بیداد فتادیم

رفتی کـه نبینی تو دیگر سوختن ما

پژمرد بـه دلهای عزیزان گل شادی

نشگفت دیگر غنچهِ باغ و چمن ما

برخیز کـه مردم همـه از منتظرانند

ترسم کـه رسد دست عدو بر یخن ما

سنگر بـه کی بگذاشتی ؟ ای قافله سالار؟

سردار سپه ، فاتح دشمن ما

آن دل کـه نسوزد بـه تو "ذیغم" دل سنگ است

کاشانـهِ ماگشت چو بیت الحزن ما

غروب تلخ

نایل "لاجوردین شـهری"

تمام زندگی سرد هست در ترانـهِ من

چه مـیشود بـه من ووضع شاعرانـهِ من

غروب تلخیکه بلعیده هست روز مرا

نکرده هست نگاهی گهی بخانـهِ من

درخت وشعر و گل لاله وپرنده وبرگ

چرا نداشت زندگی فسانـهِ من

زچشم پنجره که تا چلچراغ دیدن بود

دوباره نیست رهی سوی آشیـانـهِ من

مقوله ست درون قفس ننالیدن

بخوان تو ناله من ، درد جاودانـهِ من

زشـهر شـهر تماشا گذشته ایم و کنون

تویی تویی فقط آغاز شاعرانـهِ من

بیـا بیـا کـه با هم ، چون پرنده کوچ کنیم

تو ای تمامـیت بودن و بهانـهِ من

همزاد هندوکش

دوکتور کریم الله "شـهپر"

مـی آید از کهسار حق ، آیـات معنی درون بغل

صوت حقایق آشنا، رمز شب ما دربغل

هندوکش مردانگی همزاد و همزنجیر او

البرز پاکی درون یخن ، تقدیس بابادربغل

مـیگوید از اوج صفا ، یـا از گریبان وفا

آزادگی همسنگر وتصویرفردا دربغل

روشنگرم ، روشنگرم، درگنم ، درگنم

ظلمت گریزد ازبرم، شیطان سودا درون بغل

عمری انیس فکرتم ، سرمایـه دار عزتم

شبگیر مرزالفتم صبحم سراپا درون بغل

ساز ادب پرورده ام، درون ِ آتش منش

یک کهکشان شعر نوین، یک دهر غوغا درون بغل

رنگ سحر، آب گهر، عشق بشر، شوق هنر

دارددل آزاده ام، این جمله پیدادربغل

پرواز آگاهی مرا"شـهپر" بـه قلب عشق برد

یک پر آرزو ، یکشـهر اما درون بغل

خبردار

قهار "عاصی"

اگر دست و بازو ، اگر شانـه است

اگر مظهر لطف ویـارانـه است

اگر بوی گل بام کاشانـه است

وگر کـه سراپای دردانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

بجز بیع و بازار کاریش نیست

بجزناروا روزگاریش نیست

بجز رفعت خود شماریش نیست

بجز رنگبازی شعاریش نیست

گرفتم کـه جانست و جانانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

درین خاک بسیـار بیگانـه ها

فشاندند تخم جدال و جفا

به عنوان یـاری و صد ناروا

زده زخم با خنجر آشنا

زبیگانـه این ملک ویرانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

همـه آشنا روی الفت مدار

همـه استینـهای شان پر زمار

همـه دوست چهره همـه دوست وار

همـه کینـه پرور همـه کینـه بار

صداقت زبیگانـه افسانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

همـه منتظر کـه تو از کف روی

همـه منتظر کـه تو ویران شوی

همـه دست برلب کـه تو نغنوی

همـه گوش بسته کـه تو نشنوی

سر فتنـهِ کار درخانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

بدینسان کـه مائیم درون تاب و تب

کجا سوخته کاشغر یـا حلب

همانسان کـه در راهِ طور طلب

نـه پنجابی از ما شود نـه عرب

زبیگانـه درون پای زولانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

ازان لافهای گرانسنگ ، بیش

چه پیداست جز حال مرد پریش

چه تعریف حتما کشیدن بـه پیش

حقارت بـه انسان ، اهانت بـه کیش

همش دستبازیی رندانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

بهوش آ کـه تاریخ جلادوار

زاحوال خائن بر آرد دمار

خبردار خون شـهیدان کار

نباشد مباح ونگیرد قرار

که یـان حکم تاریخ فرزانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

چنانکه جهان دیدید و دیدیم ما

زمانـه بداد و کشیدیم ما

چنانکه ززخمش چشیدیم ما

چنانیکه درون خون طپیدیم ما

همش جنس مرسوم این لانـه سات

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

چو بیگانگان یک سرو یک سراند

تمامش زیک جنس و یک گوهرند

همش فتنـه انداز وحیله گرند

همش لاشخواران این کشورند

بهوش آی! کرگس نـه پروانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

همش مـیگزند و همش مـیدرند

همش مـیستانند و همش مـیبرند

همش آتش افروز خشک و ترند

همش بیمروت همش بدگرند

زبیگانـه برباد کاشانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

مده پای بیگانـه را ره بخاک

ره دشمنان وطن را مپاک

مساز از چمن خاک توده ، مغاک

ازین بیشتر اش را مچاک

مشور آتشی را کـه صد گانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

زبیگانـه هست این "منی" وین "تویی"

زبیگانـه افتاده مارا دویی

زبیگانـه مـیباشد این شش سویی

زبیگانـه تاچند حتما ، بویی؟

زبیگانـه شر درون گلستانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

تو دیدی کـه مزدور و بیگانـه یی

چه د با قوم فرزانـه یی

تو دیدی کـه چون درون وطن خانـه یی

نـه سرمانده بر جا نـه سامانـه یی

خلاصه سخن بـه پایـانـه است

خبردار بیگانـه ، بیگانـه است

 

غــزل بــدخــشــان

عبداللطیف "پدرام"

با تو،

هزار چهرهِ بيباک سرفرازي ام

نگاهت اطمينان عجيبي است

ميتوانم هزار گلوي زخمي را بسرايم

سرود آناني باشم کـه خاموش شان کرده اند

ترانـهء مرداني کـه خاموش اند

غزل هزار عاشق

که قلب هاي توفاني شان

اندک، اندک

خاموش مي شوند

يکسره بدخشانم با تو،

استقامتِ بي بديل کوهستان هايش :

شکيب سواحل آمو،

در نبرد زلزله و توفان

قدرت آباد م؛

از هيچ ، از صفر

کابلم ، سر بر افراشته از خاکستر خويش

با تو،

ني، تو اي شبانـه ئي چوپان هاي هندو کشم!

رهائي

آزادي ام !

اي بينوا درخت
 كز ياد آسمان و زمين هر دو رفته اي
 آيا درون انتظار بهاري مگر هنوز ؟
مرغان برگ هاي تو ،‌ يك يك پريده اند
 آيا خبر ز خويش نداري مگر هنوز ؟
اين عنكبوت زرد كه خورشيد نام اوست
ديگر ميان زاويه ي برگ هاي تو
 تاري ز روزهاي طلايي نمي تند
 ديگر نيگن ماه بر انگشت شاخه هات
سوسو نمي كند
 چشمك نمي زند
ديگر درون جامـه ي سبزي كه داشتي
آن آشيان كوچك گنجشك هاي باغ
چون دل نمي تپد
 آن روز ، آشيانـه ي آنان دل تو بود
آيا بر او چه رفت كه ديگر نمي تپد ؟
 اين دل ، نشان هستي بي حاصل تو بود
 مرغان برگ هاي تو درون آتش خزان
يكباره سوختند و به پاي تو ريختند
 گنجشك هاي درون به درون از آشيان خويش
همراه باد و برگ ، بـه صحرا گريختند
اما تو ايدرخت ، تو اي بينوا درخت
 چون مرده ي ي پوسيده استنخوان
 بر گور بي نشانـه ي خويش ايستاده اي
بنگر كه هر چه داشتي از دست داده اي
بنشين كه بعد ازين
ديگر بـه خندهنگشايد شگوفه اي
زيرا بـه روي هيچ لبي ، جاي خنده نيست
 بنشين كه بعد ازين
ديگر ز لانـه پر نگشايد پرنده اي
زيرا كه درون حباب فلزين آسمان
 ديگر هوا نمانده و ديگر پرنده نيست
 اي بينوا درخت
 آيا خبر ز خويش نداري هنوز هم ؟
 از ياد آسمان و زمين هر دو رفته ا ي
آيا درون انتظار بهاري هنوز هم ؟

یـادبود

روز پاییزی مـیلاد تو درون یـادم هست

روز خاکستری سرد سفر یـادت نیست

ناله دل ناخوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یـادت نیست

تلخی فاصله ها نیزبه یـادت ماندست

نیزه بر باد نشسته ست و سپر یـادت نیست

خواب روزانـه اگر درون خور تقدیر نبود

پس چرا گشته شبانـه دربه در، یـادت نیست

من بـه خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی کـه خبر یـادت نیست

عطش خشک تو بر ریگ بیـابان ماسید

کوزه ای دادمت ای تشنـه مگر یـادت نیست

تو کـه خودسوزی هر شب پره را مـی فهمـی

باورم نیست کـه مرگ بال وپر یـادت نیست

تو بـه دل ریختگان چشم نداری بی دل

آنچنان غرق غروبی کـه سحر یـادت نیست

 

سپیدار

«سیمـین بهبهانی»

 

این حریفان همـه هرجایی و پستند و تو نـه

کم ز و پرستند و تو نـه

این گدایـان بـه تمنای جوی سیم تنم

چون چنار از سر خواهش همـه دستند و تو نـه

چون سپیدار رز آویخته، این بی ثمران

خویشتن را ثمر عاریـه بستند و تو نـه

از تنم فرش هوس بافته خواهند و به عهد

رشته صد مرحله بستند و گسستند و تو نـه

جرعه نوشان قلندروش سرگردانند،

یک شب از صد خم و صد خمکده مستند و تو نـه

دامن هرکه گذشت از برشان بگرفتند

گل خارند و به هر دشت نشستند و تو نـه

ماه افتاده درون آبند و سراپا بـه دروغ؛

رونق خویش بـه یک جرعه شکستند و تو نـه

لیک با این همـه صد حیف  کـه در بیماری

گرد بالین من این ها همـه هستند و تو نـه.

شبگون

با پنجه یی  شکسته  دری  وا  نمـیشود

دلهای  پاره  خانـه یی  غوغا   نمـیشود

بی آسمان   آبیی   خورشید   قله ها

ا ندام    رود یخ زده    دریـا      نمـیشود

سرنامـه یی کتاب اسارت حروف  یأ س

گلواژه یی    طراوت    فردا    نمـیشود

شـهزاده  هایی  فاتح   گلبانگ    بامداد

بر  جلوه گاه   پنجره   پیدا    نمـیشود

چشمان   انتظار    پریزاده گان    ده

روشن  زگام  رخش  دریغا     نمـیشود

بر بازوان  سرد  خزان  تکیـه   داده ام

خشکیده  شاخه هام   شگوفا   نمـیشود

مرگ قو

شنیدم کـه چون قوی زیبا بمـیرد
فریبنده زاد  و  فریبا بمـیرد
شب مرگ تنـها نشیند بـه موجی
رود گوشـه ای دور و تنـها بمـیرد
درآن گوشـه چندان غزل خواندآن شب
که خود درون مـیان غزلها بمـیرد
گروهی بر آنند کین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؟ آنجا بمـیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود که تا بمـیرد
من این نکته گیرم کـه باور نکردم
ندیدم کـه قوئی بـه صحرا بمـیرد
تو دریـای من بودی آغوش بازکن
که مـیخواهد این قوی زیبا بمـیرد

 

.

 

 

 

 

·         محلات درون یـافت نشریـه "صدای بدخشان"

·        بدخشان : لابراتوار داکترعزیز الله ، مندوی کهنـه، فیض آباد- تیلفون تماس 0799321160

·        تخار : شـهر تالقان ، قرطاسیـه فروشی شـهاب الدین ، بندر بدخشان ، مقابل شاروالی (0799127805)

·        کندز: سرچوک ، جادهِ ولایت، کتاب فروشی محمد هارون(نمبر تیلفون- 0799205054 )

·        بغلان : نوید عکاسخانـه ، چوک شـهر پلخمری.

·        کاپیسا: شـهرمحمود راقی ، قرطا سیـه فروشی امام ابو حنیفه.

·        بلخ  : مزار شریف ، گذر معدن نمک ، کتاب و قرطاسیـه فروشی شمس ، متصل کورس پیـام (0799201713)

·        کابل : رهنمایی معاملات شریفی ، مارکیت مکروریـان سوم* کتاب فروشی امـیری، جوی شیر*

·        روزنامـه فروشی محمد شاکر ، جوار کتابخانـهِ عامـه.

·        هرات :  شـهرنو ، جادهِ بانک خون ، قمر مارکیت، منزل دوم ، اطاق ، ، 23شرکت بارچالانی و ترانزیتی هندوکش (070402083 )

·        پروان   : فروشگاه برادران صابر "صفار"، مارکیت سیمساری ، شـهر چاریکار نمبر تیلفون( 0799450476)

"

 

 




[صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com شغل ریسان جمهور بعد از ریس جمهوری جهان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 25 Sep 2018 10:03:00 +0000



موملایی چیست

صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com

شماره ششم/سال اول  صدای بدخشان   1/6/1384

سرمقاله

استعمال مواد مخدر درون راس ان پدیدهِ منفور و ضد اسلامـیست ، موملایی چیست همانگونـه کـه شاهدیم آهنگ روبرشد ترویج استعمال موا د مخدر درون جوامع مختلف جهان باعث بروز صدمات جبران نا پذیر اقتصادی ، اجتماعی ، روانی و صحی بـه جامعهِ بشری گردیده است. موملایی چیست اعتیـاد بمواد مخدر باعث بلند رفتن مـیزان جرایم جنایی ، بر هم خوردن شالودهِ فامـیلها ، بروز اختلافات خونین درون خانواده ها، بربادی اقتصاد شخص، خانواده و اجتماع مـیگردد. موملایی چیست درون شرایطی کـه تمام ملل جهان تلاش دارند که تا جلو زرع ،قاچاق و استعمال مواد مخدر را درون جهان بیگیرند ، پا بپایی حرکت شتاب آلود اعتیـاد بـه هیرویین، استعمال ات الکلی درون کشور ما سرعت مـیگیرد ، بهر اندازه کـه تلاش بخاطر توقف زرع و قاچاق تریـاک درون کشور هماهنگتر و کارآ تر مـیگردد بهمان پیمانـه زمـینـهِ ورود و دستیـابی بران مساعد تر مـیگردد.دولت افغانستان کـه به اساس قانون اساسی و فیصله ملت جمـهوری اسلامـی نامـیده شده هست تا کنون هیچ اقدامـی موثر و عملی ( بـه استثنای چند اقدام سمبولیک مبنی بر اعلان بستن چند هوتل ) را درون راستایی مبارزه با استعمال مواد مخدر بـه شمول ،هیرویین ، چرس و تریـاک ننموده است. بر اساس آمار تقریبی موسسات و نـهاد های ذیدخل تعداد معتادین درون افغانستان از مرز صدها هزار گذشته بدون اینکه اقدامـی  موثری درون جهت جلوگیری از ورود و استعمال مواد مخدر بـه کشور گرفته شود. همـین حالا هزاران معتاد تریـاک ،چرس و هیرویین درون بدر بـه دنبال روزنـهِ نجات مـیگردند هیچ نـهادی وجود ندارد که تا با احساس مسوولیت وظیفوی بداد آنـها برسد ، تنـها کاری کـه درین عرصه انجام مـیشود فعالیتهای سمبولیک چند موسسه و شفاخانـهِ صحت روانیست کـه آنـهم بدنبال تطبیق پروپوزلها و تهیـه اسناد مصرف فوند های بدست آمده هست نـه رسیدگی بمشکلات معتادین. اگراز اینـهمـه بودجه های کـه جهت پرداخت مخارج سفر و برو و مرو های اشتراک کنندگان ورکشاپها و سیمـینار ها درون داخل و خارج کشور بـه ارتباط اعتیـاد و معتادین صورت گرفته و مـیگیرد درون جهت وقایـه از اعتیـاد و تداوی معتادین استفاده مـیشد یقیناً وضع بدین منوال نمـیبود.بادر نظر داشت شرایط دشوار موجود حتما دولت افغانستان تدابیر جدی را درجهت منع ورود از خارج ، جلو گیری از استعمال آن درون سراسر کشور و  اعمال مجازات سنگین بهانیکه درون حالت نشـه باعث تحمـیل خسارات جانی ، مالی ، روانی و عاطفی بمردم مـیگردند ، اتخاذ نمایند. ما متیقینیم کـه دررواج مـیخوارگی و الکشی ، هیچ خیری به منظور ملت ما نیست ، نـه نماد تمدنست و نـه نماد روشنفکری ، زیرا بیشترین مصرف همـین حالا درون فقیر ترین جوامع درون افریقا و هندوستان صورت مـیگیرد. مردم افغانستان مصرانـه از کشورهاییکه خواهان قطع خروج تریـاک و هیروین از افغانستان اند مـیطلبند کـه آنـها هم  از صدور بـه کشور ما جداً خود داری نمایند. زیرا اگر هیرویین دنیـایی آنـها را خراب مـیکند دین و دنیـایی مارا بر باد مـیکند.

                پارلمان دلسوز، هدفمند و ایماندار بسازید

                     نـه مارکیت آدم فروشی.

پارلمانـها مـیعادگاهِ فرهیختگان ، تکیـه گاهِ آزادگان و جولانگاهِ نخبگان هست نـه پناهگاهِ مجرمان ، اقامتگاهِ بیکاران و هوسکدهِ ذوق زدگان.

به نیرنگسالاران دروغگوی ، وعده سالاران دیده درا ، ذوق زدگان بی تجربه ، شوقک گرفتگان بیـهدف ، تاراجگران  معادن وذخایرطبیعی ، غارتگاران بیت المال مسلمـین ، اختلاس گران بی آبرو، مردم جلابان سنگدل ، گماشتگان کرایی ، چوکی گرایـان بی عاطفه ، قدرت طلبان درمانده ، سیـاست پیشگان فامـیلگرا ، تاجران مرگ سفید و تماشا گران روز سیـاه  اعتماد نکنید. فقط روحانیون وارسته ، مسلمانان فرهیخته ، روشنفکران آزاده ، دانشمندان قانونگزار، سیـاستمداران پاکباز و بزرگمردان با احساس را بـه پارلمان بفرستید.

ازلابلای پروپوزلها که تا صحنـهِ عمل

                                                  منیژه "بهار"

همانگونـه کـه مـیدانیم دهقانان ولایت بدخشان جهت بـه آزمون کشیدن دولت ، کشور های دوست و موسات کمک دهنده بـه افغانستان درون قبال وعده های داده شدهِ انـها ، درون سال روان زرع تریـاک را بیشتر از 50 فیصد کاهش دادند ، زیرا درون سال گذشته بسیـاری مقامات دولتی و سفرای کشور های خارجی بـه خصوص ریس دولت افغانستان و آغای خلیل زاد درون جریـان سفر های کـه ببدخشان داشتند وعده های قطعی و گرانتی شده را مبنی بر رفع مشکلات مردم دادند.اینکه بـه این وعده ها که تا چه اندازه عمل شده ، خدا ، مردم بدخشان و آنانیکه از راهِ زمـین ببدخشان سفر مـیکنند، بهتر مـیدانند، اما درون روی کاغذ ها و پلان کاری سالیـانـهِ وزارتخانـه ها ، موسسات و انجو ها ارقام درشت کمک ببدخشان رقم زده شده هست که خواستیم بخشی آنرا بـه اطلاع خوانندگان برسانیم.

موسسهِ یو، اس ، اید حتما کارهای زیرین را که تا اول جدی 84 انجام دهد:

*ترمـیم جوی شـهر نو بـه طول 11 کیلومتر، شروع کار ماه سرطان84

* قیر ریزی سرک فیض آباد الی مـیدان هوای بطول 13 کیلومتر، شروع کار ثور 84

* بر رسی امکانات ایجاد ستیشن برق آبی و سیستم آبیـاری درون ولسوالی جرم ، ختم برنامـه سرطان 84

* ترمـیم پل تشکان ، سرطان 84

* ایجاد دستگاههای خورد برق آبی درون 40 قریـه ، شروع کار اسد 84

* اعمار سرک شغنان درواز بطول 93 کیلومتر، شروع کار سرطان84

* اعمار تعمـیر زراعت ، تربیـه پرسونل 40 دیپارتمـینت زراعت، شروع کار سرطان 84

* غرس درختها جهت رشد جنگلات درون سراسر بدخشان، شروع کار اسد84

* توزیع کود کیمـیاوی و تخم اصلاح شده به منظور 15000 دهقان ، شروع کار اسد84

* سروی امکانات تخفیف امراض نباتی و حیوانی، ختم سروی ثور84

*تربیـه 180 تن درون بخش مـهارتهای زراعتی و تجارت که تا ماه جدی 85

*تربیـه صد نفر درون بخشـهای کریدت ،مارکیتنگ و اداره ، درون سنبلهِ84

* اعطای قرضه از 5000-50000 دالر، شروع کار اسد84

* تطبیق برنامـهِ قرضه های کوچک ، توزیع 500000 دالر.

کمکهای تخصیص داده بـه بدخشان  درون سال 84بروی کاغذ بالغ بر 35 مـیلیون دالر مـیگردد.

این کمکها توسط اتحادیـهِ اروپا ، حکومت انگلستان ، مردم و حکومت امریکا ، کشور سویس ، دفتر مبارزه علیـه مواد مخدر ملل متحد ، تهیـه شده و توسط وزارت انکشاف دهات ، وزارت زراعت و انجو ها بـه مصرف مـیرسد.

پروژه های قصیر المدت معیشت بدیل درون بدخشان

در بخش انکشاف زراعت: موملایی چیست 14039639  کـه 12150912 آن پرداخته شده است.

در بخش انفراسترکچر و شغل : 28148535 دالر کـه از جمله 22595594 پرداخت شده است.

در بخش اقتصاد روستایی و قرضه: 2770637 کـه تمام ان =رداخت شده است.

در بخش عایدات اقتصادی: 6935927 دالر کـه 6905927 دالر آن پرداخت شده است.

در بخش انکشاف اجتماعی و اداره: 4940500 کـه 4637700 دالر ان پرداخت شدخ است.

تدارک شبکه های امنیت اجتماعی: 444600 دالر تمام مبلغ فوق پرداخت شده است.

پروژه های مـیان مدت المدت معیشت بدیل درون بدخشان

در بخش انفراسترکچر و شغل: 23720000دالر .

در بخش عایدات اقتصادی: 3000000 دالر.

در بخش انکشاف اجتماعی و اداره: 603600 دالر

جمعاً 88604838 دالر.

 کمکها درون بخش پروژه های کوتاه مدت زراعتی:

دفتر مبارزهِ علیـه مواد مخدر ملل متحد : 815000 دالر

اتحادیـهِ اروپا جهت تهیـه تخم اصلاح شده: 116074

اتحادیـهِ اروپا جهت تکثیر و ترویج تخمـهای اصلاح شده: 102363 دالر.

انگلستان جهت بهبود حاصلات حبوبات:395941 دالر.

حکومت بریتانیـه جهت بهبود معیشت روستاییـان: 334991 دالر.

حکومت بریتانیـه جهت احیـای مجدد روستایی: 630543 دالر.

حکومت سویس جهت تقویـهِ معیشت روستایی:820000 دالر.

 کمکهای مردم امریکا توسط یو.اس.اید:3257000 دالر.

جمعاً 12150912 دالر

در بخش آب و برق برنامـه های انکشافی  مـیان مدت جهت تقلیل کشت کوکنار درون روی دست است:

اعمار کانال بخش درون درایم بـه بودجهِ 40000 دالر.

اعمار کانال بازار درون اشکاشم با بودجهِ 30000 دالر.

اعمار کانال کلکل درون زیباک با بودجهِ 40000 دالر   .

اعمار 25 کیلومتر سرک درون بهارک با بودجهِ 750000 دالر.

اعمار20 کیلومتر سرک درون بهارک با بودجهِ 600000 دالر.

اعمار سرک یفتل بطول 25 کیلومتر با بودجهِ 750000 دالر.

اعمار معابر سیلرو درون نقاط مختلف بدخشان با بودجه 102941 دالر.

اعمار سربند کانال درون کشم با بودجهِ30000 دالر.

اعمار کانال ماهِ مـی درواز با بودجهِ 40000 دالر.

اعمار سربند نغمن و تاسیسات دیگر درون اشکاشم با بودجهِ 50000 دالر.

اعمار کانال ساخا درون بهارک با بودجهِ 50000 دالر.

اعمار کانال نسی درواز با بودجهِ 40000 دالر.

جمع کل بودجه 2652941دالر.

کمکهادر بخش پروژه های کوتاه مدت :

1888727 دالر:       درون بخش های مختلف رشد زراعت و مالداری بوسیله وزارت زراعت.

22595594 دالر:   توسط وزارت انکشاف دهات درون پروژه های زیر بنایی و کاریـابی

6905927 کمک مردم امریکا : درون بخش بلند بردن عایدات توسط وزارت انکشاف دهات.

2770637 کمک مردم امریکا: درون بخش اقتصاد روستایی و قرضه بدهاقین توسط وزارت انکشاف دهات حتما بمصرف برسد.

4638700 دالر:  درون بخش اداره و انکشاف اجتماعی توسط وزارت انکشاف دهات.

1725000 تمویل کننده جی.تی زید: درون بخش پروژه های مصونیت اجتماعی.

2721000 تمویل کننده یو.اس.اید : درون بخش پروژه های مصونیت اجتماعی.

پروژه های مـیان مدت

اعمار5 پروژهِ کوچک برق آبی درون کشم بـه مصرف 5 لک دالر.

اعمار5  پروژهِ کوچک برق آبی درون بهارک بـه مصرف 5 لک دالر.

اعمار سرک جرم الی کران و منجان بطول 95 کی2850000 دالر.

اعمار سرک خواهان بطول 80 کیلومتر با بودجهِ 2400000 دالر.

اعمار ذخیره آب درون جرم با بودجهِ 750000 دالر.

اعمار ذخیره آب کشم با بودجهِ 750000 دالر.

اعمار ذخیره آب  درفیض آباد با مصرف 750000 دالر.

اعمار ذخیره آب بهارک با مصرف 750000 دالر.

بصورت خلاصه مـیتوان کمکها را چنین جمع بندی نمود:

* 67 تن تخم اصلاح شده ،1135 تن کود کیمـیاوی از طرف بریتانیـه به منظور 32438 دهقان توزیع مـیگردد.

*کمکها درون بخش بهبود آبیـاری ، تخم بذری ، چاواداری و دامپروری تو سط اتحادیـه اروپا.

*یو.اس.اید و ملل متحد درون بخشـهای توزیح تخم بذری ، کود کیمـیاوی ، معرفی حبوبات معتبر و ایجاد ذخایر حبوبات همکاری مـینمایند.

*برای 170000 نفر کار روز مزد تهیـه مـیشود.

*  102نفر جهت اعمار 60 کیلومتر سرک ، 307 پل ، درون 6 ولسوالی تربیـه مـیشوند.240780 دالردر سه ولسوالی کـه اقتصاد وابسته بـه تریـاک دارند ،بمصرف مـیرسد.

* 100 پروژه کوچک مانند ذخیرهِ آب ، ترمـیم و حفاظه سرکها براه انداخته مـیشود.

*یو.اس.اید سرک بین شـهر کهنـه و مـیدان هوایی ، کانالهای ابیـاری سرکها و پلها را اعمار مـیکند.

*بریتانیـه و آی.او.ام حتما 19 پروژه را درون 9 ولسوالی تکمـیل کنند کـه درجریـان آن به منظور 190000 نفر کار پیدا شود.

*سه مـیلیون دالر به منظور 6000 فامـیل بطور قرضه داده شود.

* 240 شورای انکشاف اجتماعی تشکیل و 6 ولسوالی جدید زیر پوشش قرار مـیگیرد.

گروپهای کاری تحت نظر یونوما جهت تهیـه پلان انکشافی ولایتی تشکیل مـیشود.

پروژه های جی.تی.زید مصونیت غذایی را آماده مـیدارد.

سازمان مواد غذایی جهان به منظور کودکان غذای صبحانـه تهیـه مـیدارد.

به مبلغ 35 مـیلیون دالر جهت برنامـه های معیشت بدیل درون بدخشان تخصیص داده شده است.

یو.اس.اید مکلف هست تا :

3250000 دالر را درون انکشاف زراعت  ، 978000 دالر را درون بخش اقتصاد روستایی ، 6854000 دالر را درون بخش ایجاد شغلهای درون آمد زا و 4670000 دالر را درون بخش مصوونیت اجتماعی مصرف نماید.

کشور انگلستان و دی.اف.آی.دی حتما 3 مـیلیون دالر درون بخش انکشاف زراعت ، پنج و نیم مـیلیون درون بخش پروژه های بنیـادی و کاریـابی مصرف نماید.

اتحادیـهِ اروپا مبلغ 2100000 دالر را درون بخش زرا عت و شبکه های مصوونیت اجتماعی حتما مصرف نماید.

بدینترتیب مبالغ فوق درون دوسیـه های دونور ها (کمک کنندگان) ، وزارتخانـه ها و امپلیمـینتاتورها( مصرف کنندگان) بـه آدرس بدخشان ثبت شده هست ، دانستن اینکه چه مقدار آن که تا کنون درون راستایی منافع مردم مصرف شده و چه مقدار دیگر مصرف خواهد شد ، امریست مشکل اما بدون شک  اگر مسوولین دولتی بدخشان ، مردم بدخشان احساس مسوولیت نموده ابتکار عمل را بدست گیرند مـیشود از فرو رفتن اینـهمـه پول کـه جامعهِ بین المللی و حکومت افغانستان جهت امحای کشت کوکنار بـه بدخشان تخصیص داده اند بکام مافیـای اقتصادی این اژدهای دالر خوار  سیری ناپذیرکه متشکل از عدهِ بلند پایگان دولتی ،  تعدادی ازکارمندان درونی و بیرونی موسسات و انجوهای خارجی ، شماری از کارکنان خارجی و داخلی دفاتر ملل متحد ، بخشی از کارمندان موسسات کمک دهنده مـیباشد ،  جلو گیری نمود درون غیر آن چیزی کـه عیـانست چه حاجت بـه بیـانست.

چشم تنگ مرد دنیـا دار را

یـا قناعت پر کند یـا خاک گور

باید تذکر دهیم کـه هیچیک ازین برنامـه ها عملی نشد اما پولها همـه زهر جان نامردان و غارتگران شد

لحظاتی با دوکتور صبغت الله "خاکساری"

 کاندیدای مجلس نمایندگان بدخشان

سر زمـین اهورایی بدخشان  ، جایگاههای بلند تر از پرواز عقاب ، گذرگاه بادهای همـیشـه گردان ، جولانگاهِ دریـا های خروشان و رودباران سرگردان، کـه در طول تاریخ اسطورهِ خویش همـیشـه کمـینگاه دلاوران شیر چنگال و عقابان اهنین بال بوده هست ، درون تعین سر نوشت سر زمـینـهای دور بر خویش مادام نقش بارز و تعین کننده داشته است.

گاهی پناهگاهِ بسطام فرزند ضحاک ماردوش بوده کـه از دست سربازان فریدون درون گریز بود و زمانی هم پرورشگاهِ برزوی سختکوش.نـه سپاهیـان غارتگر چنگیز خونریز را توان درنگ درین سر زمـین بود و نـه لشکریـان تیمور را یـارای جنگ ، این سر زمـین همـیشـه کمـینگاه نره شیران بوده و پناهگاه شـهزادگان.بدخشان یگانـه سر زمـینیست کـه تیمور فرمانروای بیرحم و بیدادگر درون پای دره های آن زمـینگیر شده بـه اسارت رفت کـه با بکار برد نیرنگی خود را رهایی بخشید.

در زمانـه های کهن درون هر سر زمـینی کـه بر سریی ظلم مـیشد یـا پادشاهی از حریفان خود شکست مـیخوردو درین دنیـای کلان جایی به منظور زیستن نمـیافت ناگزیر راهِ بدخشان را درون پیش مـیگرفت که تا که درون این سر زمـین مـیبود درون امن بود و مصون.دره های تسخیر نا پذیر پناهش مـیداد و مردم مسافر پرور کلاهش مـیداد. چونکه پدیدهِ زشت و مزموم مسافر کشی و مـهمان آزاری را درون ین مرز و بوم جایی نبود. گاه دانایی بلخ را بـه مـهمانی فراخواند و گاه عارف همدانرا ، گاه خرقه پوشان سرگردانرا و گاه پادشاهان گریزانرا.شـهزادگان فراری بـه همـین دیـار پناه مـی آوردند و کوهنوردان شکاری درون همـین زمـین دام مـیگستردند. آخرین مورد جوانمردی بدخشانیـان شجاع و مسافر پروراین بود کـه شـهزادهِ فراری امـیر عبد الرحمن را از آوارگی و دربدری بـه تخت و تاج پادشاهی افغانستان رساندند. کـه این امـیر زادهِ ناسپاس  ، پاس این احسان را ندانست بدخشان درون طول تاریخ سر زمـین آزادگان سختکوش و بانی کاخهای بلند فرهنگ و تمدن بوده هست .امروز یکبار دیگر زمان ان فرا رسیده هست که بدخشان وبدخشانیـان حتما رسالت تاریخی خویش را درون تعین سر نوشت خود و کشور خود آگاهانـه ایفا نمایند و با فرستادن نمایندگان نخبه ، رسالتمند ، دانشور و دلسوز یکبار دیگر ثابت سازند کـه واقعاً مردم با فرهنگ و مدبراند.

 من منحیث کاندید پارلمان  تمام تلاش های خویش را بکار خواهم انداخت که تا به اه زیرین دست یـابم:

*اعمار سرکهای بدخشان بصورت اساسی و پخته ، زیرا با احداث سرک اساسی و پیوستن بدخشان به  سرک اسفالت بیشترین مشکلات مردم ما مرفوع خواهد شد.

*تشویق و توسعهِ توریزم، جهانگردی و کوهنوردی درون بدخشان و ایجاد بستر روانی مناسب به منظور آن درون جامعهِ بدخشان.

*تلاش بخاطررشد و تقویـهِ مالداری ، زراعت و ایجاد فارمـهای مرغداری و باغداری، توسعه و حفاظهِ جنگلات درون سر تاسر بدخشان.

*مبارزه معقول درون جهت استفادهِ موثر بدخشانیـان از عایدات معادن ، منابع طبیعی ، علفچر ها مانند دشتهای  بزرگ شیوه، دشت ایش و دیگر علفچر های بدخشان درون باز سازی و مدرنیزه بدخشان.

* تلاش جهت ترمـیم و قابل استفاده ساختن سرک بدخشان - پنجشیر به منظور بدخشانیـان و جهانگردان.

توصیـه های انتخاباتی

مردم مجاهد و ستمدیدهِ بدخشان! بیـاد داشته باشید کـه آزموده ها را آزمودن خطاست ، جفاست ، نارواست .انیکه همـیشـه بفکر پر جیب ، مردم فریبی و زر اندوزی بوده اند هیچگاهی  بفکر مردم نیستند آنـها مردم را همـیشـه بـه قیمت بسیـار ارزان فروخته و باز هم مـیفروشند. بـه دلقکها ، مزدوران و گماشتگان زور و زر و تزویر اعتماد نکنید. بیـاد داشته باشید کـه یک لحظه غفلت سالها ندامت ، ذلت و خفت را بدنبال دارد.

* دانشمندان ، نخبگان ، فرهیختگان و آزادگان را بـه پارلمان بفرستید.

زیرا پارلمان ها مـیعادگاهِ نخبگان ،جایگاه آزادگان و فرهیختگانست نـه پناهگاهِ مجرمان ،  اقامتگاهِ بیکاران، جلوه گاهِ مزدوران و  جاهلان.

*افراد بی تجربه ، گمنام ، کم جرئت و نیم پی را بـه پارلمان نفرستید.در غیر آن مجبور استید که تا در هنگام صحبتها و سخنرانیـها، یک سطل آب جهت رفع خشکی دهن و یک توپ تکه به منظور پاک عرقهایشان تهیـه بدارید کـه این خود یک زحمت بیجا و اضافه خرچیست.

 *بپاس خاطر مرده های خدا بیـامرز ، زنده های دل مرده و دلال های خود فروخته،  رای خود را بـه صندوق باز ماندگان ضعیف ، بی کفایت، گمنام و کم جرئت آنـها نریزید زیرا فردا مردگان از گور بر خاسته مشکلات شما را حل نمـیکنند و دلالان بدرد شما نمـیخورند، فقط کاندیدا ها را بیبینید و در مورد خودشان قضاوت نموده رای بدهید.

*افرادی نیرنگباز و معامله گر، استفاده جو و مردم فروش زمانیکه شکست را احساس کنند دست بـه تحریک احساسات مردم بـه اساس روابط ، پیوند ها ، قریـه ، زبان ، محله ، قومـیت و مسایل منطقوی مـیزنند اما زمانیکه منافع شخصی شان ایجاب کند همـه را بـه قیمت بسیـار ارزان لیلام مـیکنند، شما این چهره ها ، گماشتگان ، مزدوران و دلالان آنـهارا خوب مـیشناسید دو باره فریب آنـها را نخورید.

* بـه مزدوران زور و زر و تزویر ، گماشتگان و نوکران زرخرید  و دلقکهای آموخته خواراعتماد نکنید ، درون انتخاب تنـها بـه کاندیدا ها نبینید بلکه بیبینید کـه ریسمان آنـها بدست کیست، شاید انـها روکش باشند اما اختیـار بدستی باشد کـه پول داده و اجیر خریده ، مبادا شمارا باز هم بـه نرخ بسیـار ارزان بـه سیـاست پیشگان نا مرد، مردم فریبان دروغگو و آدم جلابان حریص بفروشند درون انتخاب افراد از احساسات نـه ، بلکه از تعقل و دورنگری کار بیگیرید.

*کسانی را بـه نمایندگی خویش انتخاب کنید کـه سابقه خیـانت ، اختلاس ، فریبکاری و معامله گری نداشته ، مسلمان و راستکار باشند دستشان بخون مسلمانان آلوده نبوده پاکنفس، با تقوی و با دیـانت باشند از دانش واستعداد کافی برخورداد بوده از اوضاع سیـاسی ، اجتماعی ،تاریخی ، اقتصادی وکلتوری کشور، منطقه وجهان آگاهی کامل داشته باشند.فرستادن افراد معامله گر،استفاده جو، منفعت پرست ، حریص، گمنام ، مردم جلاب، کم سواد و کم دانش  بـه پارلمان ، تیشـه زدن بـه ریشـه منافع مردم هست زیرا چنین افرادی نمـیتوانند حساسیت ها و اولویت های موجود را اساساً درک و در مقابل آن بر خورد معقول و منطقی نمایند کـه اگر قادر برین کار هم باشند، درون مقابل منافع ناچیزی شخصی منافع مردم را سودا مـیکنند کـه تجارب تلخ گذشته شاهد مدعای ماست.

*انتخابات پارلمانی چانس طلایی به منظور آزمایش آگاهی سیـاسی و شعور ملی مردم ماست. به منظور اولین بار درون تاریخ کشور بـه شما موقع داده شده که تا اختیـار خود را بدست خود داشته باشید.فراموش نکنید کـه اختیـار رای شما بدست خود تان هست هیچ قدرتی نمـیتواند آنرا بزور از شما بیگیرد فریب افراد معامله گر ، فرصت طلب  ، مردم فروش و آدم جلاب را نخورید بـه گفته هیچعمل نکنید فقط خود تشخیص دهید کـه چهی مـیتواند نمایندگی شما را بـه وجه احسن درون پارلمان آینده کشور بـه پیش ببرد. نگذارید که تا آراء گرانبها و سرنوشت ساز شما توسط دلالان ولگرد معامله گردد ، بفروش رسد و شما بیخبر باشید

*امروز بهانی رای بدهید کـه فردا دستتان بـه یخنشان برسد نـه اینکه بفرقتان پا گذارند.

یـادها و لحظه ها

 

نام ترا نوشته ام

دکتور صبغت الله (خاکساری)

بزخمـهای سنگرم

ببرگهای باورم

به سنگ سنگ کشورم

بتار و پود و پیکرم

نام ترا نوشته ام

بروی بال بلبلا ن

بچشم شوخ آهوان

بکوچه های کهکشان

به نقش پای عابرا ن

نام ترا نوشته ام

بچشمک ستاره ها

بحیرت غزاله ها

بگرد جام لاله ها

در انحنای ناله ها

نام ترا نوشته ام

بباغهای بی بهار

به کاجهای زخم دار

بچشمـهای اشکبار

به شام تلخ انتظار

نام ترا نوشته ام

 

کشتهِ دیدار

شاه عبد الله یمگی " بدخشی"

غیر من هیچکسی کشتهِ دیدار تو نیست

عاشق موی مـیان و گل رخسار تونیست

لاله تنـها نبود خون بدل از شوق رخت

یکدلی نیست کـه زین واسطه افگار تو نیست

نگهِ مست تو تاراج دل و دینم کرد

فتنـه ها نیست کـه در دیدهِ بیمار تو نیست

ماهِ من شـهرت رویت بـه جهان شور افگند

چه حوادث کـه درین صفحهِ رخسار تو نیست

والهِ حسن جهانگیر تو خوبان جهان

کو عزیزی ؟ کـه درین مصر خریدار تو نیست

رسته از تربت "یمگی" بـه تماشایی تو گل

چه توان کرد درین منظره آثار تو نیست

قاتل

"مصرع" راغی

خنجر بکف گرفته و آمد مرا نکشت

آمد بعزم قتل ، ندانم چرا نکشت

ماندیم زنده مژدهِ وصل تو یـافتیم

ما را غم فراق تو کشت و خدا نکشت

ایمن مشو زغیر کـه پیوسته دوست را

لب تشنـه جز ببادیـهِ کربلا نکشت

بگذر ازین محیط کـه همچون حباب موج

را نپرورید کـه آخر ورا نکشت

چون نقد داغ حسرت یـاران برم بخاک

حب الوطن هم آنقدرم بینوا نکشت

"مصرع" به منظور دوست چرا جان فدا نکرد

خود را همان بپایی محبان فرا نکشت

خانـه بردوش

عاجز شـهربزرگی

حبیبم چیست نقصان از خیـالت من فراموشم

ز بخت تیره همچون کاکل خوبان پسی گوشم

نباید اینقدر فرصت حیـات بزم امکانرا

حباب آسا بـه بحر زندگانی خانـه بر دوشم

نشد همدرد وقتم هیچ، یـارب چه بختست این

به شام بیکسی از هجر تنـها زهر مـینوشم

خمار نشـهِ توحید بس فیض دیگر دارد

زخود بیگانـه ام عمریست اندر فکر مدهوشم

به درک گلشن راز حقیقت ده خردمندی

ز لطف و مرحمت بیدار ساز از خواب خرگوشم

ندارم خدمت شایستهِ درگاهِ یزدانی

ولی من حاجبان درگه اشرا حلقه درون گوشم

هوس پروردهِ دیبای مخمل نیستم زینسان

عجب زیبندگی دارد لباس فقر بر دوشم

مشو " عاجز" تو نومـید طلب ن ز پا هرگز

که که تا جان درون بدن باشد بوصل یـار مـیکوشم

پیر راهبر

غیـاثی (ع)

مرو بمـیکده بی پیر راهبر تنـها

منوش بادهِ گلگون بجام زر تنـها

مگو ترانـهِ عشاق بی مـی و مطرب

مکوب طبل طریقت درین سفر تنـها

نبرد جان بـه سلامتی ازین طوفان

مران سفینـه بجز نوح ای پسر تنـها

هزار دشمن خونخواره بر سر راهست

منـه قدم تو درین راهِ پر خطر تنـها

درین محیط طلاطم کـه موج ان خونست

مزن تو غوطه دران از پی گهر تنـها

شنو تو پند "غیـاثی" و خضر راه طلب

بقاف قدس طریقت مکن سفر تنـها

 

کلک هنر

واصفی " کشمـی"

دوشینـه پای ناز تو بیرون زجاده بود

آمد بشارتی کـه عصای تو باده بود

کلک هنر ز پنجهِ عاطل نکرد فرق

ذوق بهانـه جویی تو از بسکه ساده بود

تا شانـه مشربان بحریم تو راه یـافت

دوری گزید هری آئینـه زاده بود

بلبل خموش گشت و زغن نغمـه ساز شد

لطف تو بسکه بر رخ هر گشاده بود

یک نکته چند معنی اضداد کردهِ

تعبیر کردمش کـه ز ضعف اراده بود

از جذب ووضع جرئت موقع شناس من

همچون صدا ز سرمـهِ خویت پیـاده بود

گویند باز جامـهِ تقوی دریده است

رندی کـه دست وعدهِ شیخانـه داده بود

اهل خرد کجا شود از حرف حق ملول

گر درون مـیانـه "واصفی" لطف و افاده بود

مخمس مخفی بدخشی

 بر غزل " پری حصاری"

آن سر که نیست مـهر تو اش ورشکسته به

آن دل کـه نیست از تو دران غم نشسته به

از نیش زهر دادهِ غم زار و خسته به

" چشمـیکه نیست باز بروی تو بسته به"

" دستی کـه دامن تو نگیرد شکسته به"

روزیکه چهره عالم هستی بمن نمود

آن روز برق جلوهِ حسنت دلم ربود

مـهرت تنید درون رگ و پی همچو تار و پود

"دلرا کـه رشتهِ ایست بـه شیرازهِ وجود"

" پیوند اگر بغیر تو باشد گسسته به"

با طرهِ تو که تا دل عشاق بند شد

جانـها همـه بر آتش عشقت سپند شد

رفتی و آهِ دلشدگانت دو چند شد

" برخاستی قیـامت کبری بلند شد"

" بنشین دمـی کـه فتنـهِ محشر نشسته به"

بر قول زاهدان ریـایی نرفته خوش

این پند پوچ ووعظ ریـایی نگفته خوش

هر قیل و قال بیـهده را ناشنفته خوش

" حرفیکه درد عشق ندارد نـهفته خوش"

آهی کـه بی اثر بود از دل نرسته به"

"مخفی" بهار خوشخبری مـیکند ببزم

گلها نثار سیم و زری مـیکند ببزم

ساقیی ما چه جلوه گری مـیکند ببزم

" امشب خیـال نشـه (پری) مـیکند ببزم"

زاهد برو کـه شیشـهِ تقوی شکسته به"

صیـاد دل

موهومـهِ "بدخشی"

صیـاد دل بـه دل ز چه بیداد مـیکند

عمریست قید کرده ، نـه آزاد مـیکند

بیباکی کـه کرده همـه ملک دل خراب

شـهر خراب گشته کـه آباد مـیکند

کو بلبلی کـه ناله نمودی درین چمن؟

داغم کـه زاغ نعره و فریـاد مـیکند

از دست رفت ساغر مسروری ووهم شد

"موهومـه" عشرتیست دلم شاد مـیکند

دیده

رحمت "بدخشی"

ای نور دیده  دیدهِ تو دیده دیده ام

گر دیده دیده ام نـه چنین دیده دیده ام

کی دیده سوی دیدهِ تو دیده وا کند

گر دیده ام بـه دیدهِ دزدیده دیده ام

هر دیده  دیده  دیده درون ایـام دیدهِ

لیک همچو دیدهِ تو ، نـه من دیده دیده ام

گردیده ام درون عالم وهردیده دیده ام

چون دیدهِ تو دیده کجا دیده دیده ام

"رحمت" بـه دیده دیدهِ هر دیده دیده گفت

کم دیده ام چو دیدهِ تو نور دیده ام

حسرت

شاهین دروازی

یـاد باد آندم ز غفلت استراحت داشتم

نی غم اسلام و نی پروای ملت داشتم

شاد بودم که تا زاهل علم بودم بیخبر

با جهالت پیشگان دهر صحبت داشتم

بهر فهم خطبه و دیباچه مـیکردم جدل

بای گرفی المثل از علم صحبت داشتم

خویشتن را از همـه مسعود مـیکردم گمان

تنبل و عاطل جی استراحت داشتم

ترک کار دین و دنیـا سهل مـیپنداشتم

تا بـه لعب قطعه و شترنج عادت داشتم

غافل از تاریخ اسلامـی و احوال امم

با کمال شوق ابومسلم قرائت داشتم

بود جای روزنامـه ،" زمچی نا مـهِ" اندر کفم

از حکایتهای "زولابیگ" روایت داشتم

گه ز عیـاریی " داغولی" بحیرت مـیشدم

گه ز مـهتر باد یلدا استعانت داشتم

روز گار آخر زخواب غفلتم بیدار کرد

چون بخود دیدم ز حال خود خجالت داشتم

ترجمانی کرد احوال زمان از حال من

وقت را درون پیش خود مرآت عبرت داشتم

در جراید نامـهِ احوال خود دیدم عیـان

نیک سنجیدم کـه یک عالم قباحت داشتم

سنگ پا

هباءِ دروازی

از خوان ناان ز طمع ساز لنگ پا

اکثر کشیده محنت بیحد زسنگ پا

منعم بفکر کیسهِ زر درد سر کشد

جوز تهی بفرق نبیند ز سنگ پا

سعیی طپش بمنزل مقصود رهنماست

ظاهر بـه سیر بحر ندارد نـهنگ پا

آواز خوش ببزم نشاطت دهد رواج

هر جا کـه هست نیست ز قانون چنگ پا

از زهر مار صحبت نا اصل بد تر است

زحمت کشد مدام ز نعلین تنگ پا

چاپلوس

از عبد الرحیم بـه استقبال شعر چاپلوس

ای چاپلوس بر سر هر کلاستی

دایم به منظور بردن دلها بلاستی

هر کـه دول زند ، مـیکنی

یعنی تو دلقک شاه و گداستی

در مجلسی کـه باز نمایی تو جای پا

جمله اسیر توست ، تو فرمانرواستی

گاه با لباس شیخ ، گهی درون لباس غرب

والله چه خوب کاپی رقاصه هاستی

با صد زبان تو وصف نمایی متاع خویش

خالیستی ولیک عجب پر صداستی

با وعده های چرب بدل چنگ مـیزنی

اما بسان لنگ بی بهاستی

گه رخ بسویی کعبه داری و گه سوی مـیکده

ای سکهی دورویی پریشان چراستی

گیرم کـه چرخ مدتی گردد بکام تو

در آخر درامـه تو پا درون هواستی

سخنوران بدخشان

خلالی

سید جعفر فرزند سید عبدالصمد فرزند سید محمد داود ، از سادات بدخشان بود کـه بنام ایشان پیر شـهرت داشت ، تحصیلات ابتدای را درون رستاق بدخشان تمام کرده ، عازم بخارا شد، آثاری درون تصوف دارد کـه از جمله گلشن عشق  و چمن عشق مـیباشد ، دیوانی دارد کـه شامل مخمسات ، غزلیـات ، حکایـات ، مستزاد، رباعیـات ، ترکیب و ترجیعات مـیباشد ، این دیوان درون مجموع 10000 بیت دارد ، خلالی درون 1284 وفات کرد.

ساقی ببخش جام مـی لعل فام را

لب تشنگان بادیـهِ صبح و شام را

مجنون صفت ز سوز و گداز پریوشان

بر هم زدیم سلسلهِ نام و ننگ را

در کوهسار عشق نـهادیم جای شوق

بگذاشتیم صحبت هر خاص و عام را

شوق وصال او قفس قالبم شکست

آزاد کرد بلبل افتاده دام را

جان دادگان شوق و محبت به منظور تو

کی طالبند جنت عالی مقام را

گفتا "خلالی " هر کـه بمدحت زبان گشود

شکر ببخش طوطی شیرین کلام را

جنونی

مـیرزا ابوالخیر از خویشاوندان حاذق هست ، شاعر چیره دست بود ، راهِ فرغانـه درون پیش گرفت ، با شعراء و فضلای آن سامان مصاحب شد، تاریخ تولد ووفاتش معلوم نیست ، شعر زیرین را درون مدح یکی از امـیران فرغانـه سروده است.

ای والی والا گهر ایزد نگهدارت

فرمانبرت بخت نکو ، اقبال شد هم چاکرت

یـارب نبینی روی غم تو درون جهان زندگی

دولت همـیشـه همقرین ، هردم سعادت یـاورت

خواهم کـه چون گل درچمن، هر روز با رنگ خوشی

چندان بیبینم بیش ازین ، بشگفته و تازه ترت

شد از چراغ عدل تو ، روشن ضمـیر بیکسان

گردید خوش فرحت فزا ، شـهر ودیـار ک

دنیـاست فانی بی بقا ، عقبی ترا بخشد خدا

ایمن ز هر بیم و دغا ، سازد کریم داورت

بنده جنونی حزین، چون مور با این پای لنگ

یعنی کـه او روی دعا ، آورده ایندم بر درت

دبیر

مـیرزا احمد درون چاه آب بدخشان زاده شد ، درون قرن 13 دو دبیر دیگر هم بود ، مـیرزا محسن خان دبیر و مـیزا محمد نبی خان دبیر کـه واصل تخلص مـیکرد و در 1309 فوت کرد ، این دبیر درون اصل بدخشی بوده و از خطاطان معروف بود، او سمت دبیری مـیر شاه زمانخان را داشت کـه در 1276 وفات یـافت ، شاعری خوبی بود ، اشعار او درون نزد خویشاوندانش بـه شکل پراگنده موجود هست ، دبیر درون سال 1289 درون رستاق بدخشان وفات کرد و در همانجا مدفون شد ، مرثیـهِ زیر را درون سوگ مرگ شاه زمانخان نوشته است

کدام سرو ازین بوستان دمـید بلند

که اره جور حوادث بفرق او ننـهاد

درین دوروزه عجب ماتمـی کـه مـیبینم

کسی ندیده بچشم و ندارد بیـاد

غریو گریـه رسید از زمـین بگوش سما

فلک کبود پوشیده و زهره موی گشاد

شـهنشـهِ کـه ز جود و سخاوت و احسان

نمود ملک بدخشان بعدل و فیض آباد

ندای ارجعی از سوی رب خود بشنید

گذاشت ملک فنا ، روی بسوی خلد نـهاد

خمـید پشت محبان ، زبار غم چون دال

ز گریـه دیدهِ مردم سفید گشت چو صاد

شبی بگریـه نمودم سوال تاریخش

همـینکه هاتف غیبی چنین جوابم داد

امـید وار چنانم کـه ان شـهِ مغفور

زلطف رحمت رحمن " بخلد داخل باد "

ولوالجی رستاقی

ابو عبد الله محمد بن صالح ولوالجی ( رستاقی ) شاعر دوران سامانیـان هست ، قزوینی درون عروضی اورا نوابی گفته است.

نمونـهِ کلام :

جعد پر سیمـین پیشانیش گوی کـه مگر

لشکر زنگ همـی غارت بغداد کند

وان سیـه زلف بران عارض گویی کـه همـی

به پر زاغی آتشی را باد کند

مـهستی گنجوی

در دربار سلطان سنجر مـیزیست ، نامش مـینجه یـا منیژه بود ، مـهستی تخلص مـیکرد ، درون موطن او اقوال مختلف هست ، گنجه ، بدخشان یـا خجند . بیشترین عمرش را درون گنجه گذرانده هست ، با پور خطیب گنجوی ازدواج کرد. نمونـهِ کلام:

در دل همـه شرک و روی درون خاک چه سود

زهری کـه بجان رسد ، تریـاک چه سود

خود را بمـیان خلق ،  زاهد

با نفس پلید ، جامـهِ چاک چه سود

علی بدخشی

علی بن اسد از بزرگان بدخشان بود ، او بر علاوهِ اینکه شاعر بود ، شخص عالم و فاضل نیز بود ،  درون دربار شاهان بدخشان مـیزیست ، این شاهان توسط ابو سعید منقرض شد ، عبد الحکیم ولوالجی مولف چراغ انجمن او را مرد ظریف و نازکخیـال مـیداند . نمونـهِ کلام :

ز دلبری نشود سیر هرگز ایدلبر

کسیکه دل بتو داد او ز دل نیـابد بر

شریف بلخی

اصلاً از بلخ بوده  درون دربار شاهان بدخشان مـیزیست ، بـه اساس نوشتهِ تذکره مرآة الخیـال او بر علاه شاعری ، درون طب و موسیقی نیز مـهارت داشت ، ریـاض الشعرا و ماثر بلخ او را صاحب بلخی ، معروف بـه شریفی مـیدانند ، ممکن نامش صاحب و تخلصش شریفی باشد

نمونـهِ کلام :

بسکه سیل  غمت از دیده دمادم گذرد

روز هجر تو مرا چون شب ماتم گذرد

مرهم ریش دلم را زخدنگ مژه ساز

پیش ازان دم کـه مرا کار ز مرهم گذرد

آنکه درون عالم سرمستی و رندی جا کرد

جای آنست کـه ان از همـه عالم گذرد

مکن اندوه " شریفی " ز غم و غصهِ دهر

جای آنست کـه آن از همـه عالم گذرد

جودت

بقول صاحب چراغ انجمن نام جودت مـیرزا محمد ایوب ، از سر زمـین بدخشانست کـه در سنین جوانی راهی دیـار هند شد ، او درون دکن درون حلقه افسران عالمگیر شامل شد ، درون شعر و شاعری مـهارت تام داشت ، درون سال 1125 وفات کرد:

بود حلاوت تن پروران زطول امل

ثبات هستی شان پایبند این تار است

ز رجعت بیشتر باشد صلابت خاکسارانرا

ز بالا سوی پستی هر کـه مـیبیند هراس آید

دلی دارم کـه دارد خار خار ازدست گیسویش

برنگ خارماهی شانـه مـیروید زپهلویش

قبول

مـیرزا عبدالغنی " قبول " از رستاق بدخشانست کـه در کشمـیر زاده شده هست ، او شاگرد مـیرزا داراب " جویـای کشمـیری " بوده درون شاهجهان آباد مـیزیست ، شاعری شیرین بیـان بود ، دارای دیوانی مکمل هست که درون سال 1139 نوشته است.

مـیشود بر من قیـامت قایم آنساعت کـه من

دیگری درون حشر بینم دادخواه از دست تو

قلم بر خاست بنویسد حدیثی از سراپایش

بحرف قامت او چون رسید آهی کشید آنجا

حشمت

نامش مـیر محتشم علی از سادات بدخشانست ، درون هند زاده شده و در همانجا بزرگ شده هست ، درون شعر ید طولای داشت ، دیوان او شامل 7000 بیت هست ، درون سال 1150 فوت کرد.

شب چنان بیکسی ام سوخت بکویت کـه زدرد

دل تنگ آب شد و صورت دیوار گرفت

با رقیبان نکنم سجدهِ خاک درون دوست

این نمازیست کـه بیشرط جماعت باشد

گر نیست عاشق روی خوبان دو چشم من

جمع کی مـیشود اسباب پریشانی ما

 خلیفه ابراهیم

از فرخار بدخشانست ، درون سال 1087 درون شاهجهان آباد تولد شد ، تحت تربیـهِ مـیر جلال الدین حسین بدخشی بمدارج عالی عرفانی رسید ، دارای تالیفات و تصنیفات زیـادی هست ، مسنوی او دارای 6000 بیت هست ، درون سال 1165 وفات کرد.

ما و من گفتن هم از امرت بجاست

ورنـه ما را اینقدر قدرت کجاست

روح من با جان و جان اندر تنست

بهتر ازنی نیست با راز جفت

هر کی چون نی گشت خالی، راز گفت

ثبات

مـیر محمد عظیم " ثبات " پسر محمد افضل " ثابت " بدخشیست ،شاعری فرهیخته و ادیبی توانا بود ، دارای 4000 بیت بود و در سال 1162 فوت کرد.

چون شمع که تا فتادست ببزمت گذر مرا

از اشک و آه،  زندگی آمد بسر مرا

دست بیطاقتم حیف کـه از کار افتاد

جیب شد پاره ولی حسرت دامن باقیست

جز محفل تصویر درین باغ ندیدم

بزمـیکهی را بکسی کار نباشد

شـهلا

سنگین بیک نام دارد ، درون بدخشان زاده شده هست ، درون شعر و ادب مـهارت کامل داشت ، درون جوانی راهِ هندوستان درون پیش گرفت ، درون گجرات مسکن گزید.

چون باده بطبع یـار و چون شـهد بجام

چون سرمـه بچشم خوب و چون گل بمشام

چون خنده بلب بگو و چون قد بخرام

در روز نشان مـهر و چون ماه بشام

شمس الدین بدخشانی

در کتاب ریـاض واله داغستانی دو شمس الدین هست ، یکی شمس الدین و دیگری شمس بدخشی ، این یکی شمس الدین بوده است.

از ماتمـیان مبتلای وطنم

وز غمزدگان کنج بیت الح

دی منزوی وادی غم مجنون بود

رسوا شدهِ انجمن امروز منم

چشمان من برویت درون عاشقی چنانند

کز رشک یکدیگر را دیدن نمـیتوانند

مولانا صالح بدخشی

صاحب ریـاض او را بدخشی مـیداند ، این رباعی را بـه او نسبت مـیدهد:

گاه از ستم چرخ نگون مـیگریم

گاه از الم سوز درون مـیگریم

القصه درون آتش جدای چو کباب

مـیگریم و مـیسوزم و خون مـیگریم

ندیمـی

در بدخشان زاده شد ، درون جوانی راهِ دیـار هند را درون پیش گرفت ، بقیـهِ عمر را درون هندوستان گذراند و در همانجا وفات یـافت.

دل بـه محرومـی دیدار نـهم بـه که ازان

همچو حسرت زدگان آیم و نظاره کنم

مـیر یوسف علیخان

از جملهِ امرای ادب پرور و فرمانروایـان سخنور بدخشان بود ، بر علاوه اینکه با جوایز و تحایف بـه شعرا و فضلا و تدویر محافل ادبی و مشاعره ها باعث بالندگی شعر و ادب درون بدخشان شده بود خود نیز اشعار آبدار مـیسرود، این امـیر ادب پرور درون سال 1268 توسط برادر خود بقتل رسید .

خنجر ناز کـه امشب ریختی خونم بخواب

ارغوان آسا زسر که تا پای گلگونم بخواب

خواجهِ بدخشی

محمد موسی مشـهور بخواجه معاصر یوسف علیخان بود، درون شعر طبع والای داشت.

چونکه آمد نشـه لبهای مـیگونم بخواب

ساغر دور پیـاله داد گردونم بخواب

فرهیختگان بدخشان

مولوی محمد نسیم جان  (مولوی صاحب بزرگ)

در شامگاهِ یکی از روز های سال 1267 آنگاه زمزمـهِ رود باران جاری سر زمـین مـینو نشان جرم گوش جانـها را مـینواخت و نوای عندلیبان ، چهچهِ بلبلان و ترانـهِ آبشاران دل و دماغ آدمـی را تازه مـیکرد درون ناحیـهِ دهن درهِ ولسوالی جرم ، درون خانـهِ شیخ محمد عیسی کودکی دیده بـه جهان گشود کـه نامش را محمد نسیم گذاشتند،معصومـیت کودکانـهِ این تازه وارد هر بینندهِ را بخود جلب مـیکرد .این کودک همگام با تولد خود دنیـای همـه را پر ازسرور و شادمانی نمود و ازین بـه بعد درون دامنـه کوههای خواجه محمد درون کنار رودباران مست سر زمـین همـیشـه بهار جرم نمو کرد ، بالید و بزرگ شد ، آنچنان بزرگی کـه دیگر هیچ قدرتی نتوانست خوردش نماید.

هنوز کودکی بیش نبود کـه ازسایـهِ پدرو مـهر مادرمحروم شد. با درگذشت پدر و مادر دنیـای پر از غوغا ، آشوب و حادثه او را درون آوان معصومـیت کودکی بـه مبارزهِ دشوار و آزمون کمر کن فراخواند. محمد نسیم کـه بر خلاف دیگر همسالان خود روح بیقرار و روان پویـا داشت ، جرم مـینو نشان را با همـه زیبایی های افسانوی اش ترک گفته ، راهی سر زمـین فیض آباد مرکز بدخشان گردید و در خانـهِ شوهر خود ،" درمن بیک" درون قریـهِ چته سکنی گزید کـه همـین آغازی بود به منظور گام نـهادن او بـه وادی بی انتهای طلب. از قرآن کریم آغاز کرد و با ندای ملکوتی و آهنگ دلنواز آن ، روح و روان خود را صیقل بخشید.آنگاهیکه آنرا بـه پایـان رساند خلاصه کیدانی و دیگر کتابهای متداولهِ زمانرا فراگرفت. اکنون احساس کرد کـه نیـاز بیک فضای دیگری دارد که تا جریـان آموزش و فراگیری خویش را غنامند تر سازد همان بود کـه در خرقهِ مبارک لباس طلبه را بـه تن کرد و مبادی علوم را درین مکان مقدس ، مـیعاد گاه نخستین خرقهِ مبارک پیـامبر بزرگ اسلام(ص) درون سر زمـین خراسان فرا گرفت.

همانگونـه کـه با گذشت هر روز و ماه و سال گنجینـه دانش و داشته های علمـی محمد نسیم پر بارتر و بالنده تر مـیگردید همانگونـه قد و قا متش بر مـیکشید که تا اینکه پا بـه سنین جوانی نـهاد همان بودکه چارچوب مدرسه و محیط کوچک فیض آباد را به منظور خویش تنگ احساس نمود و دیگر چیزی تازه به منظور فراگیری خویش نیـافت ، راهِ دیـار رستاق یکی از توابع بدخشان بزرگ را درون پیش گرفت ، با درنوردیدن کوره راههای دشوار گذر بـه سر منزل مقصود پا نـهاد.

در مدرسهِ رستاق مدتی عطش سیری نا پذیر خود را تسکین نموده ، ذخیره های علمـی خویش را غنامند تر ساخت وازاستادان گرانمایـه وعلمای جید رستاق بهره ها برد که تا اینکه دیگر چیزی نماند کـه درانجا نیـاموخته باشد، همان بود کـه دیگر به منظور اقامت خود درین مکان بهانـهِ را سراغ نکرد ، راهِ دیـار افسانوی فرخار ، مـیعادگاه عاشقان و سر زمـین جادویی زیبارویـان را درون پیش گرفت.

در همـین سر زمـین بهار و شگوفه بود کـه محمد نسیم جوان سراغ گمشدهِ خویش را یـافت و علم حال را فرا گرفت ، رگه های نور تمام حدود و ثغور هستیش را درون نوردید ، آتشی درون خرمنش درون افتاد کـه تا امروز کـه امروز هست همانگونـه تابان و فروزنده مـیدرخشد. آری او درون سر زمـین فرخار سر نخی علم حال را درون یـافت و تا دم مرگ نـه تنـها دیگر آنرا رها نکرد کـه از فیض آن دیگران را هم بهره مند ساخت.

روان بیقرار محمد نسیم هنوز هم تسکین نیـافته و دلش آرام نگرفته بود.

او درون یک سر زمـین که تا زمانی سکنی مـیگزید کـه آنچه را بـه جستجویش بود مـیافت ، زمانیکه به منظور آموختن چیزی نمـیافت بیدرنگ رخت سفر مـیبست و کوه بکوه و دریـا بدریـا درون طلب زمـینی بود کـه درانجا نوای تازهِ بگوشش برسد و بدینسان راهیی ملک اندراب شد ، مدتی درون اندراب درنگ نمود. فرایض دینی و علم مـیراث را درون اندراب فرا گرفت ، که تا اینکه سفرش درین سر زمـین نیز پخته شد و راهِ زادگاهِ خویش ، جرم را درون پیش گرفت. مدتی را درون جرم درون کنار اقوام و دوستان سپری کرد اما احساس کرد کـه هنوز هم چیزی باقیمانده و کمبود آنرا بوضوح درون روان خود یـافت. همان بود کـه در سال 1301 هجری راهِ هندوستان را درون پیش گرفت ، این سفر هفت سال بدرازا کشیده محمد نسیم را درون کوره های علم حال و قال پخته کرد او بعد از گام نـهادن بـه سر زمـین موعود درون مدرسه امـینییـه شامل و به فرا گیری علوم آغازید. او درین مدت دانش خود را درون علوم نحو، مـیراث ، فقه ، تفسیر و حدیث بـه حد نـهایی رساند و راه زاد گاهِ خود را درون پیش گرفت ،  اما دیگر او فقط محمد نسیم آن طالب العلمـی نبود کـه 7 سال قبل بـه سفر رفته بود بلکه بمرد موقر، ژرف نگر، فصیح الکلام و با جلالی مبدل شده بود کـه که هر کـه را یـارای صحبتش نبود و بدینترتیب او بنام مولوی محمد نسیم شـهرت یـافت ، گذشت زمان او را تبدیل بـه مولوی بزرگ نمود کـه صدها طالب مشتاقرا از دور و نزدیک بـه سوی خود کشاند ازان آوان که تا دم مرگ به منظور مدت 17 سال درون جرم بـه ارشاد مشتاقان پرداخت ، کتاب ضابطه مـیراث را نوشت کـه درین اواخر توسط مولوی محمد اکبر بدخشی بچاپ رسیده بدسترس مشتاقان قرار گرفت،  با گذشت هر چه بیشتر زمان مولوی محمد نسیم حدود و ثغور معنویت را بـه حیطهِ تصرف خود درون آورد ، سیطرهِ خویش را درون قلمرو بی کرانـهِ عرفان وسعت بخشید که تا اینکه همـهِ علما ، فضلا ، مشاهیر و چیز فهمان زمانـه اش ، بـه مقام بزرگ و معنویت نا تکراارش اعتراف د و منکرانش سر تسلیم بـه آستانش نـهادند ، یـاران و مریدانش چون پروانـه بـه گرد شمع جمالش مـیچرخیدند و کوره راههای طلب را درون مـینوردیند ، درون نـهایت همـه بـه بزرگی او باور یـافتند و بنام مولوی بزرگ یعنی ولی شـهرت یـافت که تا اینکه درون 25 جدی سال 1325 بعمر 58 سالگی بـه رفیق اعلی پیوست.

گنجینـهِ دریـای آمو

ارسالی : شفیق الله

 

بهنگام جنگ دوم افغان و انگلیس درون 1880 مـیلادی کپیتان برتون گماشتهِ سیـاسی دولت انگلیس درون حوالی کابل سه تاجر افغانی را از دست رهزنان نجات دادپس از نجات این تاجران ادعا د کـه گنجینـهِ نفیس از طلا و نقره بهمراهِ خود دارند کـه از مسیل خشکیدهِ دریـای آمو بدست آمده هست و آنـها سعی داشتند بـه هندوستان رفته آنرا بفروشند. با توجه بـه اهمـیت این گنجینـه ، کپیتان برتون آنرا خریداری کرد و بدینترتیب به منظور مدتی آنـها نزد سر اگوستیس والتون فرانک مسوول بخش عتیقهِ قرون وسطی درون بریتش موزیم نگهداری شد. بعد از مرگ او درون 1896 این مجموعهِ نفیس بموزیم انگلستان وقف شد و امروز تحت عنوان گنجینـهِ آمو یکی از مـهمترین بخشـهای آن موزیم درون مورد آسیـای مـیانـه مـیبتشد.

این مجموعه از هر نظر با ارزش بوده و در واقع ، با کشفیـات باستان شناسان از طلا تپهِ شبر غان درون سال 1970 همسری مـیکند. نقره ها و طلا باب مورد بحث همـه متعلق بیک عصر نبوده بلکه یک دورهِ سه که تا چار هزار ساله را درون بر مـیگیرد( قرون 6-3 قبل از مـیلاد ) و نونـه های از تمدن سکاها ، ماد ها و هخاان را با خود دارد.در حکاکی های یک انگشتر ، نفوذ تمدن یونانی نیز بخوبی مشـهود است.باستان شناسان درون مورد ریشـه ها و کاربرد این گنجینـه نظریـات مختلف دارند.

نظر عموم برینست کـه مجموعهِ حاضر درون یک دورهِ جنگ و نا آرامـی دفن شده است.احتمالاً درون جریـان هجوم اسکندر مقدونی بـه باختر(322 که تا 324 قبل از مـیلاد) و یـا درون جریـان حملات یوتد موس حکمران یونان باختری( حوالی 180 قبل از مـیلاد) .بعضی ها ادعا مـیکنند کـه این مجموعه آنقدر نفیس هست که حتما متعلق بخزانـهِ یک معبد بوده باشد.( احتمالاً معبد مشـهور اناهیتا درون باختر). چند ورقهِ طلا تصاویری افرادی را درون خود دارند کـه ظاهراً درون حال تعظیم بیک معبد هستند. یکی از اشیـای بسیـار مـهم درین مجموعه ، غلاف شمشیر طلایی مـیباشد کـه با مـهارت زیـاد با تصاویری از صحنـه های شکار مرسوم درون مجسمـه های آسوری تزئین شده است.تعدادی انگشتر ، یک بازوبند طلایی با شکوه با تصاویر دو شیر افسانوی و یک دستگیره درون شکل یک آهوی خیزان ظاهراً متعلق بیک عصایی چوپانی و یـا عصایی قدم زدن نیز درین مجموعه وجود دارد. اما تحسین بر انگیز ترین شئی درین مـیان ، مجسمـهِ طلایی یک گادی جنگی مـیباشدکه دران یک جنگجوی بر چوکی نشسته هست و گادی ران بـه روی پاهایش ایستاده و لجام اسپها را بدست دارد هنرمند تمام سعی خود را بخرج داده که تا اسپها واقعی و زنده جلوه نمایند هر اسپ با دیگری فرق داشته و سر خود را بگونـهِ بلند گرفته اند کـه گویـا به منظور جنگ بیصبرند ، گنیجینـهِ آمو نمونـهِ بارزی از مـیراث هنری و تاریخی افغانستان مـیباشد.

چين 'سوشی ' درون رستورانـها را منع کرد

دولت چين رستورانـهای اين کشور را از عرضه غذا از جمله سوشی ژاپنی روی بدن زنان منع کرده است.وزارت بازرگانی اين کشور اين عمل را نقض رفتار شايسته کاسب کاران توصيف کرده است. خبرگزاری رسمـی شين هوا گزارش داد کـه با اين ممنوعيت،به ديگر حق ندارند از مدلهای عريان به منظور تبليغ محصولاتشان استفاده کنند.در آوريل ۲۰۰۴ رسانـه های چين گزارش دادند کـه يک رستوران ژاپنی درون جنوب غربی چين بـه دليل عرضه "سوشی بدن" ۲۴۰ دلار (دو هزار يوان) جريمـه شده است. اين رستوران ژاپنی از ان دانشجوی کـه به پشت خوابيده بودند، به منظور تقويت فروش خود استفاده مـی کرده است.مشتريان بعد از اين کـه از سه روز جلوتر نوبت مـی گرفتند، به منظور هر وعده غذا ۱۲۰ دلار مـی پرداختند. مواد غذايی روی بدن انی کـه با گل و صدف آراسته شده بودند، چيده شده بود.شيوه خوردن سوشی از روی بدن مدلهای يا نيمـه از ديرباز درون ميان برخی از مشتريان ژاپنی محبوب بوده است. اما مقامات شـهر چينی کونمينگ اين عمل را هم غير بهداشتی و هم نقض حقوق زنان خواندند. روزنامـه پکن تايمز نوشته هست که منع جديد بـه اين دليل وضع شده هست که سرو غذا روی بدن زنان "هتک حرمت بـه باورهای اخلاقی مردم" است. اين روزنامـه بـه نقل از مقامات چينی نوشته است: "اين عمل فعاليت تجاری را از طريق انحطاط فرهنگ مردم اشاعه مـی دهد."

رویـای وحدت ملی، فرصت ها و چالشـها

داکتر صبغت اله خاکساری

همانگونـه کـه مـیدانیم محدودهِ جغرافیـایی  کـه امروز بنام افغانستان شـهرت دارد با درون نوردیدن کوره راههای پر پیچ و خم ، درون درازنای تاریخ پر ماجرای خویش ، تحولات دردناک و رویدادهای مرگباری را بـه تجربه نشسته است.

 سنگستانـهای بی بار و برگ ، ریگستانـهای تفتیده و دشتهای آفتاب سوختهِ این سر زمـین از ازمنـه های کهن گرفته که تا اوایل قرن بیست درون ناگزیری دردناکی ، بار بار بـه پایبوس سم ستوران مـهاجمان و یلغار گران بی فرهنگ ، بومـیان راه گم و امپراتوران کشور گشا ، گردن نـهاده است.

اینـهمـه یلغارها ، یورشـها و بیداد ها درون طول تاریخ که تا زمان حاضر باعث گردیده هست که  درون نتیجه  کشوری با مغلقترین ترکیب قومـی ، گروهی و فرهنگی را عرض اندام نماید ، ازینکه اجداد هر قوم ، گروه و طایفهِ ساکن درون افغانستان درون یک یـا چند مرحلهِ تاریخی معین بر مقدرات سکنـه آن حاکم بودند بدون شک درون بسط و توسعهِ نفوذ فکری ، فرهنگی ،سیـاسی و اجتماعی خویش کم و بیش تلاشـهای را بـه خرج داده اند.تقابل فرهنگهای نا همگون ، تاثیر گذاری رسوم و عنعنات متفاوت درون درازنای تاریخ باعث گردید که تا وجوهِ مشترک بین گروههای مختلف ساکن را بار آورده زمـینـه را به منظور یک زندگی مسالمت آمـیز به منظور گروههای مختلف ساکن درون ین سر زمـین مساعد سازد ، درحالیکه موجودیت نا همگونی ها و عدم همخوانیـها درون بعضی موارد باعث بروز تنشـها و حوادث خونین نیز گردیده هست که تقریباً درون تمام این موارد دست بیگانگان دخیل بوده و ایـادی انـها مجری برنامـه ها بوده اند. کـه اگر ما هر قدر بـه گذشته ها بچسپیم بهمان اندازه بـه بیراهه خواهیم رفت و هر قدر حقایق موجود را واقعبینانـه بر رسی نماییم رستگاری خواهیم یـافت ، که تا جاییکه دیده مـیرویم درون قرن بیستم بیشتر ناهمگونی ها و نا همخوانیـها مورد استفادهِ بیگانگان و ریزه خواران آنـها قرار گرفته کـه در نتیجهِ صدمات جبران ناپذیری بر پیکره اقتصاد ، فرهنگ ، تشکل فزیکی و اعتبار منطقوی و بین المللی جامعهِ افغانی وارد آمده است.

در زمان حاضر سکنـهِ افغانستان دو گزینـه را درون پیش دارند:

نخست پشت پا زدن بهمـه اختلافات و ساختن یک جامعهِ همدل ، واحد و نیرومند بر اساس منافع مشترک بر حق تمام سکنـهِ کشور.

یـا اینکه دامن زدن بـه اختلافات ، ادامـهِ بحران و در نـهایت از هم پاشیدگی کـه شاید آنچه درون یوگوسلاویـا تجربه شد درین سر زمـین نیز بروز نماید.

آنچه کـه در راستایی تشکل یک جامعهِ واحد درون افغانستان بصورت بسیـار موثر کار برد دارد دین مشترک ، الفبای مشترک ، فرهنگ مشترک و خواستهای مشترک ساکنان افغانستانست .

تمام ساکنین افغانستان پیروان دین اسلامند ، از یک خدا یک پیـامبر و یک کتاب اطاعت دارند ، درون برخورد با اصول بنیـادین مشکلی ندارند، تمام زبانـهای رایج درون افغانستان یک الفبا دارد ، یک ریشـه دارد و در اکثر موارد از همدیگر تاثیر پذیر اند ، فرهنگ تمام گروههای ساکن درون کشور، بیشترین تشابه و کمترین اختلاف را دارد.

خواست همـه گروهها یکیست یعنی داشتن کشور مستقل ، نیرومند ، سر افراز و داشتن هویت ملی معتبر ، به منظور ادامـهِ حیـات درون عصر حاضر.

اگر سیـاست گزاران رحمدل، سیـاستمداران شیر دل و سیـاست پیشگان هدفمند ، دلسوز و راستکار با درون نظر داشت این معیـارات صادقانـه درون راستای ایجاد یک کشور واحد گام گذارند هیچ شکی نیست کـه به مقصد خواهند رسید. شرط اساسی آنست کـه اعتماد متقابل ، صداقت و یکرنگی  راهکار اصلی باشد نـه اینکه با الفاظ فریبنده و شعار های بوقلمونی مردم را اغفال نمایند و خود درون صدد کوبیدن مـیخ منافع گروهی خویش باشند کـه درینصورت مانند همـهِ دغابازان تاریخ رسوا خواهند شد. کـه درانصورت سیـاستگزاران سنگدل ، سیـاستمداران بز دل و سیـاست پیشگان کوردل سبقت گرفته از معیـارات اختلاف بر انگیز بهره جویند همانست کـه روزهای دشواری را حتما به انتظار نشست.اگر ساکنان افغانستان بـه اصول اسلامـی رجوع نمایند بر اساس کلام خداوندی بهترین مردم ، پرهیز گارترین آنـهاست ، درینجا دیگر جایی به منظور بحث بر اساس قومـیت ، زبان ، خانواده ، نسب ، زبان و منطقه باقی نمـیماند. درون اسلام ناب محمدی، فقط برتری انسانـها بر اساس تقوی ، دیـانت و پرهیز گاریست ، اینـهمـه امتیـازات خانوادگی ، قبیلوی ، زبانی و نژادی همـه ساخته و پرداختهِ دست بشر بوده کـه جهت دست یـافتن بـه امتیـازات رایگان و اضافی درون مقطع زمانـهای معین توسط افراد ، جوامع و گرو هها ساخته شده است.

بر اساس حدیث مبارک " از ما نیستیکه چیزی را کـه برای خود مـیپسندد به منظور دیگران نپسندد" کـه در فرهنگ عامـیانـهِ ما " چیزی کـه بخود نمـیپسندی بدیگران مپسنذ" رائیج شده هست جایی به منظور اختلاف باقی نمـیماند.

اگر یک مسلمان همـین یک  جمله را درون زندگی خود بکار بندد دیگر ضرورتی بـه خواندن اینـهمـه کتابهای حقوقی ، تشکیل سیمـینار ها درون مورد جیندر و حقوق بشر و زن و کودک و مرغ و ملخ و مور و ماهی نیست.

زیرا مـیدانیم کـه هیچی راضی نیست مالش دزدی شود بعد باید مالیی را دزدی نکند ، نمـیخواهد بـه ناموسش تجاوز شود ، بعد به نا موس تجاوز نکند ، نمـیخواهد توهین شود ، بعد به توهین نکند ، نمـیخواهد ب ، مادر ، و پسرش ستم شود ،پس دیگران چنین ظلمـی را روا ندارد.

درینصورت چه نیـازی بـه اینـهمـه سیمـینار وورکشاپ باقی مـیماند؟ چه نیـازی بـه ورود کاشناسان بیسواد و بیکار به منظور آموختن راه و رسم زندگی به منظور مردم ما احساس مـیشود؟ حقیقت اینست کـه ما چشمان سالم خود را بسته ، از کوران خواسته ایم که تا آمده ما را عصا کش نمایند.پس اگر مردم افغانستان بـه اسلام رجوع مـیکنند و مشکلات خود را از طریق احکام اسلامـی حل مـیکنند ، همـین یک حدیث و یک آیـه به منظور رستگاریشان کافیست.

اگر مـیخواهند از طریق سیستم مود روز یعنی دموکراسی مشکل خود را حل نمایند ، کـه البته دموکراسی کاپی شده و پارسلی ، مانند سوسیـالیزم طراز نوین نباشد کـه دران رهِ صد ساله را یک شبه پیمایند ، بلکه درون دموکراتیزه ساختن افغانستان حتما برای اساسات راستین دین مقدس اسلام حق اولیت داده شود ، درون هر نقطهِ کـه قوانین و مقررات ساختهِ بشر با دین ما تناقض پیدا مـیکند بدون توصل بـه تلاشـهای مذبوحانـه ، فتوی سازی و مورچه راه جوی کنار گذاشته شود ، سیـاستمداران ما حتما در گام نخست ، دموکراسی را افغانیزه نمایند ، آنگاه افغانستان را دیموکراتیزه نمایند ، درون غیر آن نـه وقاری به منظور دیموکراسی  تحمـیلی باقی مـیماند و نـه آبروی به منظور دیموکرات پارسلی. بر اساس شعار های مروج دموکراسی تساوی حقوق به منظور اعضای جامعه درون تمام عرصه ها پیشبینی شده است  ( درون دیموکراسی افغانی بـه استثنای آن موارد کـه مغایر اساسات راستین دین مقدس اسلام باشد) ، کـه اساس قومـیت ، نژاد ، تعداد و غیره نیست.

پس ساکنین افغانستان اگر واقعبینانـه بیـاندیشند ، عاقلانـه تصمـیمـی بیگیرند و صادقانـه عمل نمایند ، با استفاده از امکانات موجود، راه حلی معقول و منطقی وجود دارد کـه مـیشود گرهِ کور افغانستان را پیدا کرد.

در غیر ان اگر گروهها ، شخصیتها و اقوام جهت رسیدن بـه اغراض برتری جویـانـه و آزمندانـهِ خویش، بـه نیرنگ ، زور یـا راههای غیر قانونی متوصل شوند ، نـه تنـها چیزی بدست نمـی آورند کـه بلکه بسیـار چیزها را هم از دست خواهند داد. آنگاه بیگانگان درون حالی بر شانـه های ما سوار مـیشوند کـه "نختهِ" ما بدست مزدوران آنـها مـیباشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




[صدای بدخشان - sadae-badakhshan.blogfa.com موملایی چیست]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 25 Sep 2018 10:03:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com